جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

عشق در روزی از روزهای دسامبر/ یک عاشقانۀ اتوبوسی!

عشق در روزی از روزهای دسامبر/ یک عاشقانۀ اتوبوسی! رمان عشق در روزی از روزهای دسامبر، اثر جوسی سیلور، به همت انتشارات کتاب مرو به چاپ رسیده است. این روزها نویسندگان جوان و خوش‌فکری در ادبیات استرالیا ظهور کرده‌اند که یکی از آنان جوسی سیلور است. سیلور در رمان حاضر، موفق شده است تا در قالب رویدادی آنی و تصادفی، عاشقانه‌ای نفس‌گیر با موقعیت‌هایی خواندنی خلق ‌کند. لوری کاملاً مطمئن است که عشق در نگاه اول فقط در فیلم‌ها اتفاق می‌افتد، اما در یکی از روزهای دسامبر، وقتی داخل اتوبوس نشسته، از پنجره مردی را می‌بیند که شک ندارد نیمۀ گمشده‌اش است. نگاه آن دو با هم گره می‌خورد، لحظه‌ای جادوی ناب بر فضا حاکم می‌شود و بعد اتوبوس لوری راه می‌افتد و می‌رود. او مطمئن است مقدر شده که دوباره آن مرد را ملاقات کند و البته که ملاقات هم می‌کند، اما نه در شرایطی که انتظارش را داشت...

در قسمتی از کتاب حاضر می‌خوانیم:

وقتی می‌بینمش ایستاده و دارد ویترین مغازه را نگاه می‌کند. تصادفاً اینجا نیستم. مدتی است اطراف محل کارش می‌چرخم و امیدوارم در ساعت ناهار بیرون بیاید و حالا اینجاست و چتر راه راه سیاه و صورتی‌اش از باران محافظتش می‌کند. جوسی سیلور به سرعت راه می‌افتم که مبادا در خیابان شلوغ از چشمم دور شود. وارد خیابانی فرعی می‌شود و من هم با عجله دنبالش می‌روم و وقتی نبش را دور می‌زنم، کم مانده با هم تصادف کنیم. لوری! در حالی که انتظار ندارد اینجا ببیندم ، با اخم برمی‌گردد و بعد لبخند می‌زند و نصفه نیمه می‌خندد. می‌گوید: «جک.» و نوک پنجه می‌ایستد. «تو اینجا...» حرفش را قطع کرده و نگاهم می‌کند. خیلی دیر شده ؛ اما تازه متوجه می‌شوم جلوی یک مغازۀ فروش لباس‌های آنتیک ایستاده‌ایم و از مانکن پلاستیکی وسط ویترین برای به نمایش گذاشتن یک لباس عروس استفاده کرده‌اند. با سر به لباس اشاره می‌کنم و می‌گویم: «ببینم،تو...» متوجه می‌شوم که به دلیلی نامعلوم هردویمان فقط می‌توانیم با جمله‌های نصفه حرف بزنیم. در حالی که سر بر می‌گرداند تا به لباس نگاه کند می‌گوید: «نه... و سر به طرفین تکان می‌دهد. یعنی... آره... یه جورایی. لباسه چشممو گرفت.» می‌گویم: «پس لباس عروس لازم شدی. تاریخو تعیین کردین؟» سر تکان می‌دهد و به ویترین نگاه می‌کند. «دسامبر.» آرام می‌گویم: «عجب، یعنی همین کریسمس. خیلی عالیه، لو. واقعاً... عالیه.» کجا هستند این کلمات، وقتی بهشان نیاز دارم؟ عالی؟! چطور توی رادیو ساعت‌ها حرف می‌زنم. حالا لال‌مونی گرفته‌ام؟ «می‌گم... وقت داری بریم یه جایی قهوه بخوریم و از این بارون فرار کنیم؟» همان طور که اینجا ایستاده‌ایم، یک نفر داخل ویترین خم می‌شود و اتیکت قیمت لباس را برمی‌گرداند تا نگاهی بهش بیندازد. متوجه می‌شوم که لوری کز می‌کند و تازه می‌فهمم همین جوری بی دلیل ویترین را نگاه نمی‌کرده؛ او این لباس را دوست دارد. در این زمینه‌ها متخصص نیستم؛ اما حتی من هم متوجهم که لباس راستِ کار لوری است. چیز منحصر به فردی در این لباس هست؛ اصلاً شبیه لباس‌های شاهدخت‌های والت دیزنی که اغلب دخترها انتخاب می‌کنند نیست. عشق در روزی از روزهای دسامبر ترجمۀ رضا اسکندری آذر، در ۵۱۶ صفحه رقعی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۵۹ هزار تومان روانۀ بازار شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.