جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
علمیتخیلی/ برای آنها که علمیتخیلی دوست ندارند!
کتاب «علمیتخیلی برای آنها که علمیتخیلی دوست ندارند» به همت نشر مکتوب به چاپ رسیده است. این کتاب چنان اسمی دارد که شاید بشود گفت آن را از هر توضیحی بینیاز میکند! خوانندگان هدفِ کتاب مشخص هستند: کسانی که معتقدند داستانهای علمیتخیلی دلچسب نیستند و حتی شاید وجهی جز وجه سرگرمکنندگی ندارند. فرض هم بر این گذاشته شده که حوصله ندارند با کتابی قطور نظرشان عوض شود. این کتاب مجموعهای است از یک یادداشت دربارهی کلیت سیر ادبیات علمیتخیلی به علاوهی چند داستان کوتاه که هم قرار است سرگرم کننده باشند و هم قرار است خوانندهی علمیتخیلیستیز بعد از خواندنشان با شنیدن نام این ژانر، اخمهایش درهم نرود. زحمت این کار هم بر عهدهی این نویسندگان است: رابرت شکلی، آیزاک آسیموف، ری برادبری، استانیسلاو لم، سرگئی لوکیاننکو، آرتور سی کلارک. بنا به تعریف دایرهالمعارف ادبیات میریام وبستر، ادبیات علمیتخیلی ادبیاتی داستانی است که عمدتاً به تأثیر علم واقعی یا علمی خیالی بر جامعه یا افراد میپردازد... یا در تعریفی عمومیتر، ادبیات داستانی فانتزی است شامل بر فاکتوری علمی بهمثابه مؤلفهی اصلی جهتدهندهی داستان. ادبیات فانتزی نیز ادبیاتی خیالی است که وابسته به تأثیر غرابت محیط داستان (نظیر روزگار یا دنیاهای خیالی دیگر) یا غرابت شخصیتها (نظیر موجودات فراطبیعی یا غیر طبیعی) است. ادبیات وحشت ادبیات داستانی است که تمرکز آن بر خلق احساس وحشت است... و عناصر اصلی آن ارواح و خونآشامان و جادوگران هستند، یا ترسهای واقعگرایانهترِ روانشناختی را بازنمایی میکنند. مدتی است که اصطلاح «ادبیات گمانهزن» (Speculative Fiction) نیز در مقالات و نوشتههای مختلف به کار میرود که ادبیاتی است در برگیرندهی سه ژانر علمی تخیلی، فانتزی، وحشت. این نام را نخستینبار گویا رابرت هاینلاین، علمیتخیلینویسِ بزرگ امریکایی، در معنایی مترادف با «علمیتخیلی والا» به کار برد. حتی برخی به تعاریفی تندروانه از ادبیات گمانهزن روی آوردند و ادبیات گمانهزن را ادبیاتی داستانی دانستند که از عناصر و مضامین داستانهای علمیتخیلی استفاده میکند، اما مرزهای این ژانر را پشتِ سر میگذارد. بعدها کسان دیگر به آن معنایی وسیعتر دادند و به نامی برای «ژانر چه میشد اگر...» مبدل کردند. علاقهمندان اصلی اصطلاح ادبیات گمانهزن نویسندگان موج نوی ادبیات علمیتخیلی، بهویژه نویسندگان بریتانیایی نظیر جِی. جی.بالارد و برایان آلدیس بودند که پیشگامان تلفیق ادبیات علمیتخیلی با پستمدرنیسم تلقی میشوند و از این رهگذر کوشیدند خود را تا اندازهای از شاخهی عامهپسندتر ادبیات علمیتخیلی (نظیر شاخهی مجلات کاهی یا پالپ و نیز عصر طلایی) مجزا سازند.قسمتی از کتاب علمیتخیلی برای آنها که علمیتخیلی دوست ندارند:
