جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بی‌زمستان/ سفر در سه فصل به تاجیکستان،آذربایجان و گرجستان بدون سفر زمستانی

بی‌زمستان/ سفر در سه فصل به تاجیکستان،آذربایجان و گرجستان بدون سفر زمستانی کتاب بی‌زمستان، تازه‌ترین سفرنامه منصور ضابطیان، به همت نشر مثلث به چاپ رسیده است. ضابطیان می‌نویسد: تصور خیلی‌ها از سفر، رفتن به جایی بسیار دور است، در‌حالی‌که گاهی وقت‌ها همین نزدیکی‌ها هم اتفاق‌های خوبی می‌افتد. وقتی خود سفر در ذهن اصالت پیدا کند، حتی یک جابه‌جایی یک روزه هم می‌تواند حال آدم را بهتر کند. ازاین‌رو علاقه‌مندان به سفرهای فرامرزی گاهی می‌توانند در همین دور و اطراف هم تجربه‌های هیجان‌انگیزی را از سر بگذرانند؛ گرفتن ویزای سرزمین‌هایی که از نظر جغرافیایی فاصلۀ چندانی با ما ندارند، چندان سخت نیست و هزینه‌های کمتری هم به مسافرها تحمیل می‌کنند. کتاب پیش‌رو قرار بود تجربۀ سفر به چهار کشور نزدیک در چهار فصل مختلف سال باشد. تاجیکستان را در نوروز و بهار تجربه کردم، آذربایجان را در تابستان و گرجستان را در پاییز. با خودم قرار گذاشته بودم که در زمستان به کشوری سردسیر در همین اطراف بروم تا تجربه‌ای چهارگانه را که نخ تسبیح‌شان فصل‌هاست در قالب یک کتاب منتشر کنم. اما روزهای زمستان یک‌به‌یک گذشت و گرفتاری‌های متعدد و مشغله‌های کاری سفر را عقب انداخت. مهم‌ترین خطر این بود که اگر زمستان تمام می‌شد، کتابی که بخش عمدۀ آن نوشته شده بود باید دست‌کم تا یک سال دیگر منتظر می‌ماند. درست در همان روزهایی که نگران این مسئله بودم، دوستم لیلی رشیدی، مرا به نمایشی دعوت کرد که در آن بازی داشت. یک عصر سرد زمستانی به تماشای تئاترش رفتم. قصۀ نمایش مربوط به رابطۀ یک خانم مدیر دبستان بود که شوهرش را به عنوان یک نقاش به مدرسه می‌آورد تا روی دیوارهای مدرسه نقاشی کند.

آذربایجان - باکو

اختلاف‌های این دو دستمایۀ اصلی نمایش بود و همه چیز به تابستان و تعطیلات آن حواله داده می‌شد. تابستانی که در نمایش هیچ‌وقت به آن نمی‌رسیدیم. نمایش را امیررضا کوهستانی نوشته و کارگردانی کرده بود و اسمش را هم گذاشته بود بی‌تابستان. درست وقت برگشت، زمانی که پشت چراغ قرمز خیابان حافظ، برف‌پاک‌کن را زدم تا دانه‌های باران را از روی شیشۀ ماشین پاک کنم، با خود گفتم چرا کتاب من بی‌زمستان نباشد؟ سه فصلی که هیچ‌وقت به فصل آخر نمی‌رسد. تا به خانه رسیدم تصمیمم را گرفته بودم. کتاب را بدون زمستان چاپ می‌کنم تا نخواهد منتظر بماند. حالا شما یک کتاب دربارۀ تاجیکستان و آذربایجان و گرجستان دارید که زمستان ندارد.

قسمتی از کتاب بی‌زمستان:

گرجستان؛ پاییز تفلیس آپارتمان راسو در مجموعه‌ای هفت طبقه است که درِ ورودی‌اش هیچ‌وقت بسته نیست. هیچ سرایدار و نگهبانی هم ندارد و البته چیزی به اسم آسانسور هم در آن تعریف نشده.

گرجستان - تفلیس

راه‌پله‌ها اگرچه تاریک است و فضای ساختمان‌های دوران کمونیسم را دارد، اما در مقابل خود آپارتمان که بیشتر یک فلت سی‌متری است، نورگیر و باصفاست. همه‌چیز سر هم است و فقط آشپزخانه با یک کانتر از بقیۀ سالن جدا شده. تخت‌خواب هم همان کنار نشیمن است و با یک کتابخانه از فضای ورودی جدا می‌شود. نمونه‌ای از تقسیم درست یک فضای کوچک برای قابل استفاده‌تر شدن. راسو گوشه و کنار خانه را نشانم می‌دهد. طوری وسایل توی کابینت‌ها را توضیح می‌دهد که انگار لیوان و بشقاب همین دیروز اختراع شده‌اند و کسی از نحوۀ استفاده از آن‌ها آگاهی ندارد. قرار است چهار شب در این آپارتمان بمانم و باید هشتاد دلار پرداخت کنم. از راسو می‌پرسم باید پول را الان بپردازم یا روز چهارشنبه که آپارتمان را تحویل می‌دهم؟ می‌گوید امروز می‌رود سفر و تا چهارشنبه هم بر نمی‌گردد. پس بهتر است پول را الان به او بدهم. هشتاد دلار را می‌دهم و می‌پرسم: پس من چهارشنبه خونه رو به کی تحویل بدم؟ -خب در رو ببند و برو! -کلید رو چی کار کنم؟ -راست می‌گی! کلید رو بذار روی در...

مردم تاجیکستان

-روی در؟ اگه یکی اومد داخل چی؟ نگاهی به اطراف می‌اندازد، در آپارتمان را باز می‌کند و پادری جلوی در را نشانم می‌دهد و می‌گوید: بذارش زیر همین پادری... از این همه زحمتی که برای حفاظت از خانه‌اش می‌کشد تشکر می‌کنم و می‌گویم: آره فکر خوبیه... هیچ‌کس حدس نمی‌زنه ممکنه کلید رو اون زیر قایم کنیم... آفرین! می‌فهمد دارم شوخی می‌کنم، لبخندی می‌زند و می‌گوید: نگران نباش!کسی کلید رو برنمی‌داره! بی‌زمستان در ۱۴۴ صفحه رقعی با جلد نرم و قیمت ۳۲ هزار تومان چاپ و روانه کتابفروشی‌ها شده است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.