جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: چرنوبیل

سینما-اقتباس: چرنوبیل چرنوبیل نام مینی سریالی ۵ قسمتی و محصول مشترک شبکه اچ بی او و اسکای است که بر اساس کتاب سوتلانا آلکساندرونا آلکسیویچ ساخته شده است.  
. نویسنده این مینی سریال کریگ مازن است که اقتباس مهمی از اثر آلکسیویچ را به سرانجام رسانده است. نخستین قسمت این سریال در ۶ مه ۲۰۱۹ در آمریکا و ۷ مه همان سال در بریتانیا به نمایش درآمد و در ۳ ژوئن ۲۰۱۹ به پایان رسید. در این سریال بازیگرانی چون جرد هریس، امیلی واتسون و اسکارشگورد به نقش آفرینی پرداخته‌اند. چرنوبیل در آوریل سال ۱۹۸۶ در اوکراین، انفجار نیروگاه اتمی چرنوبیل یکی از فاجعه آمیزترین وقایعی بود که جهان با آن روبرو شد و ابعاد و ویژگی‌های آن کل اروپا و جهان را تحت تاثیر قرار داد. خاطرات مردم محلی پریپیات از منابع کتاب و سریال بوده‌اند. آلکسیویچ نویسنده‌ی مشهور جمهوری بلاروس و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل ادبی سال ۲۰۱۵، از جنگ و فاجعه‌ی چرنوبیل می‌نویسد. این نویسنده، ژانر ادبی منحصر به فردی را ابداع کرده که به صورت رمان-سند، رمان-چند صدایی است و تلفیقی از خاطرات افراد از زبان خودشان با روایت‌های مستقیم، اسناد و گزارش‌های یک رخداد یا زمانی است. در سال ۱۹۹۷ کتاب چرنوبیل به چاپ رسید. این کتاب دنیای پس از فاجعه‌ی چرنوبیل را روایت می‌کند نه خود چرنوبیل را. این کتاب می‌گوید انسان چگونه با واقعیت‌های نوینی که روی داده و جاری است، اما هنوز برایش مفهوم نیست و ناشناخته مانده است، کنار می‌آید و بعد از فاجعه‌ی چرنوبیل، دانش نوینی پیش رویش گشوده می‌شود که برای همه‌ی بشریت مفید است. این انسان‌ها در حقیقت جنگ جهانی سوم را تجربه کرده‌اند...جنگ هسته‌ای.

 چرنوبیل

قسمتی از کتاب:

روز بیست و ششم ماه آوریل. بعدها عده‌ای گفتند که صدای انفجار را شنیدند. نمی‌دانم چرا در خانواده‌ی ما کسی متوجه آن نشد. صبح از خواب برخاستم و به عادت همیشه آماده‌ی رفتن به مدرسه شدم. صدای همهمه‌ای شنیدم. از پشت پنجره دیدم که روی پشت بام خانه‌ی ما هلیکوپتری معلق مانده. خوب، مهم نبود! اما دست کم چیزی داشتم که برای هم کلاسی‌هایم تعریف کنم! مگر خبر داشتم که فقط دو روز از زندگی گذشته‌مان، زندگی در شهرمان باقی مانده که حالا دیگر وجود ندارد. چیزی که آن جا مانده، دیگر شهر ما نیست. یادم هست که همسایه‌مان دوربین به دست در بالکن نشسته بود و حریق را تماشا می‌کرد، در فاصله‌ی حدود سه کیلومتری. و ما دختران و پسران روزها سوار بر دوچرخه تا خود نیروگاه می‌رفتیم. کسی که دوچرخه نداشت به ما غبطه می‌خورد. کسی اعتراضی نمی‌کرد؛ هیچ‌کس! نه پدر و مادرمان و نه اولیای مدرسه. چرنوبیل نزدیک ظهر در ساحل رود، اثری از صیادان نمانده بود. موقع بازگشت همه‌شان سوخته و مثل ذغال سیاه شده بودند. حتی اگر یک ماه تمام هم در سوچی حمام آفتاب می‌گرفتی، ممکن نبود تا این حد برنزه بشوی. سوختگی هسته‌ای! دودی که از بالای نیروگاه اتمی بلند می‌شد، به رنگ آبی بود، نه زرد و سیاه؛ آبی نیلگون. کسی به ما اعتراض نمی‌کرد.تربیت‌مان چنین بود که فقط جنگ را تهدید می‌دیدیم: انفجار از سمت چپ، انفجار از سمت راست... اما اینجا حریق معمول بود. با ماموران آتش‌نشانی معمول که داشتند مهارش می‌کردند. پسران مسخره بازی به راه انداخته بودند: همه صف بکشید و حالا به سوی گورستان ...هر که قدش بلندتر است، اول او می‌میرد. من کوچک بودم. ترسی به خاطر نمی‌آورم. اما احساس می‌کردم خیلی چیزها غریب و غیر عادی‌اند. دوستم می‌گفت که شبانه همراه مادرش در حیاط‌شان گودالی کندند و هر چه پول و طلا داشتند آن‌جا مخفی کردند.  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.