هیچکاک آرام گفت: «اینجا همیشه شب است. کدام شب منظورت است؟» کلمنس رنجیدهخاطر گفت: «خفه شو! بس کن!» هیچکاک سیگار دیگری آتش کرد. دستهایش لرزش نداشت، ولی گویا تن آفتابسوختهاش همواره به خود میلرزد؛ لرزشی خرد در دستانش و لرزشی بزرگ و نادیدنی در تنش. دو مرد در تالار رصد نشسته بودند و به ستارگان نگاه میکردند. چشمان کلمنس میدرخشید، ولی چشمان هیچکاک به هیچ خیره شده بود. تھی و شگفتزده بودند. هیچکاک، انگار که با در و دیوار صحبت میکند، گفت: «امروز ساعت ۵۰۰. بیدار شدم و شنیدم که دارم فریاد میکشم کجام؟ کجام؟ بعد جواب دادم هیچ کجا! گفتم قبلاً کجا بودم؟ بعد جواب دادم زمین! زمین دیگر چیست؟ تعجب کردم. گفتم جایی که دنیا آمدم. اما هیچ چیز بدتر از هیچ چیز قبلی بود. من به وجود چیزی که نتوانم ببینم یا بشنوم یا لمس کنم اعتقاد ندارم. شیوهی امنتری است: اعتقاد نداشتن.» کلمنس لبخندزنان اشاره کرد: «زمین هست. آن نقطهی نور، آنجا.» -زمین نیست، خورشید است. زمین را نمیتوانی از اینجا ببینی. -میبینم. حافظهی خوبی دارم. هیچکاک ناگهان گفت: «این دو تا یکی نیست، ابله!» صدایش کمی خشمناک بود. ادامه داد: «منظورم دیدن است. من همیشه این کار را میکنم توی بوستون که هستم، نیویورک مُرده؛ آن وقت توی نیویورک که باشم بوستون مُرده. اگر یک روز کسی را نبینم، او مرده، بعد وقتی که توی خیابان میبینمش، یوهو، دوباره زنده میشود. از خوشحالی پایکوبی میکنم. خیلی خوشحال میشوم از اینکه دوباره میبینمش. در هر حال، این کار را قبلاً میکردم و حالا دیگر از شادی نمیرقصم. فقط نگاه میکنم و دور که میشود دوباره میمیرد.» کلمنس خندید و گفت: «خیلی ساده است. مغز تو ابتدایی کار میکند. نمیتوانی چیزی را به خاطر بسپری. هیچ تخیلی نداری، پیرمرد بیچاره! باید یاد بگیری هر چیزی را چطور توی مغزت نگه داری.» هیچکاک که هنوز با چشمان کاملاً باز به فضا خیره شده بود گفت: «چرا باید چیزی را به خاطر بسپرم که نمیتوانم به کار ببرم؟ من کاربردگرا هستم. اگر زمین اینجا نیست که رویش راه بروم، از من میخواهی روی خاطرهاش راه بروم؟ خاطرهها دردناکاند. خاطرهها همانجور که یکبار پدرم گفت مثل جوجه تیغی میمانند. بروند به درک! ازشان پرهیز کن. ناراحتت میکنند. کارت را به گند میکشند. کاری میکنند به گریه بیفتی.» کلمنس که تظاهر میکرد دود سیگار را بیرون میدهد گفت: «من که الان دارم روی زمین راه میروم.» هیچکاک با صدایی مرده گفت: «تیغها دارند فرو میروند به تنت. چند دقیقه بعد نمیتوانی ناهار بخوری، آن وقت از خودت میپرسی چرا. بابت این است که راه رفتن روی تیغ بهت آسیب زده. برود به جهنم! اگر نتوانم بخورمش یا بهش دست بزنم یا بوش کنم یا روش دراز بکشم، بیندازش توی خورشید! من روی زمین مُردهام. زمین هم برای من مُرده. هیچکس توی نیویورک نیست که امشب برای من گریه کند. نیویورک را بینداز دور. اینجا هیچ فصلی نیست، زمستان و تابستان مُردهاند. بهار و پاییز هم همینطور. هیچ شب و روزی نیست، اینجا فقط فضاست و فضا. تنها چیزی که وجود دارد من و تو و این ناو هستیم. همه چیز همین است.» علمیتخیلی برای آنها که علمیتخیلی دوست ندارند را حسین شهرابی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۳۵ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۷ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...