جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

داستان زندگی من/ زندگی‌نامه‌ی مدیر عامل پپسی

داستان زندگی من/ زندگی‌نامه‌ی مدیر عامل پپسی

کتاب «داستان زندگی من»، نوشته‌ی ایندرا نویی، به همت نشر میلکان به چاپ رسیده است. این کتاب خودزندگی‌نوشتی جذاب و صمیمی از مدیرعامل سابق شرکت پپسی، ایندرا نویی، است. او به مدت دوازده سال، یکی از تحسین‌شده‌ترین مدیران عامل در دنیا بود و توانست تعریفی جدید از رهبر فوق‌العاده ارائه کند. نویی اولین زن رنگین‌پوست مهاجر بود که یکی از پنجاه شرکت بزرگ امریکا را مدیریت می‌کرد. او یکی از بهترین افرادی است که در زمان ما از قابلیت تفکر استراتژیک برخوردار است. نویی با نگاه دقیق و منحصربه‌فردش شرکت پپسی را کاملاً متحول کرد و تلاش کرد این شرکت را به سمت تعالی سازمانی و استفاده از محصولات سالم‌تر و متناسب‌تر با محیط زیست هدایت کند.

داستان زندگی من نگاهی صمیمی به زندگی حرفه‌ای نویی و تمام فداکاری‌های او در این راه است.

در داستان زندگی من، نویی دست ما را می‌گیرد و با زبانی جذاب و گاهی همراه با طنزی دلنشین، به دل اتفاقاتی می‌برد که از دوران کودکی تا زمان تحصیلش در دانشگاه ییل رخ داده و شخصیتش را شکل داده است. او در بیان خاطراتش صادق است و صداقتش در شرح اتفاقاتی که از سر گذرانده تا به این موقعیت برسد سبب جذاب‌ترشدن داستان کتاب شده است.

نویی برای اولین‌بار درباره‌ی مشکلاتی حرف می‌زند که در مسیر کاری و با بزرگ‌تر شدن خانواده‌اش تجربه کرده است و صادقانه درس‌هایی را شرح می‌دهد که در این راه یاد گرفته است.

این کتاب داستان زندگی مدیری فوق‌العاده است که در ابتدای قرن بیست‌ویکم سکان هدایت یکی از بزرگ‌ترین شرکت‌های دنیا را در دست داشت.

نویسنده می‌گوید: دو نیازی که همیشه شخصیتم را تعریف می‌کرد خانواده و کار بود. در ۱۹۹۴ به شرکت پپسی پیوستم. یکی از دلایل انتخابم نزدیکی دفتر مرکزی این شرکت به منزلم بود. آن زمان دو دختر داشتم، یکی ده ساله و دیگری یک‌ونیم‌ساله. محل کار همسرم هم در همان نزدیکی بود. به نظرمان پیشنهاد کار در پپسی پیشنهاد خوبی بود، چون مسیر رفت‌وآمد به این شرکت کوتاه بود. می‌توانستم طی پانزده دقیقه به مدرسه‌ی دختر بزرگم بروم یا به خانه و نزد فرزند کوچکم برسم. البته تنها دلیلم برای انتخاب پپسی این نبود. پپسی شرکتی پُرنشاط و مثبت بود که از لحظه‌ی ورودم از کارکردن در آن لذت بردم. درعین‌حال، احساس می‌کردم پپسی جایی است که در پذیرش تغییراتِ ناشی از تغییر زمانه دیدِ بازی دارد.

این موضوع مهمی بود. من زن مهاجرِ رنگین‌پوستی بودم که می‌خواستم در سطح مدیران اجرایی شروع به کار کنم و آنجا با همه‌ی افراد فرق داشتم. شروع کار من در زمانی بود که پویایی بین زن و مرد در محیط کار مثل امروز نبود. در پانزده سالی که مشاور و راهبردشناسِ شرکت‌های متعدد بودم، هیچ‌وقت زنی رئیسم نبود. هیچ راهنمای زنی نداشتم. وقتی از کارهای مردانه کنارم می‌گذاشتند، ناراحت نمی‌شدم، فقط خوش‌حال بودم که جایی در آن بین دارم. اما وقتی وارد شرکت پپسی شدم، موجی از زنان تحصیل‌کرده و بلندپرواز در حال پیوستن به نیروی کار بودند و من می‌توانستم تغییر جَو را ببینم. رقابت بین مردان و زنان شدیدتر شده بود و در دهه‌های بعدی زنان بازی را با روش‌هایی که قبلاً حتی تصورشم را هم نمی‌کردم تغییر دادند. همیشه سعی کرده‌ام در مقام مدیر یک شرکت تغییرات فرهنگی را پیش‌بینی کنم و به آن‌ها پاسخی متناسب بدهم. در جایگاه زن و مادر دو دختر، خواسته‌ام هر کاری از دستم برمی‌آید انجام دهم تا مشوقی برای این روند باشم.

قسمتی از کتاب داستان زندگی من:

در سال ۱۹۹۴، شرکت پپسی پانزدهمین شرکت بزرگ امریکایی بود و درآمد سالانه‌اش به ۲۵ میلیون دلار می‌رسید. این شرکت در بیش از صد و پنجاه کشور نوشیدنی و غذا می‌فروخت و ۴۵۰ هزار کارمند داشت. آگهی‌های تبلیغاتی پپسی و دایِت‌پپسی بسیار گسترده شده بود و این شرکت از شکیل اونیل و رِی چارلز برای تبلیغ محصولات خود استفاده می‌کرد. سیندی کرافورد، مدل معروف هم برای تبلیغ پپسی استخدام شده بود تا در تصویر جلد گزارش سالانه‌ی آن سال عکسش چاپ شود و زیر آن نوشته شود: «سرمایه‌گذاری عادی هم می‌تواند صورت مالی ما را بررسی کند.»

