جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: ساعتها
«ساعتها» فیلمی است به کارگردانی استیون دالدری و محصول سال ۲۰۰۲ سینمای بریتانیا و امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون نیکول کیدمن، جولین مور، مریل استریپ، اد هریس و جان سی ریلی به نقشآفرینی پرداختهاند. دیوید هِر فیلمنامهی این فیلم ۱۱۴ دقیقهای را براساس رمانی از مایکل کانینگهام نوشته است. «ساعتها» فیلمی است دربارهی کشمکشی بیوقفه با دیو افسردگی که تا زمان ساختش شاید نمونهاش هرگز در سینما دیده نشده بود. اقتباسی است محزون از تعمق مایکل کانینگهام بر خودکشی. فیلمی است دربارهی انسانهایی که به خاطر یکدیگر زندهاند؛ اما درنهایت به انتحار خود دست میزنند: دو خودکشی موفق و یک ناموفق به دست کسی که تصمیم میگیرد زندگی را به مرگ ترجیح دهد؛ اما این تصمیم هزینهی گزافتری را برایش به همراه میآورد. «ساعتها» فیلمی است دربارهی ویرجینیا وولفی که در سال ۱۹۴۱ خود را در رودخانهی اوز غرق میکند، اما نهتنها تأثیر کتابها و سبک ادبیاش تا امروز با ما مانده است شیوهی خودکشیاش نیز ماندگار شده است. «ساعتها» فیلمی است که ثابت میکند یک محصول ادبی حزین، میتواند مبنای یک اثر سینمایی مهیج قرار بگیرد.قسمتی از فیلمنامه «ساعتها» نوشته دیوید هر:
کلریسا: برات صبحونه که آوردن، درسته؟ ریچارد: چه سؤالی. البته. کلریسا: خوردیش، ریچارد؟ ریچارد: میتونی ببینیش؟ این اطراف صبحونهای میبینی؟ کلریسا: نمیبینم. ریچارد: خب، پس باید خورده باشمش، نه؟ کلریسا: فکر کنم. ریچارد: اهمیتی هم داره؟ کلریسا: البته که اهمیت داره. میدونی که دکترا چی میگن. قرصهات رو نمیخوری؟ کلریسا با شک به قرصهایی روی میز اخم میکند، اما ریچارد ناگهان بیقرار میشود و سؤال را نشنیده میگیرد. ریچارد: نمیتونم این کارو کنم. کلریسا: چه کاری رو؟ ریچارد: اینکه مجبور باشم خودمو جلوی همه سربلند و شجاع نشون بدم. کلریسا: عزیزم، اینکه نمایش نیست. ریچارد: البته که هست. برای نمایشم جایزه رو گرفتم. کلریسا: حرفت بیمعنیه. ریچارد: جایزه رو برای ایدز داشتن و دیوانه شدن و نباختن خودم توی این قضیه گرفتم. در واقع این جایزه رو برای زنده موندن گرفتم. کلریسا: این طوری نیست که میگی. ریچارد: برای نجات پیدا کردن. این همون چیزیه که به خاطرش جایزه رو گرفتم. فکر کردی اگه سالم بودم بهم میدادنش؟ کلریسا: خب، آره. البته که اینطوری فکر میکنم. ریچارد با تردید طعنهآمیزی به او نگاه میکند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...