جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: سارا

سینما-اقتباس: سارا سارا فیلمی است به کارگردانی داریوش مهرجویی و محصول سال ۱۳۷۱ سینمای ایران. در این فیلم، بازیگرانی چون نیکی کریمی، امین تارخ، خسرو شکیبایی و یاسمین ملک‌نصر به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. این فیلم، یکی از درخشان‌ترین آثار پرونده هنری داریوش مهرجویی است که توانست در جشنواره‌های داخلی و بین‌المللی، جوایز متعددی به‌دست آورد: از برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه در یازدهمین دوره جشنواره فیلم فجر گرفته تا جایزه فیلم منتخب تماشاگران در جشنواره فیلم رن فرانسه و جشنواره‌های دیگری در اسپانیا، برزیل و... سارا از نمایشنامه درخشان خانه عروسک، اثر هنریک ایبسن، اقتباس شده است. ایبسن در این نمایشنامه، به این مفهوم می‌پردازد که آدمیان در وضعیتی برابر با یکدیگر قرار ندارند ولی وانمود می‌کنند که برابرند. از نظرش در گفتارها و هر گونه ارتباط میان آدمیان در صورت ظاهر، احترام متقابل، شناخت حقوق یکدیگر، انسان‌دوستی و محبت مسیحی مطرح می‌شود؛ ولی همه‌ی این‌ها چنان که گفتیم عمقی ندارد و ساختگی است، این‌ها جز تعارف‌‌های خشک و خالی و به‌طور دقیق‌تر، اصواتی بیش نیستند و به همین دلیل نیز چندان نمی‌توانیم به آن‌ها اعتماد کنیم؛ اما در لابه‌لای کلمات همان مفهوم دوم که زیر متن نام دارد خود را نمایان می‌سازد. این موضوع یعنی دوپاره شدن هر چیزی، در شخصیت‌های نمایش ایبسن نیز انعکاس می‌یابد. ایبسن شخصیت‌های نمایش خود را به دو گروه تقسیم می‌کند: آدمی که به خود یا ماهیت-فطرت خود وفادار است و شخصیت‌هایی که به ماهیت خود وفادار نیستند و راه واقعی خود را کشف نکرده‌اند یا آن را دنبال نکرده‌اند. هنر ایبسن در این است که سعی دارد از تمامی امکانات زیرمتن و گفتار مستقیم که در صحنه طنین می‌افکند بهره گیرد؛ در صورتی که وجود تعارض میان متن و زیرمتن در تئاتر الزامی نیست، اما ایبسن با مهارتی شگفت‌آور از این تنش و تعارض استفاده می‌کند..

قسمتی از نمایشنامه «خانه عروسک» منبع اقتباسی فیلم:

نورا: سلام دکتر رانک، صدای زنگ شما را می‌شناسم. اما حالا پیش توروالد نروید. خیال می‌کنم الان کار داره. رانک: شما چطور؟ نورا: (او را به داخل اتاق می‌آورد و در را می‌بندد) می‌دونید که همیشه برای پذیرایی از شما وقت دارم. رانک: متشکرم. از این محبت شما باید تا آنجا که فرصت دارم استفاده کنم. نورا: منظورتون از اینکه می‌گین تا آنجا که فرصت دارم چیه؟ رانک: بله، مگه از اینکه گفتم ترسیدید؟ نورا: حرف شما به نظرم عجیب آمد. مگه انتظار اتفاق تازه‌ای را دارید؟ رانک: چیزی نیست. اتفاقی که سال‌ها منتظرش بودم ولی فکر نمی‌کردم به این زودی رخ بده. نورا: چه اتفاقی؟ دکتر رانک، حتماً باید به من بگین. رانک (پهلوی بخاری می‌نشیند): کار من دیگه تمومه. علاجی هم نداره. نورا (آه راحتی می‌کشه): پس مربوط به خودتونه؟ رانک: پس راجع به چه کسی می‌خواید باشه؟ چه لزومی داره که آدم به خودش دروغ بگه؟ من خودم حالم از حال تمام مریض‌هایم بدتر است، خانم هلمر، در این چند روزه به حساب عمرم رسیدگی کردم. معلوم شد در حال ورشکستگی‌ام. شاید یک ماه هم طول نکشه که بدنم در گور در حال پوسیدن باشه. نورا: چه حرف‌های ترسناکی می‌زنید. رانک: قیافه‌ی مرگ هم خیلی زشت و کریهه. اما ترس و وحشت پیش از مرگ، از خود مرگ بدتره. من فقط باید یک آزمایش دیگه از خودم بگیرم. بعد از این آزمایش، معلوم می‌شود که آن ساعات بحرانی چقدر نزدیک است. مطلبی بود که می‌خواستم به شما بگم. هلمر به‌قدری طبعش ظریفه که از دیدن چیزهای هولناک وحشت می‌کنه. دوست ندارم زمانی که من در حال احتضارم به اتاقم بیاد. نورا: آخه دکتر رانک... رانک: نه، دوست ندارم بیاد، به‌هیچ‌وجه. درهای اتاقم را به روی او می‌بندم... همین که مطمئن شدم ساعت موعود داره نزدیک می‌شه کارت ویزیتم را برای شما می‌فرستم و روی آن یک صلیب سیاه می‌کشم. اون وقت متوجه پایان زشت این ماجرا می‌شوید. نورا: امروز، شما خیلی حرف‌های بی‌معنی می‌زنید. و به عکس دوست داشتم امروز بشاش و خوشحال باشید. رانک: با هیولای مرگ جلوی چشمم؟ این‌طور آدم کفاره‌ی گناهان دیگران را بده، این عدالته؟ در هر خانواده‌ای یک نفر مکافات اعمال زشت دیگران را باید بده.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.