شرکت از لحاظ ساختاری سه‌پایه بود. یکی از پایه‌ها نوشیدنی‌هایی از قبیل پپسی کولا، دایِت پپسی، مانتین دیو، آبجوِ ماگ روت و سرمایه‌گذاری‌های مشترک جدید با استارباکس و لیپتون برای قهوه‌ی داخل بطری و نوشیدنی‌های چای بود. درآمد این بخش تقریباً نه میلیارد دلار بود.

پایه‌ی دوم شرکت اسنک‌ها بود که درآمدی برابر با هفت میلیارد دلار داشت. این بخش شامل چیپس سیب‌زمینی لیز، فریتوز، دوریتوز، چیتوز، توستیتوز، چوب شور رولدگلد، سان چیپس و اسمارت فود می‌شد. در مکزیک سابریتاس، در اسپانیا ماتوتانو و در بریتانیا اسمیتس و واکرز را تولید می‌کردیم. فریتو لی بازوی امریکایی کسب‌وکار خوراکی‌های شرکت بود که در پلینوِ تگزاس قرار داشت.

پپسی کولا که تولیدکننده‌ی اصلی نوشابه بود و فریتو لی که در دالاسِ تگزاس چیپس تولید می‌کرد، سه دهه قبل با هم ادغام شده بودند تا پایه‌ی اصلی شرکت پپسی‌کو را تشکیل دهند. این چیپس‌های شور به نوشیدنی نیاز داشتند که بعد از خوردن آن‌ها را بشوید و پایین ببرد. هردوی این محصولات سرعتی هستند؛ یعنی به‌سرعت قفسه‌های فروشگاه از آن‌ها خالی می‌شود و باید مدام محصول جدید جایگزین قبلی‌ها شود. ادغام‌شدن این دو شرکت باعث شد اهمیت فروش این محصولات و بازده توزیع آن‌ها مشخص و شرکت خارج از ایالات متحده فعال‌تر شود.

پایه‌ی سوم این شرکت در سال ۱۹۹۴ رستوران‌ها بود. شرکت پپسی‌کو فست‌فودهای زنجیره‌ایِ پیتزا هات و تاکوبل را در اواخر دهه‌ی ۱۹۷۰ خریده بود و چند سال قبل هم مرغ سوخاری کنتاکی را با نام تجاری جدید کی‌اف‌سی به این مجموعه اضافه کرده بود. چند برند کوچک‌تر هم مانند پیتزا چیکن و ایست ساید ماریوز و یک شرکت خدمات غذایی که مواد لازم این رستوران‌های زنجیره‌ای را تأمین می‌کرد، به ما تعلق داشت. شرکت بیست‌وهشت هزار رستوران در سراسر دنیا داشت که یا مستقیم متعلق به خودش بودند یا نمایندگی آن را داشتند و بیش از شش میلیون وعده‌ی غذایی در سال تأمین می‌کرد. درآمد بخش رستوران حدود نه میلیارد دلار بود.

ده‌ها فعالیت و عملیات دیگر هم داشتیم که باعث شده بود بتوانیم این کارها را انجام دهیم. مزارع کشاورزی، شبکه‌ی کارگران قراردادی برای کشت سیب‌زمینی، بخش تحقیق و توسعه و آشپزخانه‌های آزمایشگاهی، سیستم تحویل مستقیم به مغازه (دی‌اس‌دی) که یکی از بزرگ‌ترین سیستم‌های تحویل مستقیم در دنیا بود و هزاران کامیون و مرکز توزیع در آن فعالیت می‌کردند. نیروهای فروش شرکت حدود بیست‌وپنج هزار نفر بودند که روابط مشتریان را از مدیر عامل والمارت تا هرکدام از مدیران ۷ -ایلون یا فروشگاه‌های مستقل مدیریت می‌کردند. کارها بسیار پیچیده و بسیار هماهنگ بود.

وین کلووی، مدیرعامل قدبلند و موقرمز شرکت، دقیقاً همان رهبر کم‌حرفی بود که در مصاحبه‌ام دیده بودم؛ اما به جز کم‌حرفی، بسیار هم اهل رقابت بود. او سابقاً در دوران دانشگاه بسکتبال بازی می‌کرد و موتورسیکلت هارلی دیویدسون می‌راند. قبل از اینکه در شرکت فریتو لی فروشنده شود، در ارتش امریکا خدمت می‌کرد. شرکت پپسی‌کو مانند آکادمی استعدادیابی است که در آن به مدیران اجرایی آینده‌دار کارهای سخت می‌دهند و این افراد یا نمی‌توانند از پس این کار بربیایند و غرق می‌شوند و از شرکت می‌روند یا موفق می‌شوند و شناکردن را یاد می‌گیرند و خودشان را بالا می‌‌کشند. تمرکز وین روی استخدام و توسعه‌ی نیروی انسانی بود. مصمم بود هر پنج سال درآمد شرکت را دوبرابر کند. تا آن زمان هم موفق شده بود.

وین اعتقاد داشت پپسی‌کو بیش از جنرال الکتریک به من نیاز دارد. او بسیار دقیق بود. من نگاهی بین‌المللی و کمیاب و تجربیاتی داشتم که می‌توانست به او در تحقق اهدافش کمک کند. تصور می‌کنم او احساس کرده بود مدت‌هاست جای خالی زنی در تیم اجرایی‌اش احساس می‌شود.

داستان زندگی من را مائده نصیری‌شریفی ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۲۳۳ صفحه‌ی وزیری با جلد نرم و قیمت ۱۷۵ هزار تومان چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

خرید کتاب داستان زندگی من

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.