جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
عصیانِ یوزف روت/ همچون زندگی با یک پا
رمان «عصیان»، نوشته یوزف روت، از مجموعهی ادبیات داستانی پالتویی نشر بیدگل به چاپ رسیده است. عصیان سومین رمان یوزف روت است. اولی تارعنکبوت بود، که در سال ۱۹۲۳ به شکل پاورقی در روزنامهی کارگر وین منتشر شد، اما هیچوقت در قالب کتاب چاپ نشد و بعدها روت آن را به لحاظ ادبی فاقد اعتبار خواند. دومی هتل ساوُی بود که در روزنامهی فرانکفورتر منتشر میشد، روزنامهای که روت از ۱۹۲۳ برایشان مطلب مینوشت و تا آخر عمرش هم غالباً برای آنها کار میکرد. در ۱۹۲۴، دفتر نشری به نام دیاشمیدا در برلین این رمان را چاپ کرد. این دفترِ نشر، که چندان هم دوام نیاورد، اما در هر حال شناخته شده بود، آثار کافکا و پروست را هم در همان مجموعه منتشر میکرد. عصیان در روزنامهی سوسیالیستهای آلمانی فوروِرتس منتشر میشد و در همان سالِ ۱۹۲۴ به همت نشر دیاشمیدا در قالب کتاب به چاپ رسید. این سه کتاب معروف دورهی آغازین کار روت هستند. طی دو یا سه سال بعد، زندگی و عقاید روت عمیقاً متحول شد. هرچه میگذشت برای روزنامهی بورژوای فرانکفورتر بیشتر مینوشت و برای روزنامههای چپگرا کمتر، روزنامههای چپگرایی که در سالهای بعد از جنگ، وقتی هنوز سنی نداشت، به آنها گرایش پیدا کرده بود. خیلی زود به یکی از مشهورترین ژورنالیستهای آن دوره بدل شد و همانقدر که او به واسطهی فرانکفورتر نامی دستوپا کرده بود نام فرانکفورتر را بر سر زبانها انداخت. نیکلاس لِزارد در توصیف رمان عصیان مینویسد: «داستان روت از منطق کاملاً اروپایی و سرراست قصهی پریان پیروی میکند، منطقی که باعث میشود همهچیز اجتنابناپذیر و در عین حال کابوسوار به نظر برسد. اگر روت را یکی از زوایای چهار گوشی حساب کنید که رئوس دیگرش کافکا، موزیل و اشتفان تسوایگ هستند خیلی به خطا نرفتهاید.»قسمتی از رمان عصیان:
یکشنبهی گرمی در ماه آوریل، آندریاس پوم وسط چمنِ مقابلِ کمپ روی یکی از نیمکتهای چوبی سفیدرنگ و صیقل نخورده نشسته بود. کموبیش روی همهی نیمکتها دو یا سه نفر که دوران نقاهت را پشت سر میگذاشتند نشسته و گرم صحبت بودند. فقط آندریاس تک و تنها نشسته بود و از بابت لقبی که به همقطارانش داده بود به وجد آمده بود. آنها کافر بودند، درست مثل کسانی که به خاطر شهادت دروغ، دزدی، قتل غیر عمد یا آدمکشی به زندان میافتادند. اینها چرا دست به سرقت، جنایت و غارت میزدند و از خدمت فرار میکردند؟ چون که کافر بودند. اگر در همان لحظه کسی از آندریاس سؤال میکرد کافر چیست، جوابش این بود: «آن افرادی که توی زنداناند یا حتی آنها که بخت یارشان بوده و هنوز دستگیر نشدهاند.» آندریاس پوم از ایدهی خودش دربارهی لقب کافر حسابی مشعوف بود. این کلمه همهجوره راضیاش میکرد، به خیلی از سؤالهای بیجوابش پاسخ میداد و معماهای زیادی را برایش حل میکرد. با این کلمه دیگر مجبور نبود مدام به بقیه فکر کند و با کندوکاو در احوالات آنها خودش را اذیت کند. این کلمه به مذاق آندریاس خوش آمده بود. در عین حال، در برابر رفقایش که روی نیمکتها مینشستند و چرتوپرت میگفتند به او حس برتری میداد. بعضی از آنها جراحتشان جدیتر بود، ولی هیچ مدالی دریافت نکرده بودند. سزایشان همین نبود؟ پس چرا بد و بیراه میگفتند؟ از چه ناراضی بودند؟ از آیندهشان میترسیدند؟ اگر به این کلهشقیشان ادامه میدادند، باید هم دلواپس آینده میبودند. داشتند با دستهای خودشان گور خودشان را میکندند! اصلاً حکومت چرا باید هوای دشمنانش را داشته باشد؟ اما برخلاف آنها حکومت حتماً هوای آندریاس پوم را داشت. عصیان را سینا درویش عمران و کیوان غفاری به اتفاق ترجمه کردهاند و کتاب حاضر در ۲۱۹ صفحه پالتویی با جلد نرم و قیمت ۳۸ هزار تومان چاپ و عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...