جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

تفکر به سبک جعبه سیاه/ جعبۀ سیاهی در مسیر موفقیت

تفکر به سبک جعبه سیاه/ جعبۀ سیاهی در مسیر موفقیت کتاب تفکر به سبک جعبه سیاه، اثر متیو سید، با زیر عنوانِ چرا بعضی‌ها هیچ‌وقت از خطاهایشان درس نمی‌گیرند، به همت انتشارات دُر دانش بهمن به چاپ رسیده است. چه چیزی ماشین‌های فرمولِ یک شرکت مرسدس بنز را به گوگل ربط می‌دهد؟ ارتباط بین دِیو بریلسفورد، مربی تیم اِسکای و صنعت هوانوردی چیست؟ چه چیزی جیمز دایسونِ مخترع را به مایکل جردن، بازیکن بسکتبال ربط می‌دهد؟ نکته آنجاست که همۀ آن‌ها به شیوۀ جعبۀ سیاه فکر می‌کنند. چه بخواهیم یک محصول جدید تولید کنیم، چه بخواهیم مهارت‌هایمان را ارتقا دهیم و چه درگیر یک تصمیم‌گیری حیاتی باشیم، اگر به شیوۀ جعبۀ سیاه فکر کنیم، نباید از روبه‌رو شدن با خطا ترسی داشته باشیم. در واقع، افرادی که مثل جعبۀ سیاه فکر می‌کنند، شکست را بهترین روش یادگیری می‌دانند. آن‌ها به جای انکار خطاهایشان، سرزنش کردن دیگران یا تلاش برای فرار از مشکل، خطاها را جزیی از راهکارهای آتی برای موفقیت می‌دانند. درس گرفتن از خطا، عبارتی کاملاً تکراری است، اما این کتاب، مؤثرترین روش‌های یادگیری انسان و خلاق‌ترین روش‌های موفق‌ترین سازمان‌های جهان را آشکار می‌کند. متیو سید با استفاده از پرونده‌های پزشکی، مصاحبه‌های منحصربه‌فرد و نتیجه‌گیری‌های کاملاً کاربردی، توضیح می‌دهد که چطور می‌توانیم شکست را به موفقیت تبدیل کنیم و به ما نشان می‌دهد که چطور می‌توانیم بهتر از قبل به شیوۀ جعبۀ سیاه فکر کنیم.

در قسمتی از کتاب حاضر می‌خوانیم:

