جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: پدر
«پدر» فیلمی است به کارگردانی فلوریان زلر و محصول سال ۲۰۲۰. در این فیلم که محصول مشترک انگلستان و فرانسه است، بازیگرانی چون آنتونی هاپکینز، الیویا کلمن، مارک گیتیس، ایموجن پوتس، روفس سوئل و اولیویا ویلیامز به نقشآفرینی پرداختهاند. فلوریان زلر را بیشتر با نمایشنامههایی که از او ترجمه شده و اجراهای صحنهای آثار گوناگونش میشناسیم. فیلمِ پدر نیز اقتباس از یکی از درخشانترین نمایشنامههای او با همین عنوانِ «پدر» است. از نظر فنی نباید از این نکته غافل ماند که تبدیل متن نمایشی به یک فیلمنامه، روندی بسیار سخت است و کاربلدیِ خاصی میطلبد، چرا که نمایشنامه و فیلمنامه، هریک، جهان خاص خود و گرامر خاص خود را دارد؛ اما اینکه زلر توانسته بر پایهی متن نمایشنامهی خودش، چنین فیلمنامه و فیلم عجیبی را خلق کند، بیشک نشاندهندهی تواناییهای شگرف او و تسلط قابل قبولش بر امکانات و تعاریفِ هر دو مدیوم است. زوال تدریجی عقلی در نتیجهی کهولت سن، مسئلهای است که امکانات سینما به کارگردان این اجازه را داده که بهشکل عمقیتری آن را برای مخاطب اثرش به نمایش بگذارد. در اجرای نمایشی، ارتباط مخاطب با اجرا به شکل درونی است و هریک از مخاطبان به فراخور آگاهی، نوع اندیشه، جهان ذهنی، باورهای اخلاقی و... که مخصوص خودِ اوست با اجرای نمایشی همراه میشود؛ اما در سینما، زلر به کمک قواعد و امکانات سینماتوگرافی، توانسته مخاطب را در لایههای متفاوت حسی، با روایت و قصه همراه کند. زوال عقلی برای شخصیت آنتونی که نقش آن را آنتونی هاپکینز با چیرهدستی هرچه تمامتر اجرا میکند، با گم کردن سر نخ وقایع و مغشوش شدن چهرهها و رویدادها و سلسله وقایع در ذهنش همراه است. او گویی در برزخی گرفتار آمده که به سبب تحلیل قوای ذهنی، قادر به چینش صحیح رخدادها پشت سر هم و درک معنایی منطقی از آنها نیست. شروع آشنایی ما با آنتونی، جایی است که او را در آپارتمانش با شخصیت «آن»، که دخترش است، میبینیم. ظاهراً دختر با یافتن معشوق جدیدش قصد عزیمت به پاریس و زندگی با او را دارد؛ اما نگرانِ پدر است و معتقد است که پدر نمیتواند بهتنهایی در لندن و در یک آپارتمان بزرگ، از پس کارهای خود برآید، از این رو اصرار دارد که برای پدر یک پرستار خانگی استخدام کند. مسئلهای که پدر زیرِ بارش نمیرود. آنتونی معتقد است که حالش خوب است و بسیار سرحال است و به هیچ پرستاری هم نیاز ندارد. نوع بیان این مسائل از سوی آنتونی و اعتمادبهنفس خاصش، بیننده را در ابتدا با او کاملاً همسو میکند. پیرمرد از کار افتاده نیست و به ظاهر قبراق و سرحال است و به نظر میرسد میتواند بهراحتی از پس مسائل خود برآید، اما بلافاصله با گذشت یک روز از این اتفاق، آنتونی با شخصیت مردی در خانهاش روبهرو میشود که برایش غریبه است. همچنین دختری وارد خانه میشود که ادعا میکند که همان «آن»، یعنی دختر اوست. اما این چهرهای نیست که دیروز با پدر صحبت کرده و گفته که میخواهد به پاریس برود! تصویرها و رخدادهای واقعی کداماند و غیر واقعیها کدام؟ ما نیز از آنجا که از دریچهی ذهن و نگاهِ آنتونی با جریانِ رواییِ فیلم پیش میرویم، همهچیز برایمان مشوش و نامفهوم و در هم ریخته است. یعنی درست همان حالتی که کسانی که دچار زوال عقلی و فراموشی و آلزایمر میشوند، آهستهآهسته برایشان پیش میآید. زلر توانسته از دریچهی دوربین خود و با ترجمهای درست از نمایشنامهاش به زبان سینما، درامی بسازد که خوشساخت بودن و بُهتآور بودن دو پایهی اصلیِ آناند. شاهکاری از جنسِ خودِ سینما.قسمتی از نمایشنامهی پدر نوشتهی فلوریان زلر، منبع اقتباسی فیلم:
در آپارتمان آندره آن: خب؟ چی شد؟ آندره: هیچی. آن: بابا. آندره: چیه؟ آن: به من بگو. آندره: دارم میگم دیگه. هیچی نشد. آن: هیچی نشد؟ آندره: هیچی. تو یه جوری اومدی خونهی من انگار اتفاق... ولی هیچی نشد. هیچی. آن: هیچی نشد؟ آندره: هیچی. آن: من تلفنی باهاش حرف زدم. آندره: خب؟ چه ربطی داره؟ آن: اون با گریه رفت. آندره: کی؟ آن: تو نباید این طوری رفتار کنی. آندره: ولی اینجا خونهی منه. مگه نه؟ واقعاً عجیبه. من این زن رو نمیشناسم. هیچی ازش نخواستم. آن: اون اینجاست که به تو کمک کنه. آندره: واسه چی کمکم کنه؟ من به اون نیاز ندارم. به هیچکس نیاز ندارم. آن: گفت که باهاش مثل یه زندانی رفتار کردی. آندره: من؟ آن: آره. آندره: شاید. یادم نمیآد. آن: داشت گریه میکرد. آندره: فقط واسه اینکه من باهاش مثل... آن: نه. چون تو... ظاهراً... آندره: من؟ آن: آره. با چوب پرده اذیتش کردی. آندره: با چوب پرده... این چرت و پرتها چیه؟ آن: خودش به من گفت. گفت تهدیدش کردی. بهش حمله کردی. آندره: این زن عقلش رو از دست داده آن. با چوب پرده... باورت میشه؟ من... ظاهراً حالیش نیست داره چی میگه. تهدید؟ نه... بهتره که بره. باور کن. دیوونه است. بهتره بره. باور کن. انقدر که... آن: که چی؟ آندره: هان؟ گوش کن.... اگه راستش رو بخوای من مشکوکم... آن: به چی؟ آندره: به.. آن: به چی؟ آندره: (زمزمهکنان) نمیخواستم بهت بگم ولی من بهش مشکوکم که... آن: (بیصبرانه) به چی بابا؟ آندره: که از من دزدی میکنه. آن: ایزابل؟ نه. چی داری میگی؟ آندره: بله. ساعت من رو دزدیده. آن: ساعت تو رو؟ آندره: آره. آن: فکر نمیکنی گمش کرده باشی؟ آندره: نه، نه، نه. قبلاً هم بهش شک کرده بودم. واسه همین براش تله گذاشتم. ساعتم رو گذاشتم جلوی چشمش تا ببینم برش میداره یا نه. آن: کجا؟ کجا گذاشتیش؟ آندره: هان؟ یه جایی. یادم نمیآد. فقط میدونم دیگه نیست. نمیشه پیداش کرد. چون من دیگه پیداش نکردم. این دختره از من دزدیدتش. میدونم. شاید تهدیدش کرده باشم...همونطوری که تو میگی. ممکنه. شاید عصبانی بودم. باشه. هر طور دوست داری. ولی واقعاً مسخره است. (آن مینشیند. گیج شده است.) چت شده؟ آن: دیگه نمیدونم چکار کنم. باشگاه قتل پنجشنبه را نازنین فیروزی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۶۸ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۷۸ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...