جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: غرامت مضاعف
غرامت مضاعف فیلمی است به کارگردانی استاد مسلم سینما، بیلی وایلدر، و محصول ۱۹۴۴ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون فرد مکموری، باربارا استانویک و ادوارد جی رابینسون به نقشآفرینی پرداختهاند. غرامت مضاعف یکی از درخشانترین نمونههای ژانر نوآر در تاریخ سینماست. اقتباس درخشان وایلدر از رمان جیمز ام کین، سرمشقی شد برای دیگر کارگردانان در ساخت فیلم نوآر. وودی آلن، کارگردان بزرگ سینمای امریکا، درباره این فیلم میگوید: «غرامت مضاعف بهترین فیلمی است که تاکنون ساخته شده است.» واژه غرامت مضاعف اشاره به یک واژهی حقوقی در میان سازمانهای بیمه و دفاتر بیمهکننده دارد و عجیب آن است که در سال ۱۹۲۷، در امریکا وقایعی مشابه روایت فیلم و رمان و به منظور دریافت حق غرامت دو برابر اتفاق افتاد که در طی آن آلبرت سیندلر، با توطئه همسرش کشته شد! اداره سانسور امریکا به دلیل مسائل تماتیک موجود در رمان جیمز ام کین، مدتها اجازه اقتباس از این رمان را در سینما سلب کرده بود، تا اینکه بیلی وایلدر در نهایت در سال ۱۹۴۴، توانست این سد را بشکند و یکی از درخشانترین آثار پرونده هنری خود را خلق کند.قسمتی از رمان غرامت مضاعف، نوشته جیمز ام کین، منبع اقتباسی فیلم:
با ماشین رفتم گلندل تا سه تا رانندهی کامیون تازه، به بیمهنامهی یک شرکت آبجوسازی اضافه کنم که مورد تمدیدیهی هالیوود لند یادم اومد. گفتم اونجا هم برم. اینجوری شد که پا گذاشتم تو اون «خونه مرگ»، دربارهش تو روزنامهها خوندین. وقتی من دیدمش اصلاً شبیه خونهی مرگ نبود. صرفاً یه خونه به سبک اسپانیایی بود، شبیه باقیشون تو کالیفرنیا، دیوارهای سفید، سقف سفالی قرمز ، یه طرفش حیاط. کج و کوله ساخته بودنش. پارکینگ زیر خونه بود، طبقهی اول روش بود، بقیهی خونه رو هم هرجا تونسته بودن پخش و پلا کرده بودن. تا در ورودی باید چندتایی پله بالا میرفتی، برای همین هم ماشینو پارک کردم و رفتم بالا. یه خدمتکاری سرشو آورد بیرون. «آقای نردلینگر هستن؟» - نمیدونم آقا. کی میخواد ببیندشون؟» - آقای هاف. - اون وقت کارشون چیه؟ - شخصیه. تو رفتن بخش سخت شغل منه؛ آدم بابت کاری که برا خاطرش اومده خبر نمیده مگه کاره واقعاً بیارزه. - میبخشید آقا، ولی اجازه نمیدن کسیو راه بدم تو مگه اینکه بگه چی میخواد. این یکی از اون موردهایی بود که آدم توش گیر میکنه. اگه یه کم دیگه در مورد «شخصی» بودن کارم میگفتم، ماجرا حالت رمز و راز پیدا میکرد و این بد بود. اگه کاری که واقعاً داشتم رو میگفتم، خودمو تو موقعیتی میذاشتم که هر مأمور بیمهای ازش وحشت داره، اینکه زنه بره و برگرده بگه: نمیشه داخل شین. اگه میگفتم منتظر میمونم، خودمو به چشمشون کوچیک کرده بودم و همچین کاری هم تا حالا هیچ وقت به فروختن هیچ بیمهای کمک نکرده. برای آب کردن قضیه، آدم باید بره تو. همین که بری تو، دیگه مجبورن به حرفات گوش کنن؛ قدر کاربلدی یه مأمور بیمه رو هم، تقریباً از اینکه چقدر سریع میرسه به مبل خونوادگی یه خونه، میشه تخمین زد. کلاهش یه ورش، کاغذهاش اون یکی ورش.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...