جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: لولیتا (۱۹۶۲)

سینما-اقتباس: لولیتا (۱۹۶۲) لولیتا فیلمی است به کارگردانی استنلی کوبریک و محصول سال ۱۹۶۲ سینمای امریکا. این فیلم از رمانی از ولادیمیر ناباکوف به همین نام اقتباس شده است. ناباکوف از لولیتا به‌عنوان بهترین اثر انگلیسی‌زبانش نام برده است و این نظر امروزه فروتنانه به نظر می‌رسد. کوبریک فیلم لولیتا را تنها شکست آشکار خود نامیده است. در سال ۱۹۷۲، به مجله‌ی نیوزویک گفت: «اگر می‌دانستم محدودیت‌های اداره‌ی سانسور چقدر شدید خواهد بود، به احتمال زیاد اصلاً این فیلم را نمی‌ساختم.» در سال ۱۹۸۷، او نزد مجله‌ی خبری اشپیگل اذعان کرد: «عامل محدودیت‌ها چیزی بیش از سانسور بوده است. این رمان شکوهش را مدیون شیوه‌ی روایی بی‌نظیرش است و او شهامت لازم را برای ساخت فیلمی از روی آن نداشته است.» کوبریک گفت: «اگر این اثر به قلم نویسنده‌ای کم‌اهمیت‌تر نوشته شده بود، ممکن بود فیلمی بهتر از آب دربیاید.» نظر هر دوی آن‌ها ممکن است درست باشد، ولی در هر صورت برای اقتباس از این کتاب کوچک حتماً دلیلی وجود داشته است. رمان‌ها، حتی رمانی که ناباکوف در سال ۱۹۵۴ به پایان رساند، ممکن است دارای جوانبی باشند که می‌توانند با ظرافت و گستاخی بیشتری بر پرده‌ی سینما به تصویر کشیده شوند. فیلم‌ها، حتی فیلمی که کوبریک و همکار تهیه‌کننده‌اش، جیمز بی هریس، در سال‌های ۱۹۶۲-۱۹۶۱ ساختند، ممکن است صرفاً معرف یک مرحله از حیات مستمر اثری داستانی و نه الزاماً نقطه‌ی اوجش باشند. رمان و فیلم ممکن است متقابلاً حدومرز یکدیگر را آشکار کنند، حتی اگر از این مرزها عبور کنند یا پاورچین از اطرافشان بگذرند. در این سال‌های طولانی که از اکران لولیتا می‌گذرد، ارواح رمان و فیلم هنوز در تعقیب هم‌اند و وجود یکدیگر را تسخیر می‌کنند. گویی این‌ها ارواح شخصیت‌های اثرند: هامبرت هامبرت و کِلر کوئیلتی همزاد شرورش که در دلجویی از دولوریسِ نوجوان معروف به لولیتا، قرینه‌ی او است. ناباکوف می‌دانست که برای خودش و آیندگان می‌نویسد و این موضوع، هم مایه‌ی پریشانی و هم مسرتش، بود. او شهرت ارزشمند و نیز موقعیت دانشگاهی‌اش را برای رمان لولیتا به خطر انداخت. ترس اولیه‌اش از اینکه این رمان ممکن است هرگز در امریکا به چاپ نرسد، به‌مدت چهار سالِ مشقت‌بار توجیه منطقی داشت. با وجود این، او کوتاه نیامد و قصه یا سبک لولیتا را تغییر نداد. درد و رنج هزینه‌ای بود که او برای این اثر پرداخت. این فیلم برای حامیان مالی‌اش یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار دلار خرج برداشت، یعنی یک دهم هزینه‌ی شورش در کشتی بونتی که در همان سال تولید شد ولی باز هم رقم قابل‌توجهی بود. فیلم‌هایی که به سبک هالیوود ساخته می‌شدند هنوز بخشی از رسانه‌ای گروهی بودند. از هر فیلمی انتظار می‌رفت به‌طور بالقوه برای همه جالب باشد و مهم‌تر از آن اینکه هیچ‌کس را نیازارد. چند سالی تا ساخت فیلم‌های هنریِ چند میلیون