جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
سفر دن کیشوت و سانچو پانزا همراه با تصویرگری برای نوجوانان
نسخهای از رمان جاودان دُن کیشوت نوشته سروانتس با بازنویسی مارتین جنکینز و همراه با تصویرگری کریس ریدل به همت انتشارات قدیانی برای نوجوانان به چاپ رسیده است. میگل د سروانتس رماننویس اسپانیایی زمانی سرباز و مامور اخذ مالیات بود. او به دست دزدان دریایی دستگیر و سپس خون بهایش داده شد، اما به دلیل فرار از مسئولیت برای گرفتن مالیات زندانی شد. اکنون دن کیشوت به عنوان یکی از بهترین و تاثیرگذارترین رمانها قلمداد میشود و سروانتس نیز قهرمان ادبی اسپانیاست. مارتین جنکینز از زیست شناسان و کارشناسان محیط زیست است. کتاب علمی او با عنوان تخم پنگوئن امپراتور برندهی جایزهی سالیانهی جونیور شد. بازنویسی او از سفرهای گالیور با تصویرگری کریس ریدل نیز برندهی مدال کیت گرین وی در سال ۲۰۰۵ شد. مارتین در کمبریج زندگی میکند. کریس ریدل نویسنده و تصویرگر است و برای مجلهی ابزرور به عنوان کارتونیست سیاسی کار میکند. او دو بار هر دو جایزهی کتاب نستله و مدال گرین وی را اخذ کرده که دومی برای کتاب خاطرات دزد دریایی و گالیور جاناتان سویفت است. کریس در بریگتون زندگی میکند. همکاری این تیم برای بازنویسی و تصویرگری یکی از درخشانترین آثار تاریخ ادبیات در نوع خود قابل توجه است. از دن کیشوت به شاهکاری برای تمام دورانها تعبیر میشود و سروانتس با این رمان بدل به یکی از ستارههای ادبیات اسپانیا و جهان شد.در بخشی از کتاب حاضر میخوانیم:
سپس دن کیشوت به طرف مردی رفت که زیر قاطر خود گیر افتاده بود. او نوک نیزهاش را روی صورت آن مرد گذاشت و به او دستور داد یا تسلیم شود یا مرگ را بپذیرد. مرد گفت: من همین حالا هم تسلیم هستم، چون یکی از پاهایم شکسته است. اگر شما یک مسیحی با ایمان هستید، استدعا دارم مرا نکشید؛ زیرا من اخیرا کشیش شدهام. دن کیشوت پرسید: و کدام شیطانی شما را به اینجا کشانده؟ مرد پاسخ داد: اسم من آلونسو لوپس است و در شهر بائسا زندگی میکنم. من و همراهانم استخوانهای مرد نجیبی را که مدتی پیش در بائسا مرد، به وطن خودش، سگوویا میبریم تا آنجا دفن کنیم. دن کیشوت پرسید: چه کسی او را کشت؟ مرد جواب داد: خدای من، نه، از تب مرد. دن کیشوت گفت: در این صورت لزومی ندارد برای خون خواهی او اقدام کنم. باید بدانید که من، دن کیشوت، شوالیهای از لامانچا هستم که وظیفه دارم به اینجا و آنجا بروم و اشتباهات را جبران کنم. -من که نمیدانم شما چه اشتباهی را میتوانید جبران کنید؛ چون خود شما همین حالا مرا بدون دلیل زخمی کره و پایم را شکستهاید که به هیچ وجه جبران نمیشود. دن کیشوت پاسخ داد: بله، مشکل اینجاست که همهی شما شب هنگام ظاهر شدید و به نظر میرسید شیاطینی هستید که از دنیای دیگری آمدهاید. من چارهای جز حمله به شما نداشتم. -در این صورت لااقل میتوانید کمکم کنید که از زیر این قاطر بیرون بیایم؟ دن کیشوت گفت: چرا زودتر از من درخواست نکردید؟ شاید تا صبح با هم حرف میزدیم. سپس او سانچو را صدا زد، ولی او بدون توجه به دن کیشوت مشغول زیر و رو کردن خورجین قاطری بود که به آن مرد اهل بائسا تعلق داشت. داخل آن خورجین پر از خوراکیهای خوب بود و سانچو تا جای ممکن مقداری را زیر کت خود گذاشت و آن را به خرش بست. سپس نزد دن کیشوت آمد و آن دو با کمک هم کشیش را از زیر قاطر بیرون آوردند و بعد هم او را روی قاطرش گذاشتند و مشعلش را به دستش دادند. سانچو هنگام ترک او گفت: اگر به هر دلیلی دوستانتان خواستند که بدانند چه کسی به شما حمله کرده، به آنها بگویید دن کیشوت لامانچای معروف که به شوالیهای با ظاهری اسف انگیز هم شهرت دارد. دن کیشوت را شهلا انتظاریان ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۵۲ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...