عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
سینما-اقتباس: حالا نگاه نکن
فیلم «حالا نگاه نکن» اقتباسی هوشمندانه، دلخراش و برانگیزنده از داستان تریلر فراطبیعی دافنه دوموریه است که در آن زوجی متأهل (با نقشآفرینی اثرگذار جولی کریستی و دانلد ساترلند) از مأموریتی کاری در ونیز و در زمستان بهره میبرند تا بر اندوه غرقشدن غمانگیز دخترکشان فائق بیایند. این فیلم از سبک مشخصاً ایماژیستی روگ بهره میبرد و به وحشتهایی اشاره میکند که مبنای زندگی خانوادگی را شکل میدهند. علاوهبراین، در ارتباط با مفهوم جابهجایی زمانی، مشهورترین صحنهی فیلم _سوای گرهگشایی بیگمان تکاندهندهی آن_ سکانس دلپذیر پرتحرکی است که در آن زوج جوان، پس از تراژدیای که برایشان اتفاق افتاده، برای اولینبار در اتاق هتل ونیز خوابوخیز میکنند؛ شاید مهمترین نمونه از سبک تدوین نامتوالی روگ که استیون سودربرگ، به گفتهی خود، به شکلی گسترده در فیلمش، «خارج از دید» (۱۹۹۸)، از آن وام گرفته است.
فیلم بهوضوح این اعتقاد روگ را ثابت میکند که فیلمنامه صرفاً کاتالیزور است، چیزی که تخیلش را بر آن میآویزد. این چیزی است که ارزش زیادی برایش قائل میشود، همانطور که در اظهارنظرش، در گفتوگویی با گاردین در سال ۲۰۰۵، میگوید:
«فیلمها فیلمنامه نیستند _فیلمها فیلماند؛ نه کتاباند و نه تئاتر. حوزهی به کل متفاوتی است؛ بهخودیخود وجود دارد. میتوانم بگویم زیبایی آن در این است که تئاتر نیست؛ مجدداً انجام نمیشود. جزءبهجزء انجام میشود. چیزهایی اتفاق میافتند که نمیتوانید دوباره رقمشان بزنید. من همه را از گفتن «کات» منع میکنم _صدابردار، فیلمبردار یا هرکس دیگری را. آنها فکر میکنند اشتباهی رخ داده. در «حالا نگاه نکن»، صحنهای وجود دارد که سهواً ساخته شد. صحنهای که دانلد ساترلند پی پلیسی میگردد که در حال بازجویی دو زن است. در آنجا بازیگری ایتالیایی داشتیم که اصلاً نمیتوانست انگلیسی حرف بزند، حتی «سلام» کند. با کمک مترجم به او گفتم با شنیدن صدای درزدن دانلد سلام کند. و او را دیدم که اطراف صحنهی فیلمبرداری راه میرفت و تمرین میکرد. بنابراین، وقتی زمان درزدن دانلد فرارسید، صدابردار بیآنکه بداند بازیگر ایتالیاییانگلیسی بلد نیست به او گفت همانجا بماند. بعد دانلد به سمت پایین راهرو رفت، در زد و درِ اتاقی خالی را که آباژوری بزرگ در آن بود، باز کرد. دانلد دوروبرش را نگاه کرد و صدابردار گفت: «سلام؟» و از پشت آباژور صدایی جواب داد: «سلام!» فوقالعاده بود. چون فیلم پرتنشی بود، این لحن جا افتاد _کارآگاه فوراً شوکه شد.
بهرغم اینکه حالا نگاه نکن از نظر روح و جوهر اقتباس وفادارانهی قابلتوجهی از داستان است، برخی تغییرات اساسی صورت گرفتهاند. وقتی داستان شروع میشود، کریستین پیشتر براثر مننژیت مرده است. سکانس آغازین فیلم غرقشدن او را نشان میدهد. این سکانس علاوه بر اینکه شروع بسیار دراماتیکتری را مهیا میکند، روگ را قادر میسازد موجبات شباهت بین دخترک و کوتوله را بیدرنگ فراهم آورد، روی اهمیت آب در داستان تأکید کند و اطمینان یابد رنگ قرمز مستقیماً با خطر و مرگ مرتبط است. در داستان، این لوراست که نیمتنهی قرمز میپوشد و کریستین لباس آبی. روگ رنگها را جابهجا میکند تا بتواند کوتوله را به شنلقرمزی ریزاندام تبدیل و نتیجتاً او را قابل رویتتر کند.
کریستین فرزند دوم بکسترهاست. اولین فرزند آنها، جانی به مدرسهی شبانهروزی در انگلستان میرود؛ اما کماکان موجب فاصله افتادن میان والدینش میشود. دوموریه تعطیلات بکسترها در ونیز را روایت میکند، که اگر دخترشان غرق شده باشد، انتخاب عجیبی است، بنابراین، فیلم بهانهای در اختیارشان میگذارد: جان عهدهدار نظارت بر مرمت کلیسایی است که وقف سنت نیکلاس شده. برای اینکه مبادا متوجه این نکته نشویم، اسقف بارباریگو (ماسیمو سراتو) _که در داستان حضور ندارد_ به لورا میگوید سنت نیکلاس قدیس حامی عالمان و کودکان است: «ترکیب جالبیه، اینطور فکر نمیکنین؟» البته او در مقام بابانوئل نیز شناخته میشود که لباسش طبق سنت قرمز است. جان عنقریب در مرکز پلیس، در هلفدونی، در پی مساعدت خواهد بود و نهایتاً کوتولهی شیطانصفت، مظهر غایی شرارت که آفریدهی ابلیس است، او را خواهد کشت. و نیکلاس نام مسیحی روگ است. فیلم آنچنان فضایی از پدیدههای نامتعارف و پارانویا پدید میآورد که به نظر میرسد جایی برای انطباقهای بیزیان وجود ندارد.
سکانس آغازین «حالا نگاه نکن»، که شامل عنوانبندی آن میشود، بیش از صد نما دارد، اما فقط هفت دقیقه به درازا میانجامد. این نمونهای عالی از فشردگی و چکیدهسازی است که تقریباً کل ماوقع فیلم را به اختصار در اختیار بینندهی بیخبر از وقایع قرار میدهد. همچنین به عنوان هشدار عمل میکند: با چشمبرهمزدنی سررشتهی وقایع از دست خواهد رفت. به عبارت دیگر، گوش به زنگ باش. حالا نگاه کن.