جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
فیلمنامه اصلی: رخ دیوانه
«رخ دیوانه» فیلمی است به کارگردانی ابوالحسن داوودی و محصول سال ۱۳۹۳ سینمای ایران. در این فیلم بازیگرانی چون طناز طباطبایی، صابر ابر، ساعد سهیلی، امیر جدیدی، نازنین بیاتی، سحر هاشمی، بیژن امکانیان و گوهر خیراندیش به نقشآفرینی پرداختهاند. «رخ دیوانه» در ژانر ماجراجویانه_هیجانی داستان تعدادی جوان را پی میگیرد که از طریق اینترنت با هم آشنا میشوند و در پی یک مجموعه شوخیها و شرطبندیها وارد مسیر دلهرهآوری میشوند. مسیری که دیدگاهشان را به خود، روابط و اجتماع تغییر میدهد. «رخ دیوانه» توانست در سی و سومین جشنواره فیلم فجر، سیمرغ بلورین بهترین فیلم و همچنین بهترین فیلم به انتخاب مردمی را از آن خود کند. داوودی که در پروندهی کاریاش آثار محبوبی همچون من زمین را دوست دارم و نان، عشق و موتور هزار به چشم میخورد، توانسته با ساخت اثری هیجانی همچون «رخ دیوانه»، در گیشه هم یک توفیق تجاری به دست آورد. «رخ دیوانه» چند ویژگی خاص دارد: اینکه روایتش غیرخطی است و مخاطب میبایست پازل قصه را در ذهن خود بسازد و دیگر اینکه فیلمی است قصهمحور. همین ویژگیها سبب شد تا فیلم از طرف مردم نیز بهخوبی دیده شود، هر چند فیلم، ضعفهایی نیز دارد و از جمله فصل پایانبندی آن بحثبرانگیز است.قسمتی از فیلمنامه «رخ دیوانه»:
ماندانا و کاوه و غزل از کافیشاپ بیرون میآیند. هر سه سرخوشند و میخندند. درحالیکه از پیادهرو میگذرند تا به طرف ماشین بروند، دو نفر که کلاه کاسکت دارند، سوار بر موتور از پشت سر نزدیک شده و کولهی ماندانا را چنگ زده و میگریزند. کاوه به دنبال آنها میدود ولی بیفایده است. صدای پیروز: دیشب وقتی ماندانا و غزل و کاوه از کافیشاپ بیرون میآن یه موتوری کوله ماندانا رو میزنه و فرار میکنه! پیروز نیز که از کافیشاپ بیرون میآید با دیدن این صحنه او نیز همراه کاوه به دنبال موتورسیکلت میدود. پیروز: اگر هم لازم شد کسی شهادت بده، من اونجا بودم و صحنه رو دیدم! در تمام این مدت صدای موبایل به عنوان زیر صدا شنیده میشود. در انتهای صحنه مجدداً صدای موبایل قوت میگیرد. اکنون دیگر کاملاً به موبایل نزدیک شدهایم. کاوه، ماندانا، غزل و پیروز درون کافیشاپ به دور میزی نشستهاند و به موبایل که بر روی میز قرار دارد و زنگ میزند مینگرند. غزل نگاهی به بچهها انداخته و موبایل را بر میدارد. کاوه: بزن رو آیفون! قبل از اینکه پاسخ دهد، نفس عمیقی میکشد و بدون اینکه به طرف مقابل اجازه صحبت کردن بدهد. غزل: سلام آقا دزده! موبایل رو دزدیدی نوش جونت، گوشی مال خودت! به قیافهش نگاه نکن، هفت، هشت میلیون میارزه! تو فقط سیمکارت رو به ما پس بده! صدای مردی از آن سو مرد: خانم مشتاق؟! غزل متحیر به بقیه مینگرد. غزل: بله! مرد: حالتون خوبه؟! غزل دستش را روی گوشی میگذارد. غزل: اسم منو از کجا میدونه؟! کاوه: از رو گوشی ماندانا دیگه! ماندانا: من به اسم کوچیک save کردم! پیروز: پلیس میتونه از رو شماره تلفن اسم طرف رو پیدا کنه! کاوه: به روی خودت نیار... همینطور ادامه بده! کاوه با حرکت دست از غزل میخواهد به صحبت ادامه دهد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...