داستان یورگن کلوپ/ شور به پا کنِ جهان فوتبال

کتاب داستانِ یورگن کلوپ، نوشتۀ رافائل هونیگشتاین، به همت نشر کوله‌پشتی به چاپ رسیده است. کارنامۀ مربیگری یورگن کلوپ در دستۀ دو فوتبال آلمان و با هدایت تیم نه‌چندان مطرح ماینتس آغاز شد و توانست آن‌ها را برای اولین‌بار در ۴۱ سال اخیر به بوندسلیگا هدایت کند. سال ۲۰۰۸، به بروسیا دورتمند پیوست و توانست پی‌درپی عناوین قهرمانی در لیگ داخلی را به دست آورد و باشگاه را به فینال لیگ قهرمانان اروپا هم برساند. او آلمان را برای یک شغل چالش‌برانگیز به مقصد انگلیس ترک کرد تا هدایت لیورپول را بر عهده بگیرد؛ تیمی که از دهۀ ۱۹۸۰ نتوانسته بود موفقیت چشمگیری به دست آورد. این وظیفه از عهدۀ هرکسی برنمی‌آمد. خانۀ لیورپول، یعنی آنفیلد، معبدی شعله‌ور، سرشار از شور و عشقی وصف‌ناشدنی برای فوتبال است. با آمدن کلوپ، سرانجام باشگاه توانست عصارۀ اصیل خود را پیدا کند. با حضور کلوپ، تیم پویا، پُر شور، خستگی‌ناپذیر و روان بازی می‌کند. او تمام حرکات، بازی تیم، تغییرات تاکتیکی و هر ارتباطی بین بازیکنان درون زمین را احساس می‌کند. چشمان او شور و هیجان و هر خشمی را در فراز و فرود تیمش آشکار می‌کند. نقشۀ راهِ او درخواست یک تعهد خستگی‌ناپذیر، همان گِگِن پرسینگ معروف خودش است. او کسی است که دیگران را در همۀ رشته‌های ورزشی به وجد می‌آورد و به آن‌ها انگیزۀ بیشتری می‌دهد. کتابِ حاضر سیری در زندگی و جهان ورزشی این مربی اسطوره‌ای تاریخ فوتبال است.

قسمتی از کتاب داستان یورگن کلوپ:

یورگن کلوپ همه‌چیز را با شور و حال زیاد اجرا می‌کرد. او در پاسخ به سؤالی که راجع به ورود نامنتظره ماینتس به لیگ یوفا این‌گونه پاسخ داد: «حسم نسبت به جام یوفا؟ انگار قلبم در حال سوختن است.» نگرانی برای توقع بالا دربارۀ چیزی که تجربه نشده بود، به‌سادگی با تیمی که بسیار به هم نزدیک بودند کنار رفت: ما نباید طوری با هم صحبت کنیم که انگار مشکلی داریم. تنها تفاوتش این است: همسرانمان را کمتر می‌بینیم. اما آن تنها تفاوت نبود. سفر ماجراجویانه به آرمنیا (در مجموع برد چهار هیچ مقابل میکا آشتاراک)، در ایسلند (در مجموع برد چهار هیچ در مقابل کفلاویک) و در اسپانیا (در مجموع دو هیچ مقابل سویا) هیجان عظیمی به تیم آورد و در عین حال، خستگی بسیار شدیدی را برای مراحل اولیۀ فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۶ به تیم وارد کرد. ماینتس پنج بازی اول خود را در بوندسلیگا از دست داد. بسیاری می‌گفتند که آه، سندروم فصل دوم، مهمانی تمام شده بود. سرانجام جاذبه در حال پایین کشیدن بلندپروازی‌ها به جایگاه طبیعی‌شان بود. نشریۀ ایوزورخر زایتونگ به طرز بی‌شرمانه‌ای نوشته بود: این قابل سؤال است که جامعۀ خوشگذران ماینتس چقدر می‌تواند زیر فشار در حال افزایش به حیات خود ادامه دهد. کلوپ از یک کتاب مصور کمیک بوک که در نوجوانی خوانده بود الهام گرفت. باهوش و با ذکاوت که به وسیلۀ تصویرگر اسپانیایی کشیده شده بود. (در انگلیسی با نام مورت و فیل شناخته می‌شد.) دو مأمور سرویس مخفی که دائماً از اشتباهات وحشتناک و درگیری‌های محلی زجر می‌کشیدند اما بدون کوچک‌ترین خسارتی در جایگاه بعدی دیده می‌شدند. کلوپ می‌گوید: «من عاشق این کمیک‌ها هستم، زمانی که شخصیت‌ها نیاز به بازیابی داشتند، نبوغ‌آمیز بود. فرقی نمی‌کرد که شما به‌وسیلۀ ماشین له‌کننده صاف شوید یا از یک درۀ هشتصد متری سقوط کنید، همه‌چیز به‌سادگی درست می‌شد!». داستان یورگن کلوپ را امین هوشمند ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۳۱۰ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۴۰ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.