جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: پائولو توردی

بیوگرافی: پائولو توردی پائولو توردی در عرصه‌ی مدیریت صنایع ایتالیا فعالیت می‌کند و دو فوق‌لیسانس در رشته‌های علوم انسانی از دانشگاه پیزا دارد. او نویسندگی را در سال ۱۹۹۵ با جستاری تحت عنوان «همه‌چیز از جیب من بیچاره، داستان پرونده‌ی نهاد دولتی سرمایه‌گذاری و تأمین مالی صنایع تولیدی» به همراه سیمونه بمپوراد آغاز کرد، که مقدمه‌ی آن را گویدو کالوی نوشته بود. این کتابِ تحقیقی درباره‌ی ارتشاء در یکی از مؤسسات دولتی با استقبال فراوان روبه‌رو شد و بازتاب وسیعی در سطح مطبوعات پیدا کرد. وی در سال ۲۰۰۹، کتاب داستان‌های کوتاه با عنوان رؤیای لامِریکا را منتشر کرد. موضوع این کتاب سفری است در شهرستان‌های ایتالیای بعد از جنگ که فیلمی بر اساس آن به کارگردانی فلینی ساخته شد. هر داستان صحنه‌ای از زندگی محله و جمعی است که در زیر چشم خواننده جان می‌گیرد. رؤیای لامریکا، مقام دوم جایزه‌ی اروپایی هنرهای ادبی ویا فرانچیجنا و جایزه‌ی منتقدان شهر سالو را به دست آورده است. در سال ۲۰۱۲، کتابِ «خدا تو را می‌بیند، استالین نه» از او به چاپ رسید. داستان‌های این کتاب نیز مربوط به سال‌های ۱۹۵۱-۱۹۴۷ در ایتالیای مرکزی است، با شخصیت‌هایی جالب توجه که نه کاملاً بد هستند و نه کاملاً خوب، هم فرصت‌طلب‌اند و هم دست‌ودلباز، هم حسودند و هم حامی. پائولو توردی در سال ۲۰۱۵، کتاب عشق در دوران نفرت را نوشت. روزنامه‌ی سراسری «ایل سوله ۲۴ اوره» در شماره ۲۵ ژانویه ۲۰۱۵ در بخش ادبیات به معرفی این کتاب پرداخت و نوشت: «اگرچه داستان زاده‌ی تخیلات نویسنده است، بر دورانی تاریخی استوار است که او درباره‌ی آن به دقت مطالعه کرده است و شناخت عمیقی دارد.» در سال ۲۰۱۷، رمان «لا کوارتینا دی استونسون» از وی منتشر شد. این کتاب داستانی پلیسی دارد و حول قتل یک رئیس بانک، رئیس باشگاه لایونز و معاون تیم فوتبال محلی دور می‌زند و شخصیت‌های درگیر ماجرا در ضمن آن ترسیم می‌شوند. آن‌طور که از مجموعه کتاب‌های پائولو توردی برمی‌آید، تماماً از جنبه‌ی سیر و سیاحت در اطراف انسان‌ها در یک دوره‌ی تاریخی با نقاط ضعف و نقاط مثبت هریک از آنان است. او که به قول خودش با ابزار مدرن ارتباط جمعی مانند بلاگ‌نویسی، سایت اینترنتی، توئیتر و اینستاگرام میانه‌ی خوبی ندارد، به شکل روزانه تفسیر کوتاهی درباره‌ی وقایع و شخصیت‌های سیاسی و اجتماعی می‌نویسد و با پست الکترونیکی برای گروهی از دوستانش می‌فرستد و به‌نوعی به‌طور فعال در زندگی اجتماعی کشورش شرکت می‌کند.

قسمتی از کتاب عشق در دوران نفرت نوشته‌ی پائولو توردی:

کشیش اعظم خطاب به اوبالدو و مارکزا می‌گوید: «صبر کنید، باید خبر مهمی به شما بدهم. در وُلتاگو مریم مقدس ظاهر شده! مارکزه‌ها در شرف رفتن به حومه شهر هستند تا بیست روزی قبل از رفتن به دریا استراحت کنند. برمی‌گردند و پرس‌وجو می‌کنند. ایمان آن‌ها، به‌ویژه مارکزا، از زمانی که دخترشان مارگریتا فرار کرده بیشتر شده است.» کشیش اعظم می‌گوید: «اسقف‌ها فِلتره و بلونو، عالیجناب جوزوئه کاتاروسی هنوز موضع نگرفته‌اند. واضح است که او علی‌رغم دین‌داری رایج در مورد اصالت معجزه شک زیادی دارد. این را دوستم در واتیکان به من گفت.» اوبالدو می‌گوید: «ما می‌رویم، خبرش را به ما بده، تلفن کن یا از آن بهتر، روز یکشنبه که می‌آیی برای اجرای مراسم نیایش و چند روز پیش ما می‌مانی برایمان تعریف خواهی کرد.» روزهای سپری‌شده در عمارت بیرون شهر یکنواخت نیست. دوستان مارکزا اِلِنا، که ویلاهایشان در همان حوالی است، به سراغش می‌روند یا او با کالسکه به دیدار آن‌ها می‌رود. مارکزه با لباس کامل و سوار بر اسب به همراه مباشر و چند نفر از اقوامش که تفنگ، فشنگ، نوشیدنی، نان، گوشت سرخ‌کرده یا املت، لیوان، مخلفات ظرف میوه را حمل می‌کند؛ به شکار می‌رود. وقتی می‌خواهد شکار کند و با هم‌طرازانش همدم شود، از چند نجیب‌زاده‌ی ساکن آن نزدیکی‌ها دعوت می‌کند تا روزی را با هم بگذرانند. بنابراین بیشتر یک مهمانی است تا شکار واقعی. درواقع او ترجیح می‌دهد که با دومنیکو برود؛ زیرا او هم با ملاحظه و کاردان است و هم خوش‌مشرب. اذعان اینکه بی‌مایگی او اغلب کمتر از دوستانش است برایش دردناک است، ولی این را ناگفته می‌گذارد. دومنیکو فلچتی دو سال از مارکزه بزرگ‌تر است. یک عمر است که همدیگر را می‌شناسند، از زمانی که پدر اوبالدو به‌موقع از نیش یک افعی نجات داده شده بود و به خانواده‌ی مباشر آینده قول داده بود او را به مدرسه‌ی ابتدایی بفرستد. مباشر فردی جدی و محترم است. نماد قدرت و اعتماد. او می‌داند چگونه از زور استفاده کند و حس عدالت ذاتی‌اش موجب می‌شود که کشاورزان در عین احترام از او بترسند. او جثه‌ای قوی، قدی متوسط و ظاهری عبوس دارد. کارش را کاملاً بلد است، در مورد همه‌چیز کنجکاو است و درباره‌ی مسائلی که ضروری می‌داند کسب اطلاع می‌کند. اگر از او خواسته شود دربارۀ سیاست نظری بدهد می‌گوید: «دوچه و اعلیحضرت شاه.» برای او دوچه مرکزیت دارد و شاه جنبه‌ی فرعی. مارکزه این را می‌داند، ولی این موضوع نگرانش نمی‌کند. آنچه برایش اهمیت دارد این است که او دارایی‌اش را حفظ می‌کند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.