خطا در ده یاردی محوطۀ جریمۀ یونان انجام شده بود و بکام باید ضربۀ آزاد می‌زد. او توپ را روی چمن گذاشت و چند قدم عقب رفت و بعد دوید و بدون زحمت توپ را از میان چهار بازیکن رد کرد و به دروازه رساند. ویدیوی گل بکام تا بیش از ده سال یکی از خاطره‌انگیزترین و پربیننده‌ترین‌های یوتیوب باقی ماند و خطی که توپ طی کرد یکی از زیباترین شوت‌ها توصیف شد و بعد از این شوت، بازی تمام شد. به‌طورکلی، بکام از ۶۵ ضربه آزاد در طول عمر بازیکنی‌اش، ۲۹ ضربه برای منچستر یونایتد، ۱۴ ضربه برای رئال مادرید، ۱۲ ضربه برای گلکسی لس‌آنجلس، ۷ ضربه برای گروه ملی انگلیس، ۲ ضربه برای پرستون نورث‌اند و ۱ ضربه برای  آث میلان زد. وقتی فعالیت‌های او را دنبال می‌کنید، همکاری‌اش در بازی‌ها، دفاع قدرتمندش و توانایی‌اش برای به وجود آوردن فرصت‌های امتیازآور برای هم‌تیمی‌هایش همه رکوردشکن است. بنابراین باید جذاب باشد که به بچگی بکام برگردیم تا ببینیم او چطور چنین مهارتی را در خود پرورش داد. وقتی بکام پسر بچه‌ای شش ساله بود، بعدازظهرهایش را در حیاط کوچک خانه‌شان در شرق لندن روپایی زدن را تمرین می‌کرد. این تمرینی است که بیشتر بچه‌ها به کمک آن، کنترل توپ را یاد می‌گیرند. در این بازی آن‌ها سعی می‌کنند توپ را با ضربات پا، زانو و سینه روی هوا نگه دارند. این یکی از محبوب‌ترین فنون تمرینی در بازی است. در ابتدا، دیوید کوچک در حد متوسط بازی می‌کرد. تا قبل از اینکه توپ به زمین بخورد، می‌توانست پنج یا شش ضربه به توپ بزند. اما او تمرین را رها نکرد. او هر روز بعدازظهر پشت سر هم تمرین می‌کرد، هربار که توپ می‌افتاد، نکتۀ ظریفی در مورد چگونگی کنترل توپ، تمرکز کردن و آمادگی دوباره موقعیت بدنش برای ضربۀ بعدی یاد می‌گرفت. مادرش، ساندرا که هنگام پختن غذا از پنجرۀ آشپزخانه او را نگاه می‌کرد، به من گفت: تعجب می‌کردم که این‌قدر پشت‌کار دارد. از وقتی از مدرسه برمی‌گشت شروع به تمرین می‌کرد و تا وقتی پدرش به خانه برمی‌گشت، به کارش ادامه می‌داد. بعد با هم به پارک می‌رفتند تا بیشتر تمرین کنند. از لحاظ پشتکار داشتن، بچۀ فوق‌العاده‌ای بود. بکام کم‌کم پیشرفت کرد. بعد از شش ماه می‌توانست ۵۰ روپایی پشت سر هم بزند. شش ماه بعد توانست ۲۰۰ روپایی بزند. وقتی ۹ ساله شد، به رکورد جدیدی دست پیدا کرده بود، می‌توانست ۲۰۰۳ ضربۀ پشت سر هم بزند. پانزده دقیقه طول می‌کشید تا ۲۰۰۳ روپایی را بزند و در آخر پادرد می‌گرفت. شاید برای کسی که از بیرون به این فرایند نگاه می‌کند، معجزه‌آسا باشد. اصلاً منطقی به نظر نمی‌رسد. دو هزار و سه ضربه به توپ بدون اینکه توپ به زمین بیفتد. انجام چنین کاری به نظر نوعی نبوغ می‌خواست. اما برای ساندرا که سه سال بود از پنجرۀ آشپزخانه بیرون را نگاه می‌کرد، فرق داشت. او هزاران شکست را دیده بود که منجر به موفقیت شده بودند. او بارها شاهد ناامیدی پسرش بود و شاهد بود که چطور دیوید کوچک از همۀ شکست‌ها درس می‌گیرد. تنها پس از اینکه توانست ۲۰۰۳ ضربۀ مداوم بزند، به این نتیجه رسید که در روپایی زدن مهارت لازم را کسب کرده و تمرکزش را روی چیز جدیدی گذاشت. حدس می‌زنید چه کاری؟ ضربات آزاد. او بعدازظهرهای زیادی را پشت سرهم در پارک نزدیک خانه‌شان به تمرین به همراه پدرش، تد، می‌پرداخت. پدرش معمولاً بین هدف و بکام می‌ایستاد و او را مجبور می‌کرد طوری توپ را شوت کند که توپ با قوس حرکت کند. هرچه می‌گذشت توپ دورتر و دورتر پرت می‌شد و او با قدرت و شدت بیشتری پرتاب می‌کرد. درست مثل ضربات روپایی، هرچه بیشتر تلاش می‌کرد، پیشرفتش بیشتر می‌شد. تد به من گفت: بعد از چند سال، مردم می‌ایستادند و تماشا می‌کردند. شاید دیوید بیش از ۵۰۰۰۰ ضربۀ آزاد در آن پارک زده باشد. او خیلی پشتکار داشت. تفکر به سبک جعبه سیاه ترجمۀ فریده چاجی در ۴۰۵ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۲۳۵۰۰ تومان چاپ و روانۀ کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.