جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: راز داوینچی

سینما-اقتباس: راز داوینچی راز داوینچی فیلمی است از ران هاوارد و محصول سال ۲۰۰۶ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی چون تام هنکس، ایان مک کالن و آدری تاتو به نقش آفرینی پرداخته‌اند. این فیلم از رمان معروف دن براون به همین نام اقتباس شده است. به قتل رسیدن متصدی موزه‌ی لوور آن هم به طرز عجیب و مرموزی باعث می‌شود تا رابرت لنگدون، نمادشناس معروف، به موزه‌ی لوور دعوت شود تا راز این قتل را واکاوی و گره گشایی کند. تنها یک سرنخ کلیدی وجود دارد؛ مقتول لحظاتی قبل از مرگ، با استفاده از خون خود، یک سری از نشانگان و عددها را بر روی زمین نوشته و بدن خود را در حالتی مشابه یکی از طرح‌های معروف لئوناردو داوینچی قرار داده است. اما این‌ها به چه معناست؟ آیا کلیسای کاتولیک با یک سری از انجمن‌های سری و زیر زمینی در ارتباط است؟
s;

قسمتی از رمان راز داوینچی نوشته دن براون:

وقتی سوفی به درهای چوبی و بزرگ اتاق مونالیزا رسید از نفس افتاده بود. قبل از آنکه وارد شود نگاهی به آن طرف راهرو انداخت؛ به فاصله‌ی حدودا بیست متر آن طرف‌تر به نقطه‌ای که جسد پدربزرگش هنوز زیر نورافکن بود. افسوس تلخ به جانش افتاد؛ یک جور اندوه سنگین آمیخته با عذاب وجدان. پدربزرگش در این ده سال بارها و بارها خواسته بود با او تماس بگیرد، اما سوفی نامه‌ها و بسته‌های پستی او را حتا باز می‌کرد و به تلاش‌های او برای دیدارشان وقعی نمی‌گذاشت. به من دروغ گفت! اسرار نفرت انگیزی داشت! چه کار دیگه‌ای از دستم برمی‌اومد؟ حالا پدر بزرگش مرده بود و از گور با او حرف می‌زد. مونا لیزا. در چوبی و عظیم آن جا را فشار داد و باز کرد. سوفی لحظه‌ای در آستانه ایستاد و اتاق مستطیلی بزرگ را از نظر گذراند. غرق در نور سرخ ملایم بود.اما حتی قبل از آن که وارد شود، می‌دانست چیزی کم دارد. نور سیاه. اگر پدربزرگش چیزی اینجا نوشته باشد، قطعا آن را با قلم ته نقشی می‌نوشت. نفسی عمیق کشید و دوان دوان خود را به صحنه‌ی جرم رساند. نمی‌توانست به جسد پدربزرگش نگاه کند؛ حواسش را به ابزارهای بررسی صحنه‌ی جرم معطوف کرد. یک قلم نوری فرابنفش پیدا کرد و توی جیب بافتنی‌اش گذاشت و دوان دوان به راهرو بازگشت. ناگهان از میان تاریکی سرخ رنگ هیکلی نمایان شد. سوفی عقب پرید. این جایی پس! صدای نجوای خشن لنگدان هوا را شکافت و سپس خودش در برابر او ایستاد. آسودگی خاطرش لحظه‌ای بیش‌تر طول نکشید. رابرت، من که گفتم از این جا برو! اگر فاش... -کجا بودی؟

داوینچی

نجوا کنان گفت: رفتم نور سیاه بیارم. نشانش داد. اگر پدربزرگم برام پیغام گذاشته باشه... لنگدان با چشم‌های آبی‌اش به او چشم دوخت و نفس زنان گفت: گوش سوفی...اون حروف پی و اس...معنای دیگه‌ای برای تو دارند؟ هر چیزی؟ سوفی که می‌ترسید صدایشان در راهرو پژواک کند، او را به طرف مونا لیزا کشید و در دو لنگه و بزرگ اتاق را آرام بست. من که گفتم...مخفف پرنسس سوفی. می‌دونم، ولی هیچ‌وقت روی چیز دیگه‎ای هم دیدیش؟ مثلا پدربزرگت هیچ‌وقت جای دیگه‌ای یا به روش دیگه‌ای استفاده‌ش می‌کرد؟ مثلا روی لوازم‌التحریرش یا روی وسایل شخصیش؟ این سوال سوفی را ترساند. از کجا می‌دونه؟ سوفی واقعا هم حروف پی و اس را یکبار دیگر دیده بود؛ روز قبل از تولد نُه سالگی‌اش. یواشکی مشغول گشتن خانه بود تا اگر پدربزرگ هدیه‌ی تولدش را جایی مخفی کرده پیدا کند. حتی آن زمان هم بدش می‌آمد که رازی را از او مخفی نگه دارند. امسال گران‌پر برام چی گرفته؟ توی گنجه‌ها و کشوها را هم گشت. سرانجام جرئت به خرج داد تا به اتاق خواب پدربزرگ هم دزدکی نگاهی بیندازد. این اتاق برای او منطقه‌ی ممنوعه به حساب می‌آمد و اجازه نداشت به آن برود، اما پدر بزرگش طبقه‌ی پایین، روی مبل خوابیده بود. فقط یه نگاه میندازم!  
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.