دلاری باقی مانده بود، نه از نوع فیلم‌های عجیبی که کوئیلتی می‌ساخت، بلکه فیلمی از جنس لولیتا که فارغ از ممانعت استودیو یا سردرگمی عامه‌ی تماشاگران، می‌توانست در یک جهان آرمانی فرضی ساخته شود. در تابستان ۱۹۵۸، یعنی چند هفته پیش از تاریخ انتشار رمان لولیتا در امریکا، کوبریک و هریس از ناباکوف درخواست کردند حقوق ساخت فیلمی از روی آن را در اختیارشان قرار دهد. این دو نفر قبلاً فیلم‌های کشتن و راه‌های افتخار را ساخته بودند که آثار ارزان‌قیمتی بودند، ولی برای ارائه به نویسنده‌ای صاحب‌نام برگ برنده‌ی چشمگیری به شمار می‌آمدند. این امکان نیز وجود دارد که ناباکوف تحت تأثیر همکاری آن‌ها با رمان‌نویسی به نام کالدر ویلینگهام قرار گرفته باشد که در نگارش فیلمنامه‌ی راه‌های افتخار مشارکت کرده و ناباکوف استعداد فوق‌العاده‌اش را در نامه‌ای به تاریخ مارس ۱۹۵۸ ستوده بود. او در ازای صد و پنجاه هزار دلار، به علاوه‌ی پانزده درصد سود تهیه‌کنندگان، لولیتا را در اختیارشان قرار داد. آن‌ها همچنین از آقای ناباکوف پرسیدند که آیا حاضر است فیلمنامه‌ی آن را هم بنویسد؟ پاسخ منفی بود. پدر ناباکوف سیاستمداری روس از جناح آزادی‌خواه بود که سیاست‌های ضد شوروی و عشقش به یادگیری، زندگیِ ولادیمیر ولادیمیروویچ جوان را تحت تأثیر قرار داد. در سال ۱۹۲۳، زمانی که ناباکوفِ پدر در برلین تبعید بود، تروریستی تزاری با شلیک گلوله‌ای او را به قتل رساند. پدر کوبریک پزشکی اهل محله‌ی برانکس نیویورک بود که وقتی استنلی سیزده سال داشت دوربینی به او داد. هم نویسنده و هم کارگردان حرفه‌ی خود را زود انتخاب کردند؛ هر دو برای امرار معاش شطرنج بازی می‌کردند، ناباکوف در برلین معلم شطرنج بود و کوبریک در میدان واشینگتنِ نیویورک بر سر میزی که در فضای باز تعبیه شده بود می‌نشست و در ازای دریافت اندکی پول شطرنج بازی می‌کرد؛ رویکرد هر دو نسبت به مقوله‌ی هنر مطلق‌گرایانه بود. فیلم لولیتای کوبریک همان جایی شروع می‌شود که رمان پایان می‌یابد، یعنی با قتل. فیلم‌سازان برای انتقال ماجراهای انتهایی رمان به ابتدای فیلم چند دلیل داشتند، ولی یکی از دلایل کوبریک ممکن است قرار دادن تماشاگر در فضا و موقعیت بوده باشد. کوبریک در جریان آماده‌سازی رمان لولیتا برای فیلم، شخصیت هامبرت را در مقایسه با شخصیت لولیتا با ظرافت بیشتر و به شکلی ریشه‌ای‌تر تغییر داد. سنش همان بود، اما خشمش فروکش کرده بود. به جای داستان مردی شیطان‌صفت که خیلی دیر به ماهیت عشق پی می‌برد، فیلم‌سازان می‌خواستند از ابتدا تا انتها قصه‌ای عاشقانه، هر چند تلخ و نافرجام را روایت کنند. بنابراین، هامبرت مجبور نبود شیطان‌صفت یا کودک‌آزار باشد. هریس می‌گوید: «ما می‌خواستیم او تنها آدم بی‌گناه این اثر باشد. لولیتا خائن، شارلوت حریص و کوئیلتی شرور است. هامبرت عین خودمان است -کسی که پایین‌تر از جایگاهش و بالاتر از بضاعت احساسی‌اش عشق می‌ورزید.»
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.