جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

جاذبه‌ی صفر/ کار سخت بامزه بودن

جاذبه‌ی صفر/ کار سخت بامزه بودن

کتاب «جاذبه‌ی صفر»، نوشته‌ی وودی آلن، به همت نشر خوب به چاپ رسیده است. بامزه ‌بودن کار آسانی نیست. هرکس تا حالا در کوکتل پارتی به شوخی‌های بی‌مزه‌ی دیگران گوش داده و مجبور بوده به‌رسم ادب زورکی بخندد، خوب می‌داند که همه دوست دارند بامزه باشند؛ ولی این دُر گران را به هرکسی نمی‌دهند. روی کاغذ سفید که نمی‌توان به زمان‌بندی و ایما و اشاره و حالات چهره اتکا کرد، بامزه‌ بودن سخت‌تر هم می‌شود. روزی ‌روزگاری افراد خوش‌قلمی، همچون رابرت بنچلی، دوروتی پارکر، جرج اس. کافمن و اس. جی. پرلمن، هنر بامزگی را به نمایش می‌گذاشتند؛ یعنی مطالب طنزی می‌نوشتند که نیویورکر اسمشان را «خودمانی‌ها» گذاشته بود. این روزها ظاهراً بامزه ‌بودن، به‌خصوص بامزه نوشتن، کاری دشوارتر و پرزحمت‌تر شده است؛ طنزنویسان امروزی شاید لبخند آشناپنداری را بر لبان ما بنشانند؛ اما بعید است کار به خنده یا قهقهه برسد.

اینجاست که وودی آلن وارد صحنه می‌شود. بسیاری از شوخی‌های او، خواه در نوشته‌ها و خواه در فیلم‌هایش، در فرهنگ ما نهادینه شده‌اند: «می‌دونی وجودِ خدا بدی‌ش چیه؟ اینکه خیلی هم مایه نذاشته.» (عشق و مرگ) بعضی دیگر از شوخی‌هایش هم کمتر به گوشمان آشنا هستند اما همان‌قدر به‌یادماندنی‌اند و اثرگذاری‌شان به‌خاطر پیوند نامنتظره‌ی میان ارجاعات فرهیخته‌مآب و شوخی‌های مبتذل است: «توی وین با فروید کار می‌کردم. سر مفهوم رشک قضیب میونه‌‌مون شکراب شد. فروید می‌گفت فقط زن‌ها رشک قضیب دارن.» (زلیگ)

نمونه‌ی دیگرش شوخیِ آلن با سخن اشرافی‌مآب امیلی دیکنسون است که سرلوحه‌ی کتاب بی‌بال‌وپر هم هست؛ «امید آن چیزی است که بال‌وپر دارد.» آلن با زحمت فراوان و به‌طرزی خنده‌دار این سخن را اصلاح می‌کند: «امیلی دیکنسون چقدر اشتباه می‌کرد. امید آن چیزی نیست که بال‌وپر دارد، آن چیزی که بال‌وپر دارد برادرزاده‌ی من است. باید او را ببرم پیش متخصصی در زوریخ.»

«جاذبه‌ی صفر» داستان‌های کوتاهی از وودی آلن را در بر می‌گیرد. در این داستان‌ها ذره‌ای از توانایی آلن در سرگرم‌کردن و به‌وجد آوردن مخاطب کم نشده، چه از طریق سبک پرتکلف عامدانه و استفاده‌ی دست‌ودل‌بازانه از کلمات عجیب‌غریب، سنگین و نامأنوس و چه نام‌های مبالغه‌آمیز، اما واقعاً در جایی مثل هال روچ‌پیست، آمبروزیا ویلبیس، هیو فورس‌میت، پانوفنیک و... همچون همیشه ارجاعاتی به فرهنگ فاخر هم وجود دارد: از اسکریابین گرفته تا راینهولد نیبور، لاروشفوکو، استریندبری و تورگنیف.

