جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اصلی: سوت پایان
سوت پایان فیلمی است به کارگردانی نیکی کریمی و محصول سال ۱۳۸۹ سینمای ایران. در این فیلم بازیگرانی همچون شهاب حسینی، نیکی کریمی، مصطفی زمانی، اشکان خطیبی، هستی مهدویفر، نادر فلاح و آتیلا پسیانی به نقشآفرینی پرداختهاند. کارن همایونفر برای این فیلم موسیقی متن ساخته و تورج اصلانی هم فیلمبرداری آن را بر عهده داشته است. سوت پایان بهجز بیستونهمین جشنواره فیلم فجر که در آن حضور داشت، در چندین جشنوارهی خارجی نیز کاندید دریافت جوایز اصلی بوده که در این میان توانست در جشنواره وزول فرانسه، جایزهی اصلی هیئت داوران را از آن خود کند. داستانِ فیلم حول محور زوج مستندسازی میگذرد که در تهران، زندگی آرام و بهدور از هیاهوی خاصی را سپری میکنند. در این میان، مرد مشغول ساخت مستندی برای تلویزیون است. مستندی که پلانهایی از آن خراب از آب درآمده. از آنجا که مرد درگیر گرفتاریهای پروژههای دیگر خود است، زن را مأمور میکند تا این چند صحنه را مجدداً فیلمبرداری کند. اما چه اتفاقهایی خواهد افتاد؟ کریمی در مقام کارگردان، در اینجا تصمیمگرفته تا از شکل مستندنمای دیگر آثارش کمی فاصله گرفته و قصهگویی را اساس کار خود قرار دهد. فیلم البته چندلحنی است؛ مثلاً در جایی اعتراض به مقولهی ممیزی را مشاهده میکنیم و در جایی پیرامون مسئلهی قصاص میشنویم و سکانسی هم دغدغههای مستندسازی را پی میگیریم. موضوعاتی که هر کدام خود شاید بهتنهایی سبب غنای یک فیلمنامه باشند، اما طرح همهی آنها در یک فیلمنامهی واحد، نتیجهاش چیزی جز تمرکززدایی از گره اصلی نخواهد بود. دغدغههای زنانهی نیکی کریمی در مقام فیلمساز در اینجا هم نمودی بارز دارد. همچنین سقوط ارزشهای انسانی در جامعهای ملتهب، از دیگر مضامین فیلم است. مضامینی که شاید با دوربینی آرامتر و به دور از تکانهای بعضاً آزاردهندهاش میتوانست حتی بهتر به مخاطبش منتقل شود.قسمتی از فیلمنامهی سوت پایان:
تیتراژ فیلم روی تصویر چند زن چادری که در راهرویی میروند... فقط سایهی چادرهای گلدارشان دیده میشود و صدای چکمهی سربازها شنیده میشود... داخلی. شب. خانهی سحر و سامان خانهی کوچک سامان و سحر... یک اتاق بزرگ پذیرایی، که بخشی از آن دیده نمیشود، محل مونتاژ سامان شده است... یک آشپزخانه و دو اتاق کوچک و حمام... صحنهای از فیلمی که از تلویزیون پخش میشود... فیلم مستندی از خوانندهی شهیر ایرانی، قمرالملوک وزیری، است که سحر ساخته و پخش میشود. تصاویر پایانی است و بعد، تیتراژ که آهنگی از قمر هم بر روی آن شنیده میشود... سحر با ریموت کنترل صدای تلویزیون را کم میکند. لباس راحتی به تن دارد. زیباست اما صورتش دردکشیده و شکننده است. مستندسازی که در طول عمرش شاید بیشتر از دو یا سه فیلم مستند نساخته است... چشمانش را انگار از درد به هم میفشارد. کماکان صدای موسیقی قمر را میشنویم. سامان از نیماتاق کارش بیرون میآید تا برای خودش و میثم، که تدوین گر فیلمش است، چای بریزد. سامان مردی چهل ساله است با موهای نامنظم، تهریش و آشفته ... آشفتگی مردی که مطالعه میکند و نگاه موشکافانهای به خودش و جهان دارد... سامان کارگردان است. سامان: (به میثم) دیگه یک هفته این ور و اون ورش مشکل رضویه... و از پذیرایی میگذرد که صدای موسیقی قمر را میشنود و سحر را میبیند که جلوی تلویزیون نشسته است... دِ... سحر... فیلم توئه؟ چرا خبر نمی کنی؟ بالاخره پخش شد؟ سحر پاسخ نمیدهد... میدونستی میخواد پخش بشه ؟ سحر: ول کن بابا... افتضاح کردم... سامان چشم غرهای به سحر میرود و در آشپزخانه چای میریزد و میآید جلوی سحر میایستد... سامان: خیلی هم خوبه... باید سور بدیها... سحر: این به خدا دست خودتو میبوسه... سامان: هان؟ سحر: بلند شو یه نگاه بنداز... جون من... باهم به طرف اتاق میروند. میثم پشت مانیتور مشغول کار است. بذارش... میبینی... رضوی میگه اینطوری نمیتونیم پخش کنیم... بیمعنی شده... گیج میزنه تماشاچی... تصویر خانم مستوفی، بازیگر فیلم، و دختری که کنارش نشسته... هر دو لباس عروس به تن دارند... سحر: همین یه برداشته دیگه... گشتین؟ میثم: صحنهی خیلی مهمی هم هست، اینجاست که میفهمیم به خودش اومده... بعد میره شمال... سامان: خود شورا گفته که داستان ناقصه... خودشون گفتن چطوری میتونید بگیرید که هم نشون ندید، هم تماشاچی بفهمه، هم قابل پخش باشه. (سامان به سحر نگاه میکند. موبایل سامان زنگ میخورد)
در حال بارگزاری دیدگاه ها...