جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

فیلمنامه اصلی: طلوع

فیلمنامه اصلی: طلوع «طلوع» یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ و اولین فیلمی است که یک کارگردان آلمانی، یعنی فردریش ویلهلم مورنائو، آن را در امریکا ساخته است. ژانر این فیلم میان اکسپرسیونیسم آلمانی و ملودرام امریکایی، آوانگاردیسم و داستان عامه‌پسند، سینمای صامت و ناطق در رفت‌وآمد است. تولید دست‌ودلبازانه و مجلل در ساخت دکورهای عظیم و اختصاصی هم از دیگر دلایل شهرت «طلوع» است که تمام این‌ها باعث شد این فیلم به یکی از بلندپروازانه‌ترین آثار هالیوود بدل شود. «طلوع» در ژرف‌ترین و هم‌زمان ابتدایی‌ترین لایه‌های معنایی درامی است درباره‌ی گمشده و پیداشده. حتی عنوان فیلم نیز به بازگشت خورشید پس از پنهان شدن در شب اشاره می‌کند. این پویایی میان گم‌شده و پیداشده هم در عشق مرد به همسرش و هم در عشق زن به شوهرش تجلی پیدا می‌کند. از طرفی گوشه‌چشمی هم به از بین رفتن محبت مرد به زن شهری و جایگاه ویران‌شده‌ی زن شهری در انتهای ماجرا دارد. برمن مدرنیته را دارای دو ویژگی اصلی می‌داند: فقدان مرزها و انبوه تضادها. برای همین اصلاً عجیب نیست که چنین عناصری ساختار «طلوع» (۱۹۲۷) را به عنوان یک متن تمام‌عیار مدرن شکل داده باشند. از نظر نستور آلمندروس، «طلوع» فیلمی دیالکتیکی است. تونی رینز نیز در نظری مشابه عقیده دارد معنای این فیلم بیش از همه برآمده از تضادهایش است. از نگاه دوروتی جونز فیلم با ایجاد تفاوت‌هایی ملموس با ما ارتباط برقرار می‌کند. درحالی‌که این نظرات نقادانه بر آنتی‌تز فیلم تأکید می‌کنند (امری که برمن آن را به مدرنیته مرتبط می‌داند)، بر جدایی به بهای تداوم نیز تأکید دارند. «طلوع» به جای اینکه شکاف‌های تثبیت‌شده را پذیرا شود، متنی است با مرزهای منعطف -تقاطع‌هایی که بیشتر ارتباط‌های ظریف میان موجودات را دنبال می‌کند تا مرزبندی‌های آشکار. همین حالت پیچیده‌ی درنوردیدن مرزها به جای این است که فیلم را چنین تکان‌دهنده، شفاف، معرکه و مدرن می‌سازد. همان‌طوری که برخی منتقدان متوجه شده‌اند، مورنائو نه فیلمی امریکایی ساخته است، نه قاره‌ای، بلکه فیلمی ساخته که کیفیتی جهانی دارد و بین آن دو در نوسان است. در ژوئیه ۱۹۲۶، فردریش ویلهلم مورنائو از آلمان به ایالات متحده سفر کرد تا طلوع را برای شرکت فاکس فیلم در هالیوود بسازد. او با نام اصلی اف. دبلیو پلومپ در بلفیلد ایالت وستفالی به دنیا آمد و نام مورنائو را از نام شهر کوچکی در باواریا وام گرفت که به دلیل عقبه‌ی هنری‌اش به نام بلو ریتر مشهور بود. او در دانشگاه هایدلبرگ در رشته‌ی ادبیات و تاریخ هنر تحصیل کرد. مورنائو از همان کودکی علاقه‌اش را به تئاتر نشان داده بود و در جوانی در اجراهای متعددی بازی کرده بود. وقتی مکس رینهارت بازی مورنائو را دید از او دعوت کرد تا به تئاتر دویچه بپیوندد. کارنامه‌ی تئاتری مورنائو به دلیل خدمت کوتاه‌مدت در جنگ جهانی اول دچار وقفه‌ای اندک شد، اما او به برلین بازگشت و به همراه دیگر دانش‌آموختگان مکتب رینهارت خودش را وقف سینما کرد و ویت‌فیلم‌گسل‌شافت را بنیان نهاد. مورنائو در فاصله‌ی سال‌های ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۳ تقریباً چهارده فیلم کارگردانی کرد که اغلب آن‌ها از بین رفته‌اند. در این میان، «نوسفراتو» (۱۹۲۲) بیش از همه شایسته‌ی توجه است؛ اقتباسی درخشان از دراکولا نوشته‌ی برام استوکر، فیلمی که به عقیده‌ی بسیاری پیشگام «طلوع» در علاقه به عشق منحرف است. مورنائو با «تحقیرشده‌ترین مرد» (۱۹۲۴) به شهرت بین‌المللی رسید و بابت استفاده‌اش از دوربین متحرک مورد توجه قرار گرفت. وقتی همین فیلم با نام «آخرین خنده» در ایالات متحده روی پرده رفت با استقبال پرشور منتقدان مواجه شد. مورنائو که در امریکا با لقب نابغه‌ی آلمانی تحسین می‌شد، توجه ویلیام فاکس را به خود جلب کرد؛ فاکس در میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۲۰ می‌خواست به استودیوی خودشان سینمای هنری ببخشد. مذاکره با مورنائو در سال ۱۹۲۴ شروع و قرارداد در سال ۱۹۲۵ بسته شد. همان‌طوری که رابرت سی آلن و داگلاس گامری اشاره کرده‌اند، تصمیم به تولید طلوع اتفاق تاریخی پرثمری بود که در آن منابع هالیوود برای یک‌بار در خدمت هنرمند سینمایی بزرگی قرار گرفت. البته موفقیت مورنائو را باید بخشی از بستری بزرگ‌تر دید -یعنی اعتبار جهانی سینمای آلمان در دوران صامت. کارگردانانی همچون ارنست لوبیچ، فریتس لانگ، لودویگ برگر، پل لی و ای. ای دوپون در آن زمان تأثیر خود را بر سینمای آمریکا گذاشته و فیلم‌هایشان از قبیل «کابینه‌ی دکتر کالیگاری» (۱۹۱۹)، «مصائب» (۱۹۱۹)، «گولم» (۱۹۲۰) و «زیگفرید» (۱۹۲۴) با تحسین روبه‌رو شده بودند. به گفته‌ی آلن و گامری استودیو فاکس با مورنائو قرارداد بست تا نشان دهد چیزی فراتر از عرضه‌کننده‌ی دنیای سرگرمی برای توده‌ی مردم و چه‌بسا سردمداران هنر سینمایی متعالی‌تر هم هست. از آن‌جایی که «آخرین خنده» در ایالات متحده شکست تجاری خورده بود، فاکس نمی‌توانست نسبت به پیروزی مورنائو در گیشه بدبین نباشد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.