جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: وارش

سینما-اقتباس: وارش «وارش» نام یک مجموعۀ تلویزیونی ایرانی به کارگردانی احمد کاوری و از تولیدات شبکه ۳ سیماست. وارش در گیلکی، به معنای باران است. روایت این مجموعه، از دهه ۳۰ آغاز شده و تا دهه ۵۰ و جامعۀ درگیر فضای انقلابی آن دوران ادامه دارد. وارش از رمان درخشان هاوارد فاست با نام مهاجران اقتباس شده است. مهاجران رمانی است که به زندگی دان لاوِت و فراز و فرود زندگانی او می‌پردازد. لاوت که در یک خانوادۀ فقیر ایتالیایی به دنیا آمده بود، به همراه والدینش، در سال‌های آغازین قرن بیستم، به امریکا مهاجرت کرد و این مهاجرت، آغاز سلسله حوادثی برای آن‌ها بود. مهاجران یکی از پر استقبال‌ترین آثار فاست و پرفروش‌ترین کتاب‌های بازار امریکاست. دان لاوِت که در آغاز، ماهیگیری بیش نیست، پس از مهاجرت تصمیمی جدی گرفته تا ثروتمند شود و بلندپروازی‌هایی در سر دارد. او برای این کار به یک وام بانکی نیاز دارد تا به‌واسطۀ آن، رؤیاهای موجود در ذهن خود را عملی کند؛ اما مشکل اینجاست: هیچ بانکی حاضر به پرداخت این وام نیست. اما از آنجا که اتفاقات تصادفی همیشه در کمین همگان‌اند؛ یک اتفاق سبب می‌شود تا کار او بسیار آسان شود. او روزی به ملاقات رئیس بانک سلدون می‌رود و در آنجا به شکل کاملاً تصادفی، دختر زیبای او را می‌بیند. دختری که به‌سرعت عاشق این جوان تنومند و آفتاب‌سوخته می‌شود و از این نقطه به بعد، رمان وارد مسیری مارپیچ‌گونه می‌شود. هاوارد فاست از پیشروترین نویسندگان معاصر امریکایی بود. او سری پرشور برای آزادی و حق‌طلبی و عدالت داشت. فاست که از میان مردم عادی برخاسته بود، با دردها، رؤیاها، باورها و آرمان‌های مردم عادی نیز به‌خوبی آشنا بود و همۀ این‌ها سبب شکل‌گیری سرشتی در او شده بود که آثارش، به‌خوبی آینۀ تمام‌نمای بازتاب‌دهنده این سرشت درونی اوست.

قسمتی از کتاب مهاجران نوشته هاوارد فاست:

در پایان هفته پنجم، آن شصت دلار تمام شد. جوزف دانست که سرش کلاه رفته بود و همچنین دانست که در این مورد هیچ کاری از او ساخته نیست. دانست که گول خوردن و مورد کلاهبرداری و دزدی و فریب قرار گرفتن، برای دو مهاجر که انگلیسی نمی‌دانند و خویشاوند و دوستی هم ندارند، بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی در امریکاست. پرسش‌هایی را در چشم‌های سیاه و دردآلود همسرش می‌خواند که گرچه به زبان نمی‌‌آمد، اما با‌این‌حال کاملاً روشن بود: من رو با این شکمِ وَر اومده نگاه کن. اون رو تو انبار زغال‌سنگ به دنیا میارم. میراث و قسمت اون اینه. هفت دلار بابت اجارۀ یک ماهۀ نصف انبار زغال‌سنگ در خیابان ریوینگتن پیش‌پرداخت داده بودند. نور از دو پنجرۀ کثیف از بالای دیوار می‌تابید. آنا آنجا را پاک می‌کرد و پاک می‌کرد، اما برای پاک کردن انبار زغال سنگ راهی وجود ندارد. جوزف از آغاز بامداد تا غروب خورشید جسم و شعور و نیروی فراوان خود را برای کار عرضه می‌داشت. نخست در بارانداز ایست‌ریور خود را به عنوان ماهی‌گیر معرفی کرد. کاری پیدا نمی‌شد. زمستان بود، زمستانی سرد و یخبندان و فقط قایق‌های خیلی بزرگ به دریا می‌رفتند. هر شغل در قایق‌های بزرگ، ده داوطلب داشت که کارشان را در قایق‌های کوچک از دست داده بودند و انگلیسی می‌دانستند. خود را با گنگی و سکوتی عجزآمیز برای کار عرضه می‌کرد. روزی کارگاهی ساختمانی یافت که سرکارگرش ایتالیایی بود. غرورش را زیر پا گذارد و التماس کرد. -فایده‌ای نداره روستایی. هفتۀ بعد و هفتۀ بعد از اون مراجعه کن. آنا با جروبحث بسیار او را تشویق کرد که دو دلار برای خرید یک کت کلفت خرج کند. باید نزد دکتر می‌رفتند و این کار هر بار برایشان یک دلار هزینه داشت. جوزف در بار انداز به یک ایتالیایی به نام ماتئو برخورد و ماتئو به او گفت که او، یعنی ماتئو، می‌تواند برایش کاری به عنوان کارگر عرشه روی قایقی تفریحی پیدا کند. هیچ‌کس به جوزف نگفت که قایق‌های تفریحی در زمستان کار نمی‌کنند. باید ده دلار پیش‌پرداخت می‌‌گرفت. قرار شد یکدیگر را در کنار توپخانۀ ساحلی ببینند. جوزف پنج ساعت در هوای یخبندان در کنار توپخانۀ ساحلی منتظر ماند و سپس با قلبی جریحه‌دار و کنده از احساس تحقیر و رنجی که بر اثر تحمل نیرنگی بی‌رحمانه به انسانی درست‌کار وارد می‌شود، نزد آنا بازگشت. دلارهای اندک‌شان تَه می‌کشید، فقط نان و اسپاگتی و ماهی شور می‌خوردند و حساب هزینه کردن پشیزهایشان را نگاه می‌داشتند. به‌زودی آن پشیزها هم می‌رفت، آن‌وقت چه؟
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.