جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: دیوانه از قفس پرید

سینما-اقتباس: دیوانه از قفس پرید دیوانه از قفس پرید (پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته) فیلمی است به کارگردانی میلوش فورمن و محصول سال ۱۹۷۵ سینمای امریکا. در این فیلم، بازیگرانی چون جک نیکلسون، لوئیز فلچر، ویل سمسون و براد دوریف به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. اکران این فیلم ۱۳۳ دقیقه‌ای از نوزدهمین روز نوامبر ۱۹۷۵ در امریکا آغاز شد. از نکات شگفتی‌آور این فیلم این است که با آنکه فیلم، فقط با هزینۀ ۴٫۴ میلیون‌دلاری ساخته شد، اما در گیشه فروش فوق‌العاده‌ای داشت و ۱۱۲ میلیون دلار فروخت. پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته داستان فراموش‌نشدنی دیوانه‌خانه‌ای است که در آن خودکامه‌ای در لباس سرپرستار، با بهره‌گیری از ضعف‌های باوری و عاطفی بیماران و پزشکان بر آنان حکم می‌راند. در این میان مردی که جامعه نتوانسته است او را فرمانبردار و سربه‌راه کند، در برابر فرمانروای مطلق، قد علم می‌کند تا قدرت سرپرستار را در سراشیب زوال بیفکند. حاصل این مبارزه چه خواهد بود؟ نجات و رهایی بیماران یا نابودی گردنکشان؟ این فیلم نکات درخور توجهی هم داشت؛ مثلاً بازیگرانی که در این فیلم در نقش بیماران روانی ظاهر شدند، برای آمیخته شدن بیشتر با نقش خود، در تمامی مراحل ساخت فیلم، در بخش بیماران روانی بیمارستان زندگی می‌کردند و در مجاورت بیماران واقعی با آنان می‌نشستند و برمی‌خاستند. همچنین تعدادی از نماهای این فیلم، بی‌آنکه بازیگران اطلاع داشته باشند، تصویربرداری شد‌ه ‌است.

قسمتی از کتاب پرواز بر فراز آشیانۀ فاخته:

سروکلۀ بیلی بی‌بیت پیدا می‌شود، از همان طرفی که پیت آمد. همه‌شان برای آخرین‌بار و آخرین دیدار تک‌تک از جلوم رد می‌شوند. می‌دانم که بیلی نمی‌تواند دورتر از چند قدمی‌ام باشد، ولی به‌قدری ریز شده است که به نظر می‌آد چند فرسخ دور است. صورتش مثل صورت گداها رو به من است، بیشتر از این‌ها محتاج است که کسی بتواند دردش را دوا کند. دهانش مثل یک عروسک کوچولو می‌جنبد. حتی موقع خ خ خ خ خواستگاری تپق زدم. گفتم: ع ع ع عزیزم ز ز ز ز ... و دختره زد زیر خ خ خنده. صدای پرستار؛ نمی‌توانم بفهمم از کدام طرف می‌آید: مادرت در مورد آن دختر با من صحبت کرده است بیلی. ظاهراً تو از او سر هم بودی. فکر می‌کنی چه عاملی سبب شد که از او بترسی؟ ع ع ع عاشقش بودم. برای تو هم کاری از دست من ساخته نیست بیلی؛ خودت که می‌دانی. از دست هیچ‌کس کاری ساخته نیست. باید بفهمی که به محض اینکه آدم بخواهد به کسی کمک کند، از دفاع خودش غافل می‌ماند. باید خیلی زیرک بود بیلی، تو باید مثل همه این را بدانی. من چه می‌توانستم بکنم؟ لکنتت را که نمی‌توانم درست کنم. جای تیغ‌هایی را که به مچت کشیدی یا جای سوختگی‌های پشت دستت را که نمی‌توانم پاک کنم. مادر جدیدی که نمی‌توانم بهت بدهم. در مورد پرستار هم -که این‌طور تحقیرت می‌کند و به ریشت می‌خندد و پوزه‌ات را آن‌قدر به خاک می‌مالد تا آن یک ذره آبرویی هم که برایت مانده پاک بریزد- کاری ازم ساخته نیست. در آنزیو رفیقم را به چشم خودم می‌دیدم که در پنجاه متری من به درخت بسته شده بود و از تشنگی داشت هلاک می‌شد و برای یک چکه آب داشت فریاد می‌کشید و صورتش زیر آفتاب دمل زده بود. دشمن می‌خواست که من به کمکش بروم تا از کمین‌گاهشان بزنند از وسط نصفم کنند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.