جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
ساعتی که عقربه نداشت
کتاب «ساعت بیعقربه» نوشته کارسون مکالرز به همت نشر بیدگل به چاپ رسیده است. مکالرز در ۱۹ فوریه ۱۹۱۷ در کلمبوس به دنیا آمد. مادرش ویرا مارگاریت واترز نام داشت و پدر جواهرفروشش لامار اسمیت. مکالرز، که تا ۱۴ سالگی لولا کارسون نامیده میشد، در مدارس دولتی درس خواند و در ۱۶ سالگی از دبیرستان کلمبوس فارغالتحصیل شد. در مدرسه، دانشآموزی معمولی بود و اصولاً یادگیری آموزش پیانو را، که کاری انفرادی بود، به حضور در مدرسه ترجیح میداد. مادر مکالرز شک نداشت شهرت و افتخار برای دخترش مقدر شده است؛ پس با تشویق او، مکالرز در ده سالگی، یادگیری پیانو را بهطور رسمی شروع کرد؛ اما دخترش بعد از ابتلا به تب روماتیسمی، بنیهاش را برای تمرین و فعالیت در کنسرت از دست داد. طی دورهای که مکالرز کمکم سلامتیاش را باز مییافت، کتابهای زیادی را با ولع خواند و نوشتن را بهعنوان یک شغل جدی گرفت. ساعت بیعقربه از مهمترین آثار کارسون مکالرز است که نشر بیدگل آن را در قالب مجموعه ادبیات داستانی خود به چاپ رسانده است. به قول تنسی ویلیامز، مکالرز در این کتاب، با چنان همدلی و شناختی قلب آدمی را زیر ذرهبین گذاشته است که هیچ نویسندهی دیگری به گرد پایش نمیرسد.قسمتی از کتاب ساعت بیعقربه:
مرگ برای همه یکسان است، اما هر آدمی به شیوهی خاص خودش میمیرد. برای جی. تی. مالون ماجرا بهقدری عادی شروع شد که او تا مدتی پایان زندگیاش را به اشتباه نشانه آغاز فصلی تازه میشمرد. زمستان چهلمین سال زندگیاش چنان سرد بود که برای شهری جنوبی عجیب به نظر میرسید، زمستانی با شبهای روشن و روزهای یخزدهی بیرمق. بهار آن سال، یعنی سال ۱۹۵۳، تا نیمهی مارس، نشان نداد و تازه آن موقع بود که نرم نرمک از راه رسید. مالون در آن روزها که تازه درختان شکوفه میزدند و هوا توفانی بود دائم کرخت و ناخوش بود. شغلش داروسازی بود و تشخیص خودش این بود که دچار تب بهاره شده و برای خودش جگر و مکمل آهن تجویز کرد. با اینکه زود از نفس میافتاد، همچنان به همهی کارهای عادی و روزمرهاش میرسید؛ پیاده به محل کارش میرفت و داروخانهاش که همیشه از اولین مغازههایی بود که در خیابان اصلی شهر کرکرهاش بالا میرفت، تا ساعت ۶ بعدازظهر یکسره باز بود. ناهار را در رستورانی در مرکز شهر میخورد و شام را در خانه کنار خانوادهاش، ولی بد غذا شده بود و مدام وزن کم میکرد. وقتی کت و شلوار زمستانیاش را کنار گذاشت و کت و شلوار نازک تابستانی را به تن کرد، شلوارش در تن لندوک و نزارش زار میزد. شقیقههایش بهقدری تو رفته بود که وقتی چیزی میجوید و قورتش میداد، رگهایش بیرون میزد و سیب گلویش در گردن لاغرش به تقلا میافتاد. مالون اما دلیلی برای ترس نمیدید. ساعت بیعقربه با ترجمه زهرا ماحوزی در ۴۵۲ صفحه پالتویی با جلد نرم و قیمت ۴۵ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشیها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...