جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: خانۀ عروسک
خانۀ عروسک فیلمی است به کارگردانی پاتریک گارلند و محصول سال ۱۹۷۳ سینمای بریتانیا. در این فیلم، بازیگرانی چون آنتونی هاپکینز، کلیر بلوم، رالف ریچاردسون و دنهلم الیوت به نقشآفرینی پرداختهاند. فیلمنامۀ این فیلم را کریستوفر همپتن، براساس نمایشنامهای به همین نام، اثر هنریک ایبسن، نوشته است. ایبسن در سال ۱۸۲۸ میلادی، در شهر کوچکی در جنوب نروژ، به نام اسکین، به دنیا آمد. پدرش تاجری ورشکسته بود که در یک خانۀ ویرانۀ روستایی زندگی میکرد و روستاییان همسایه، که افراد این خانواده را با خود همسطح نمییافتند، به چشم تحقیر و تردید به آنها مینگریستند. ایبسن خاطرۀ دردناک این دوران بدبختی را هرگز از یاد نبرد و همین رنج درونی دوران کودکی او را مردی کنارهگیر و در معاشرت محتاط بار آورد. در آغاز کودکی، شوق زیادی به نقاشی داشت؛ ولی فراهم نبودن وسایل کار مانع شد که این علاقه را به ثمر برساند. در پانزده سالگی، شاگرد دکان داروفروشی شد و پنج سال با تحمل رنج فراوان در این شغل ماند. زمانی که خود را برای شرکت در امتحان ورود به دانشگاه آماده میکرد، به مطالعۀ تاریخ روم قدیم و توطئۀ کاتی لینا و خطابههای سیسرون و همچنین شرح انقلاب فرانسه در سال ۱۸۴۸ پرداخت و مطالعۀ این آثار، محرک او در نوشتن نمایشنامهای در سال ۱۸۵۰ به نام کاتی لینا گردید که نخستین اثر دراماتیک اوست. در نمایشنامۀ خانۀ عروسک، که ایبسن آن را در سال ۱۸۷۹ نوشته است، نورا زن جوان زندهدل و پرنشاطی است که برای نجات شوهر خود، هلمر، از یک بیماری سخت و خطرناک و به دست آوردن مخارج مداوای او، پنهانی از شوهر، امضای پدر خود را برای گرفتن وامی جعل میکند. اگر پدرش ناگهان نمرده بود، مسلماً حاجت او را برمیآورد و پول مورد نیازش را به او میپرداخت. ایبسن وضع نورا را برای ما تجزیه و تحلیل میکند. نورا که نمایندۀ جنس زن است، مثل همۀ زنهای معاصرش، زیر بار تحکم و تسلط شوهر، بیسروصدا زندگی میکند. نویسنده با نظر فلسفی و موشکافانۀ خاص خود، ضمن بسط داستان، حالات مبهم و پیچیدۀ وجود آدمی را نیز مجسم میکند. مثلاً نشان میدهد نورا در عین حال که از کیفر گناه خود هراسناک است، از اینکه پنهانی گناهی مرتکب شده باطناً لذت میبرد. هلمر با نورا مثل عروسک رفتار میکند؛ ولی خود نورا مسبب این رفتار است.قسمتی از نمایشنامۀ خانه عروسک:
نورا: نشستن ما، اینطور، اینجا به نظر تو عجیب نیست؟ هلمر: نمیفهمم؟ چرا عجیب باشد؟ نورا: ما حالا هشت سال است که با هم ازدواج کردهایم. به نظر تو عجیب نیست که من و تو، زن و شوهر، اولینبار است که میخواهیم با هم جدی صحبت کنیم؟ هلمر: جدی؟ مقصودت از کلمۀ جدی چیست؟ نورا: در تمام این هشت سال، نه، حتی از مدتها پیش از ازدواج، یعنی از همان ابتدای آشناییمان، ما هرگز راجع به مسائل مهم، جدی صحبت نکردهایم. هلمر: مگر من میتوانستم تمام غم و غصه و ناراحتیهای خودم را برای تو تعریف کنم و تو هم ابداً نتوانی باری از دوشم برداری. نورا: مقصودم امور مربوط به شغل و کار نیست. مقصودم این است که ما هرگز ننشستهایم با هم جدی حرف بزنیم و سعی کنیم به کنه مسائل پی ببریم. هلمر: آخر نورا جان این کار برای تو فایدهای میتوانست داشته باشد؟ نورا: مقصود من هم همین است. تو هرگز مرا خوب نشناختهای. به من ظلم شده است. توروالد. اول پدرم به من ظلم کرد و بعد تو. هلمر: چه؟ ما دو نفر؟ ما دو نفر که بیش از هر کس در دنیا تو را دوست داشتهایم؟ نورا (سرش را تکان میدهد): تو هرگز مرا دوست نداشتهای. تو فقط از اینکه به من اظهار عشق بکنی لذت میبردی. همین. هلمر: نورا، این حرفها چیست که از تو میشنوم. نورا: این عین حقیقت است توروالد. وقتی من پیش پدرم بودم، پدرم راجع به عقایدش با من صحبت میکرد و من هم همان افکار و عقاید او را میپذیرفتم. اگر اتفاقاً اختلاف عقیدهای با او داشتم از او پنهان میکردم، چون خوشش نمیآمد. مرا عروسک صدا میکرد و همانطوری که من با عروسکهای خودم بازی میکردم او هم با من بازی و تفریح میکرد و وقتی آمدم پیش تو...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...