جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: کشتن مرغ مقلد
«کشتن مرغ مقلد» فیلمی است به کارگردانی رابرت مالیگن و محصول سال ۱۹۶۲ سینمای امریکا. در این فیلم، بازیگرانی چون گریگوری پک، مری بدهام، فیلیپ آلفورد، جان مگنا، فرانک اوورتون و رزمری مورفی به نقشآفرینی پرداختهاند. کمپانی یونیورسال پیکچرز توزیعکنندهی این فیلمِ ۱۲۹ دقیقهای بود. فیلمی که با هزینهی ۲ میلیون دلاری ساخته شد اما ۱۳ میلیون دلار فروش گیشه داشت. فیلمنامهی این فیلم را هورتون فوت براساس رمانی از هارپر لی نوشته است. «کشتن مرغ مقلد» یا «کشتن مرغ مینا» نوشتهی هارپر لی، نویسندهی خوش ذوقِ امریکایی است. نام کتاب برگرفته از صحنهای است که در آن اتیکاس تفنگ بادیای به عنوان هدیهی کریسمس برای فرزندانش میخرد و از آنها میخواهد که هیچگاه به مرغ مینا شلیک نکنند و این را همیشه به یاد داشته باشند؛ زیرا کشتن مرغ مینا گناه است. در این رمان نویسنده مرغ مینا را به عنوان نماد معصومیت و قربانی شدن آن در برابر بیعدالتی و تعصب نژادی آورده است. این رمان روایتی است از زبان دختری سفیدپوست و کمسن و سال به نام اسکاوت فینچ. دختری که در حال رشد است و دوست دارد همهچیز را تجربه کند. اسکاوت در ابتدای رمان شرح مفصلی از پیشینهی خانوادگی و سپس شهر و محل زندگی خود ارائه میکند. از همسایههای عجیب و غریب و از فضای حاکم بر شهر هم صحبت میکند و بهطور کلی فضای جامعه را به سادهترین شکل ممکن و با زبانی شیرین و لطیف بیان میکند. یکی از ظرافتهای قلم نویسنده، برگزیدن همین زبان است، زبانی آراسته و پیراسته، زبانی بهسادگی شادی و غم دوران کودکی تا با این شیوه وجدان سلیم و بیآلایش انسانها را مخاطب قرار دهد. جامعهای که نویسنده از آن سخن میگوید، وضعیت مطلوبی ندارد، فقر گریبانگیر شهر است؛ اما مشکل اصلی در شهر میکمب، فقر نیست، بلکه مشکل اصلی دیدگاه ناتندرستی است که گریبانگیر افراد است: خودپسندی و نژادپرستی، بیعدالتی و... نویسنده در کنجکاوی کودکانهی اسکاوت، برادرش جیم و دیل -دوست آنها- در کشف راز یکی از همسایهها (بو رادلی) که مدت زیادی است از خانه خارج نشده و بچهها هرگز او را ندیدهاند، وضعیت سرد و خاموش جامعه را به بهترین شکل ممکن به تصویر میکشد. بچهها نمیتوانند درک کنند که رادلی چرا از خانه بیرون نمیآید. به همین دلیل سعی در بیرون کشیدن او دارند و نمیدانند او از روی اختیار و آگاهانه است که وارد جامعه نمیشود. درواقع، این بیرون نیامدن از خانه، حکایت از طغیانی خاموش علیه جامعهی نابسامان دارد.قسمتی از رمان «کشتن مرغ مقلد»:
جم دوازده سال داشت و چنان دمدمی و بدخلق شده بود که زندگی با او بهسختی میگذشت. اشتهای وحشتناکی داشت و چندینبار به من گفته بود که دیگر او را اذیت نکنم. در این مورد با اتیکوس مشورت کردم: «به نظرت کرم کدو گرفته؟» اتیکوس گفت نه، جم داشت بزرگ میشد و باید صبور باشم و کمتر مزاحمش شوم. این تغییر در طی چند هفته اتفاق افتاد، وقتی هنوز قبر خانوم دوبوز خشک نشده بود. جم وقتی برای خواندن کتاب به خانهاش میرفت، به نظر میرسید از همراهی من ممنون است. یک شبه، جم اخلاق جدید و عجیبی را به دست آورده بود و سعی میکرد آنها را به من تحمیل کند: حتی چند بار سعی کرد به من بگوید که باید چکار کنم. یکبار پس از یک مشاجره، جم داد کشید: «وقتشه که دیگه یه دختر باشی و مثل دختر رفتار کنی!» اینطور شد که زدم زیر گریه و پیش کالپورنیا دویدم. -آقای جم رو چرا اینقدر اذیت میکنی... -آقای جم؟ -آره، کمکم وقتشه که آقای جم صدا زده بشه. -اون قدرام بزرگ نشده هنوز. لازمه یکی به حسابش برسه و من هم واسه این کار به حد کافی بزرگ نشدم. -عزیزم، من که نمیتونم جلوی بزرگ شدن آقای جم را بگیرم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...