جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: محاکمه

سینما-اقتباس: محاکمه محاکمه فیلمی ۱۱۸ دقیقه‌ای و محصول سال ۱۹۶۲است. محصول مشترک کشورهای فرانسه، ایتالیا و آلمان به کارگردانی و نویسندگی اورسن ولز کارگردان بزرگ تاریخ سینما. در این فیلم بازیگرانی همچون آنتونی پرکینز، ژن مورو و رومی اشنایدر به نقش آفرینی پرداخته‌اند. اورسن ولز در مصاحبه‌های گوناگون، محاکمه را بهترین فیلم پرونده‌ی کاری خود می‌دانست و البته خود نیز در این فیلم بازی کرده است. فیلم محاکمه از رمانی به همین نام، نوشته فرانتس کافکا اقتباس شده است. یکی از پرپیچ و خم ترین رمان‌های کافکا که در سال ۱۹۲۵ منتشر شده است. تبدیل مصالح این رمان پیچیده، با فضاهای ذهنی به تصویر و سینما، به نوبه خود فرآیند بسیار دشواری بوده که اورسن ولز با استادی هرچه تمامتر موفق به انجام آن شده است. آثار کافکا تاکنون بارها منبع اقتباس در سینما بوده است که محاکمه اورسن ولز یکی از بهترین آن‌هاست.

محاکمه

در قسمتی از رمان محاکمه نوشته فرانتس کافکا می‌خوانیم:

بی شک کسی به یوزف کا تهمت زده بود، زیرا بی آنکه از او خطایی سر زده باشد، یک روز صبح بازداشت شد. از آشپز، خانم گروباخ، صاحبخانه‌ی کا که هر روز صبح حدود ساعت هشت، صبحانه‌ی او را می‌آورد، این بار خبری نشد. چنین چیزی هرگز سابقه نداشت. کا، باز کمی منتظر ماند و از روی بالش خود چشمش به پیرزنی افتاد که روبه‌روی اتاقش زندگی می‌کرد و با کنجکاوی‌ای که تا آن زمان کسی از او سراغ نداشت به کا چشم دوخته بود. ولی بعد متعجب و گرسنه زنگ زد. بلافاصله در زدند و مردی که کا تا آن روز او را در این آپارتمان ندیده بود، به درون آمد. محاکمه مرد باریک اندام و در عین حال قرص و محکم بود. لباسی تنگ و مشکی به تن داشت، چیزی شبیه به لباس مسافرها، مجهز به تعداد زیادی چین و جیب، سگک و دگمه و یک کمربند، طوری که خیلی کاربردی به نظر می‌رسید، بی آنکه دقیقا معلوم باشد در چه زمینه‌ای. کا پرسید: شما کی هستید؟ و بلافاصله بلند شد و توی تخت راست نشست. ولی مرد بی اعتنا به پرسش کا، طوری که انگار چاره‌ای جز تن دادن به حضور او وجود ندارد، به این بسنده کرد که به نوبه‌ی خود بپرسد: شما زنگ زدید؟ کا گفت: آنا باید صبحانه‌ی مرا بیاورد. و کوشید نخست بی سر و صدا به دقت فکر کند و ببیند این مرد چه کسی است. ولی مرد زمان زیادی در برابر نگاه کا نایستاد، بلکه به طرف در برگشت، کمی لای آن را باز کرد و رو به کسی که ظاهرا درست پشت در ایستاده بود گفت: می‌خواهد آنا برایش صبحانه بیاورد. محاکمه از اتاق بغلی قهقه‌ای کوچک به گوش رسید که از طنین آن نمی‌شد با اطمینان گفت افراد زیادی در آن شرکت ندارند. ممکن نبود مرد ناشناس از آن قهقهه به چیزی پی برده باشد که خیلی پیش‌تر بر آن آگاهی نداشت. با این همه با لحنی گزارش گونه رو به کاگفت: ممکن نیست. کا گفت: چنین چیزی بعید است. سپس از تخت بیرون پرید و سریع شلوار خود را پوشید. محاکمه می‌خواهم ببینم چه کسانی توی اتاق بغلی جمع‌اند و خانم گروباخ این مزاحمت را چطور توجیه خواهد کرد. بلافاصله از ذهنش گذشت بهتر بود چنین چیزی را به صدای بلند بر زبان نمی‌آورد، زیرا به این ترتیب نظارت مرد ناشناس را عملا پذیرفته بود، ولی حالا دیگر مسئله برایش اهمیتی نداشت. به هر حال مرد ناشناس گفته‌ی او را این طور تعبیر کرد، زیرا بلافاصله گفت: بهتر نیست اینجا بمانید؟ تا خودتان را به من معرفی نکنید، نه این جا می‌مانم و نه اجازه می‌دهم با من حرف بزنید. مرد ناشناس گفت: منظور بدی نداشتم. و به میل خود در را باز کرد. کا آهسته‌تر از آنچه تصمیم گرفته بود به اتاق بغلی، اتاق نشیمن خانم گروباخ رفت.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.