جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

سینما-اقتباس: بیلیاردباز

سینما-اقتباس: بیلیاردباز بیلیاردباز فیلمی است ساخته رابرت راسن و محصول سال ۱۹۶۱ سینمای امریکا. در این فیلم بازیگرانی همچون پل نیومن، جرج سی. اسکات، جکی گلیسون، پایپر لوری و مورای همیلتون به نقش‌آفرینی پرداخته‌اند. کمپانی فاکس قرن بیستم، این فیلمِ راسن را تهیه و تولید کرده است. ادی فیلسون (با بازی پل نیومن) بیلیاردباز جوان و بسیار زبده‌ای است که راهی نیویورک می‌شود تا با سلطان بیلیارد، یعنی گلیسن ملقب به بشکه‌ی مینه‌سوتا، مسابقه دهد؛ مسابقه‌ای که ۳۶ ساعت به درازا می‌کشد و در آن ادی که در ابتدا برنده است، به‌خاطر بی‌تجربگی و آلوده شدن به غرور کاذب، بازی را واگذار می‌کند. این شروع حلقه‌ی روایتی‌ای است که در لایه‌های گوناگون خود پیش می‌رود و باعث می‌شود تا ادی مدتی بعد بار دیگر به نیویورک بازگردد تا با توانی چند برابر بار دیگر به مصاف بشکه‌ی مینه‌سوتا برود. فیلم از رمان والتر تویس به همین نام اقتباس شده است. والتر تویس در سال ۱۹۲۸ در سان‌فرانسیسکو متولد شد و در یازده سالگی به همراه خانواده‌ی خود به کنتاکی نقل مکان کرد. در آنجا، بازی بیلیارد را یاد گرفت و به داستان‌های علمی‌-تخیلی علاقه‌مند شد. در هفده سالگی به خدمت نیروی دریایی درآمد و پس از خدمت، در دانشگاه کنتاکی مشغول به تحصیل شد. وی مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشته‌ی ادبیات انگلیسی از این دانشگاه دریافت کرد و پس از فارغ‌التحصیلی، به تدریس در دبیرستان پرداخت. در همین دوره از زندگی خود، دست به نوشتن داستان‌های کوتاهی زد که در نشریات مختلف به چاپ رسید. بیلیاردباز، اولین رمان وی بود که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد و پس از آن، رمان مردی که به زمین سقوط کرد در سال ۱۹۶۳ چاپ شد. او چهارده سال به تدریس ادبیات انگلیسی و نویسندگی خلاق در دانشگاه اوهایو پرداخت. در سال ۱۹۷۸ تدریس در دانشگاه را رها کرد و به نیویورک رفت تا به نوشتن ادامه دهد. در آنجا، مجموعه داستانی به نام دور از خانه (۱۹۸۱) و چهار رمان دیگر نوشت: مرغ مینا (۱۹۸۰)، قدم‌های خورشید (۱۹۸۳)، حرکت اول ملکه (۱۹۸۳) و رنگ پول (۱۹۸۴). ماجرای رنگ پول در واقع ادامه‌ی ماجرای بیلیاردباز است و شخصیت‌های آن نیز همان شخصیت‌ها هستند..

قسمتی از رمان بیلیاردباز منبع اقتباسی فیلم:

صبح‌ها سالن بیلیارد جای عجیبی بود، مکانی از صحنه‌های گوناگون؛ بستر نوعی دگرگونی روزانه که در آن پوسته‌های پُر نقش و نگار جایگزین یکدیگر می‌شدند. ساعت نه صبح، به کلیسایی بزرگ و آرام می‌مانست که نور خورشید از پنجره‌های کثیفش به داخل می‌تابد و میزهای ماهون در آغوشش جای گرفته‌اند، میزهای سنگین و با دوام که روکش سبزشان، از سر احتیاط، زیر پوشش‌های برزنتی خاکستری‌رنگ پنهان شده بود. صندلی‌هایی بلند با روکش چرمی خالص و بادوام که با دنبه‌ی گوسفند جلا خورده و مثل اشیای عتیقه برق انداخته شده بودند؛ و بالا، سقف قوسی بلندی بود با چهار چلچراغ بزرگ و نورگیری بسیار رنگارنگ. سالن در بالاترین طبقه‌ی ساختمانی قدیمی و تاریخی قرار داشت؛ ساختمانی بدریخت با هشت طبقه‌ی ناقابل در مرکز شهر شیکاگو. این سالن بزرگ با صندلی‌های پشت بلند مخصوص تماشاچیان که محترمانه اطراف هر یک از بیست‌ودو میز چیده شده بودند به عبادتگاه شباهت داشت، مخروبه‌ای از کلیسایی جامع. اما زمانی که صندوقدار و مسئول میز سر برسند، وقتی پنکه‌های بالای سر روشن شوند و از رادیوی گوردون، مدیر سالن، موسیقی پخش شود، آن وقت سالن حال و هوایی پیدا می‌کند که معمولاً در طی روز بر چنین مکان‌هایی حکم‌فرماست؛ مکان‌هایی که فقط شب‌ها پُر از جنب‌ و جوش‌اند. این حال و هوا، وسط روز، در باشگاه‌های شبانه یا کافه‌ها و سالن‌های بیلیارد یکسان است، حال‌وهوای سالنی بزرگ و تقریبا خالی که در آن صدای لخ‌لخ راه رفتن چند نفر، صدای گاه و بیگاه جلنگ جلنگ شیشه یا فلز، صدای چوب‌های بیلیارد، کهنه‌های خیس، جابه‌جایی میز و صندلی و موسیقی نیمه جان رادیو منعکس می‌شود. از همه مهم‌تر، حال و هوای جایی که هنوز به جنب‌وجوش نیفتاده، گرچه رستاخیز شبانه نزدیک است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.