در این روزگار تیره، یکی از معدود پناهگاه‌های مطمئنی که در برابر اندوه و نومیدی داریم طنز قلقلک‌دهنده و هرازگاهی لودگی است که به یاد ما می‌اندازد زندگی، به‌جز صحنه‌های هولناک، جلوه‌های دیگری هم دارد؛ وودی آلن وارد می‌شود.

قسمتی از کتاب جاذبه‌ی صفر:

با این اقتصاد بی‌صاحب، شرکت برادران لیمن ورشکست شده و لیت وینُف کارش را از دست داده بود. حالا سر دو راهی عذاب‌آوری بود که خطر کند و ملک ماروین گاردنز را بخرد یا پولش را بگذارد توی اوراق قرضه‌ی معاف از مالیات تا از خانه‌ی شروع بگذرد. شاخص داو جونز آن روز صدتای دیگر سقوط کرده و یکی از همکاران لیت‌وینُف توی پارکینگ رایگان سکته‌ی قلبی کرده بود. می‌گویند طرف کارتی برداشته که رویش نوشته بود «جایزه‌ی مقام دوم مسابقه‌ی زیبایی به شما تعلق گرفت. ده دلار بردارید»، اما موفق نشد اعلامش کند. سازمان خدمات درآمد داخلی فهمیده بود طرف ده دلار توی یک حساب بانکی خارجی قایم کرده و بدین‌ترتیب شروع به تحقیق دراین‌باره کرده بود. لیت‌وینف با دستان لرزان نشست و روی ملک زرد درجه‌ یک و با دوستش اِشنابل، کارمند شرکت خدمات مالی مورگان استنلی، تماس گرفت ولی دوستش او را از خرید منصرف کرد. گفت: «توی این بازار هیچی معلوم نیست. اگه من به ‌جات بودم، شش ماه دیگه صبر می‌کردم. بن برننکی و تیم گایتنر فردا توی واشینگتن جلسه دارن، یکی از موضوعات جلسه‌شون هم همین املاک زرده. تا ببینیم چی میشه.»

لیت‌وینف با خود فکر کرد: «شش ماه! تا آن موقع، اگر جلوی شویمر را نگیرم ممکن است همه‌ی سه تا ملک را بخرد. شویمر، شریک سابق لیت ‌وینف، اخیراً از خانه‌ی «شروع» گذشته بود و پولش نقد بود. می‌توانست خانه‌سازی کند. لیت ‌‌وینف دو ملک خاکستری در ورمانت و کنتیکت داشت، ولی همسر سابقش جسیکا، ملک خیابان ارینتال را داشت و لیت وینف می‌دانست جسیکا هرگز با او معاوضه نمی‌کند. حتی به او گفت خانه‌ی همپتونز را به نامش می‌کند، ساعات دیدار او با بچه‌‌ها را بیشتر می‌کند و سازمان آب و فاضلاب را هم به او می‌دهد، ولی مرغ جسیکا یک پا داشت. لیت ‌وینف همیشه با زن‌ها مشکل داشت. تاسش جفت نمی‌آمد، برای همین تازگی با نامزد فعلی‌اش، بئا، حسابی حرفش شده بود. می‌گفت مطمئن است بئا با پال کیندلر رابطه دارد، مردی که شرکت سرمایه‌گذاری سیتی‌گروپ را قانع کرده بود بودجه‌ی لازم برای ساخت هتلی در بردواک را به او بدهند. کیندلر رفته بود توی کار بردواک و هر دو ملک آبی پررنگ را به دست آورده بود، اما بعد از پکیدن اقتصاد و تعطیلی سفرها، هیچ‌کس به ملکش نمی‌آمد.

جاذبه‌ی صفر را علیرضا شفیعی‌نسب ترجمه کرده و کتاب حاضر در ۱۵۹ صفحه‌ی رقعی با جلد نرم و قیمت ۷۹ هزار تومان چاپ و روانه‌ی کتابفروشی‌ها شده است.

خرید کتاب جاذبه‌ی صفر    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.