جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران؛ مصاحبه با ابوتراب خسروی
از مجموعهی «تاریخ شفاهی ادبیات معاصر ایران»، کتاب «مصاحبه با ابوتراب خسروی» به همت نشر نشانه به چاپ رسیده است. ابوتراب خسروی، نویسندهی اهل فسا در استان فارس، را با آثاری همچون هاویه، دیوان سومنات، آواز پر جبرئیل، رود راوی، اسفار کاتبان، ملکان عذاب و... میشناسیم. او موفق شد برای رمان «ملکان عذاب»، در هفتمین دورهی جایزهی ادبی جلال آل احمد، جایزهی اصلی را نیز به دست آورد. از بهترین گونههای آشنایی با اصول و بنای کار نویسندگان و ریشهها و خاستگاههای قصهها و شخصیتهای آثارشان، گفتوگو با آنها در قالب تاریخ شفاهی است. از خلال لایههای مختلف این گفتوگوهاست که بسیاری از رموز فکری ناخودآگاه نویسنده آشکار میشود و بدین ترتیب از جمله مهمترین منابع واکاوی درون ذهن یک نویسنده، مطالعهی گفتوگو با آن نویسنده در قالب تاریخ شفاهی است. در کتاب «مصاحبه با ابوتراب خسروی»، عبدالرحمان مجاهد نقی میکوشد در قالب پرسشهایی در دستهبندیهای گوناگون، از همین لایههای گوناگون زندگی ادبی ابوتراب خسروی رمزگشایی کند. پرسشها در چندین فصل تنظیم شدهاند؛ فصولی چون: دورهی کودکی و نقش پدر و مادر، تحصیل و مدرسه، دورهی سربازی، تدریس در مدارس کودکان استثنایی، یاد بعضی نفرات، کلاسهای داستاننویسی و جلسات داستانخوانی، جلسات داستانخوانی و جایزهی شیراز، سفرها و آثار. ابوتراب خسروی از جمله نویسندگان معاصر صاحب سبکی است که آثارش تاکنون جوایز ادبی زیادی را نیز بهدست آورده است: «اسفار کاتبان» جایزهی مهرگان ادب را بهدست آورد، «رود راوی» وکتاب «ویران» جایزه هوشنگ گلشیری را از آن خود کردند و «ملکان عذاب» نیز برنده جایزهی کتاب سال شد. از خلال این گفتوگو، پنجرههای زیادی به درونمایههای ذهنی این نویسنده معاصر ادبیات ایران گشوده میشود.قسمتی از کتاب مصاحبه با ابوتراب خسروی:
رسم بر این بود که سپاهیان دانش بعد از اتمام خدمت سربازی به استخدام وزارت فرهنگ آن زمان در میآمدند. برای شما هم این اتفاق افتاد؟ من قصد داشتم تحصیلاتم را ادامه بدهم. هر چند دانشآموز درسخوانی نبودم و آمادگی امتحان ورودی دانشگاه را نداشتم؛ اما به فاصلهای کم بعد از پیروزی انقلاب، دانشگاهها تعطیل شدند و ناگزیر بودم آموزگار بشوم. ناخواسته بود؟ حتماً... سال ۱۳۵۸ به استخدام آموزش و پرورش درآمدم؛ اما قبل از استخدام در آموزش و پرورش، اول میخواستم در آزمون استخدامی بانک شرکت کنم که تعلل کردم و خوشبختانه نشد! بعد مدتی نزد ناپدریام رفتم و در ادارهی راه استخدام شدم. چند روزی هم ایستادم و کار کردم. اما دیدم اوضاع خیلی خراب است. باید با ناپدری زندگی میکردم و عملاً فلج بودم. از ناپدری قبلاً خیلی تعریف کردید. بله، آدم خیلی خوبی بود؛ اما در حضور او ذرهای آزادی نداشتم. ول کردم و آمدم. در آموزش و پرورش فارس استخدام شدم و چون متولد شهرستان فسا بودم، به این شهر رفتم. مرا به یکی از توابع فسا به نام فدشکویه فرستادند. اگر موقعیت مناسب بود دوست داشتید در چه رشتهای ادامه تحصیل بدهید؟ رشته حقوق را خیلی دوست داشتم. امروز هم اکثر دوستانم حقوقدان هستند. ادبیات را دوست داشتم اما آموزشهای ادبی در دانشگاه را در حد نبش قبر میدیدم. هنوز رشتهی حقوق را دوست دارید؟ خیلی... خیلی علاقهمندم دربارهی نقش علم حقوق در روندی که جامعهی ما طی کرده بدانم و تحقیق کنم... دکتر علی رضاقلی را حتماً میشناسید، نویسندهی کتابهای جامعهشناسی نخبهکشی و جامعهشناسی خودکامگی که به چاپهای بالا رسیدهاند. ایشان حرف بسیار خوبی زده. برای شناخت جامعهی ایران، علاوه بر لزوم مطالعهی دقیق تاریخ و ادبیات و روانشناسی و... بینیاز از مطالعهی آثار فقهی و کلامی و حکمی و اصول و... نیستیم. جامعهی ایران قرنها براساس همین آثار و آرای مجلسی و شیخ طوسی و علامه حلی و... اداره شده است. و من میگویم تمام اینها در رمان به نوعی بازتاب پیدا میکند و درک دقیقی از انسان و معضلاتش ارائه میدهد. لطفاً ادامه بدهید. سال ۱۳۵۸ به فدشکویه رفتید، از توابع فسا. بله، سال بعد، در سال ۱۳۵۹، ازدواج کردم با دختر دایی مادرم که خواهر زن داداشم هم بود. یعنی با برادرتان باجناق شدید. بله، متأسفانه همسرم از همان ابتدا صرع شدیدی داشت. او را مدتی به فسا بردم و زود باردار شد. به همین دو دلیل، یعنی بیماری همسرم و بارداری او، ماندنش را در فسا درست ندیدم. چون صبحها به مدرسه میرفتم و نمیتوانستم او را تنها رها کنم. به همین خاطر او را به شیراز فرستادم و خودم بهتنهایی به مدت دو سال در فدشکویه تدریس و زندگی کردم. ترجیح میدهم زیاد دربارهی همسرم و بیماری او و عوارض این بیماری در زندگی ما صحبت نکنم. چند سال در فدشکویه فسا بودید؟ دو سال. خیلی عادی گذشت! تدریس در کلاس چهارم را به من سپرده بودند. تعداد زیادی کتاب برده بودم و بیشتر به مطالعه مشغول بودم. ارتباط خارج از مدرسه نداشتم. دلیلش چه بود؟ چون با آنها سنخیتی نداشتم. نگاه آنها به سمت و سوی چیزهای دیگر و بهخصوص روزمرگی بود و من در عوالم دیگری سیر میکردم. آن دوره گروههای سیاسی مختلف فعالیت داشتند. شما به گروه خاصی دلبستگی داشتید؟ مفاهیمی مثل سوسیالیسم مد نظرم بود اما با هیچ گروهی سنخیتی نداشتم. در فدشکویه هم این گروهها بودند؟ بله، حتی میآمدند و میگفتند به ما بپیوندید اما من به شعر شاملو و فروغ و به داستان و رمان دلبسته بودم. نسبت به امر تدریس دلسرد نبودید؟ وظایفم را خوب انجام میدادم. اما بیمعرفتها بدترین و مشکلترین کلاسها را به من میدادند. دانشآموزان دشوار را یک جا جمع کرده بودند در کلاس من! زورشان به معلمهای بومی که نمیرسید، کلاه سر من میگذاشتند (خنده). مصاحبه با ابوتراب خسروی در ۳۱۶ صفحه رقعی با جلد نرم چاپ و با قیمت ۸۰ هزار تومان عرضه شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
مهدی
3 سال پیش
سلام
خواستگاه واو نداره.
پدرام سروری
3 سال پیش
سلام سپاس از حسن نظر شما