جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: مهمان مامان
مهمان مامان فیلمی است به کارگردانی داریوش مهرجویی و محصول سال ۱۳۸۲ سینمای ایران. در این فیلم، بازیگرانی چون گلاب آدینه، پارسا پیروزفر، امین حیایی، حسن پورشیرازی، نسرین مقانلو، ملیکا شریفینیا، ژاله علو و آفرین عبیسی به نقشآفرینی پرداختهاند. مهمان مامان از محبوبترین فیلمهای پرونده کاری داریوش مهرجویی است. همچنین این فیلم در بیست و دومین جشنواره فیلم فجر توانست سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از آن خود کند. در روایت سینمایی مهمان مامان نوعی همکاری و کمک در راستای رسیدن به یک هدف جمعی بیش از هر چیز آشکار است. برای یک خانواده فقیر، تازهعروس و دامادی به عنوان مهمان از راه میرسند. پولی در بساط نیست و اوضاع سخت میشود اما تمامی همسایگان، دستبهدست هم میدهند تا آبروی این خانواده حفظ شود. شخصیتهای پر تعداد این فیلم، هر کدام به نوعی نماینده یک گونهی شخصیتی از اقشار مختلف جامعه ایران هستند. عادات و رفتارهایی که شاید بسیاری از آنها خاص انسان شرقی و بهخصوص ایرانی است. مهمان مامان از داستان بلند هوشنگ مرادی کرمانی به همین نام اقتباس شده است. این کتابِ مرادی کرمانی در سال ۱۳۸۰ برای نخستینبار چاپ شد و تاکنون بارها تجدید چاپ شده است. از زاویهای دیگر مهمان مامان را میتوان قصهی همدلی و داستانی در ستایش مادر دانست. داستانی که با قلم مرادی کرمانی، چیرهدستانه و هنرمندانه روایت شده است.قسمتی از کتاب مهمان مامان منبع اقتباسی فیلم:
با اینکه ژیان خودش را خوب جمعوجور کرده بود و چسبیده بود به دیوار ولی کامیون پت و پهن نمیتوانست از کنارش رد شود. کامیون پشت ژیان وایستاده بود، ماشینها پشت کامیون هی بوق میزدند، راه پیادهها و موتوریها و دوچرخهایها هم بسته شده بود. امیر آمد. -خیلی خب بابا، چه خبرتان است. در ژیان را باز کرد. نشست پشتش و قیافه گرفت. راننده کامیون گفت: - یک ساعت است که علافیم. زود باش. امیر دستپاچه بود. سوراخ سویچ ژیان را گم کرده بود. -اصلاً رانندگی بلدی؟ یک وجب بچه میخواهد بشیند پشت ماشین. ماشینها پشت هم بوق میزدند. مردم قُر میزدند. امیر بالاخره سوراخ سویچ را پیدا کرد. سویچ را چرخاند. ژیان روشن شد. امیر پا از روی کلاچ برداشت ژیان پرید جلو و خاموش شد. رانندهی کامیون آمد پایین. -بلد نیستی، بیا پایین. امیر دلخور شد. رفت کنار. رانندهی کامیون نشست پشت ژیان. نگاهی به دستهی دنده و فرمان ژیان انداخت و لب و لوچهاش را کشید تو هم. -این دیگر چه جور ماشینی است. دندههاش را بلدی، آقا پسر؟ -اینجوریست. میکشی جلو، بعد کجش میکنی، میبریش تو. میشود دنده عقب. کجش میکنی میآوریش بیرون میشود دنده یک. -صاحبش کجاست، کیه؟ -صاحبش پسر خالهم است. مهمان ماست. صدای بوق ماشینها کوچه را ورداشته بود. زن و مرد بغل ماشینها و پشت کامیون، نان و ماست و هندوانه و سبزی به دست و گونی برنج به کول، منتظر باز شدن راه بودند. قر میزدند. راننده همچنان رفته بود تو کوک دندههای ژیان. امیر گفت: -شما هم که بلد نیستید. بدهید خودم میبرمش جلو. -بفرما، بلایی سر ماشین مردم نیاری! امیر نشست پشت فرمان. قدش کوتاه بود. گردن کشید تا بتواند جلویش را خوب ببیند. کوچه غلغله آدم و ماشین و موتور و دوچرخه شده بود. امیر ژیان را روشن کرد. پیشانیاش غرق عرق شده بود، دنده عوض کرد و ژیان راه افتاد. مردمی که کنار کوچه بودند کف زدند. امیر خوشش آمد. رفت جلو. کامیون پشت سرش آمد. ماشینهایی که از رو به رو میآمدند عقب عقب رفتند امیر بوق میزد و میرفت. مردم توی ژیان سرک میکشیدند: -عجب بچهی زبلی. خوب بلد است ماشین ببرد. -نزنی ماشین مردم را به در و دیوار. -یک وقت نزنی به جایی و به کسی. -خیال کردم تو ماشین کسی نیست. بروید عقب یک وقت میزند زیرتان. -قدش کوتاه است. چیزی میگذاشت زیر پاش خوب بود. -آن وقت پاهاش به کلاچ و ترمز نمیرسید. زنها از ژیان میترسیدند. دست بچههاشان را میگرفتند و میکشیدند کنار. میچسبیدند به دیوار. کامیون پشت سر ژیان میآمد. ماشینها هم پشت کامیون. ماشینهایی که عقب عقب میرفتند پیچیدند تو کوچه فرعی. جا برای ژیان نبود. امیر گردن میکشید و از بالای فرمان کوچه را نگاه میکرد. یکی از همکلاسیهاش دیدش: -امیر، ژیان خریدی، مبارک باشد. دو تا از بچههای کوچهشان نان خریده بودند و میرفتند خانه، چشمشان افتاد به او: -بیاییم بالا؟ -نه بابا. رانندهی کامیون سرش را از پنجرهی ماشینش درآورد. -برو جلو، تا اینجاش که خوب آمدی. الحق رانندهای و پایه یک داری!
در حال بارگزاری دیدگاه ها...