جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سینما-اقتباس: استخوانهای دوستداشتنی
استخوانهای دوستداشتنی، محصول سال ۲۰۰۹ سینمای امریکا، درامی است که پیتر جکسون آن را نوشته و کارگردانی کرده است. در این فیلم، بازیگرانی همچون سیرشا رونان، ریچل وایس، مارک والبرگ و استنلی توچی به نقشآفرینی پرداختهاند. مدت زمان این فیلم ۱۳۵ دقیقه است که پارامونت پیکچرز، در ۱۱ دسامبر ۲۰۰۹، از آن رونمایی کرد. استخوانهای دوستداشتنی اقتباسی است از رمان آلیس سبالد که هفت سال پیش از ساخت این فیلم، یعنی در سال ۲۰۰۲، منتشر شده بود. استقبال مخاطبان از این رمان چنان گسترده بود که پیتر جکسون را بر آن داشت تا فیلم استخوانهای دوستداشتنی را از آن اقتباس کند. نماهای فیلم در کشور نیوزلند و ایالت پنسیلوانیای امریکا فیلمبرداری شده است. تولید این فیلم هزینه ای بالغ بر ۶۵ میلیون دلار داشت. و این در حالی است که فروش آن ۹۳٫۶ میلیون دلار بود.در قسمتی از رمان آلیس سبالد، منبع اقتباسی فیلم، میخوانیم:
ساعاتی پس از قتل من، همچنان که مادرم به اینجا و آنجا تلفن میزد و درم کمکم در خانه همسایهها را میکوفت و دنبال من میگشت، آقای هاروی آن گودال واقع در مزرعه ذرت را پر کرده بود و کیسۀ حاوی اعضای بدن مرا با خود حمل میکرد و از مزرعه بیرون میبرد. او از مرز حائل میان دو خانه که مقابل یکی از آنها پدرم ایستاده و در حال صحبت با آقا و خانم تارکینگ بود عبور میکرد. او در حد فاصل دو ملک که در واقع دو ردیف حصار سبز به فاصله کمی از یکدیگر بود، حرکت میکرد بوتههای شمشاد ملک خانواده اُدویر در مقابل بوتههای رویینۀ ملک خانواده استد. بدن آقای هاروی در حال حرکت، به برگهای سبز و مقاوم و ستبر حصارها مالیده میشد و آثاری از مرا پشت سرش به جا میگذاشت. این آثار بوهایی بود که سگ خانواده ژیلبرت استشمام و دنبال کرد و به این طریق بازوی مرا یافت. اما تگرگ ریز و باران سه روز آتی این بوها را شست و زائل کرد، در حالی که هنوز فکر استفاده از سگهای پلیس به ذهن کسی خطور نکرده بود. او مرا به خانهاش برد و در آنجا در حالی که به حمام خانه میرفت تا خودش را بشوید، من منتظرش ماندم. پس از آنکه خانه هاروی به اشخاص دیگری فروخته شد، صاحبان تازه خانه با دیدن لکه سیاهی که کف زمین گاراژ به چشم میخورد به نشانه دلخوری نوچ نوچ کردند. خانم کارمند بنگاه معاملات املاک هنگامی که خریداران احتمالی را به بازدید آنجا آورده بود گفت که لکه براثر روغنی است که روی زمین ریخته، اما در واقع خون من بود که از کیسهای که آقای هاروی با خود داشت، به بیرون تراوش کرده و روی زمین سیمانی ریخته بود. این آغاز ظهور علایم رمزآلود وجود من برای جهانیان بود. مدتی گذشت تا به آنچه احتمالاً شما هم حدسش را میزنید پی بردم؛ من نخستین دختری نبودم که او کشته بود. او میدانست که باید جنازه مرا از مزرعه ذرت به جای دیگری منتقل کند. میدانست که باید مراقب وضع آب و هوا باشد و قتل را در هنگامی که بارندگی خفیف تا شدیدی پیشبینی میشود انجام دهد، زیرا باران شواهد و آثار جرم مورد نیاز پلیس را از بین میبرد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...