جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: ویدا اسلامیه

بیوگرافی: ویدا اسلامیه زاده سال ۱۳۴۶ و فارغ‌التحصیل رشته مترجمی زبان انگلیسی. با ترجمه مجموعه هری پاتر بود که بدل به یک مترجم شناخته شده شد. البته نخستین ترجمه‌های اسلامیه مربوط به آثار جی.کی رولینگ نبود و او کار ترجمه را با ترجمه آثار آگاتا کریستی آغاز کرد و البته مدتی نیز به کار ویراستاری پرداخت. اسلامیه می‌گوید: من واقعا عاشق کارم هستم یعنی با عشق کار ترجمه را انجام می‌دهم و ترجمه چیزی نیست که به عنوان شغل مجبور به پذیرفتنش باشم و یا اینکه چون با ناشر قرارداد دارم می‌بایست آن را انجام دهم. اسلامیه از نظر سبک و کیفیت ترجمه معتقد است: ترجمه می‌بایست تا حد ممکن روان و بدون دست انداز باشد و مفاهیم را به درستی منتقل کند. موج پنجم، خلا موقت، رد پای شیطان، فروپاشی و جنایات گریندل والد از جمله ترجمه‌های ویدا اسلامیه است.

بخشی از نمایشنامه هری پاتر و فرزند نفرین شده بر اساس داستانی به قلم جی.کی.رولینگ و ترجمه ویدا اسلامیه:

آلبوس روی تخت درمانگاه خوابیده است. هری با ناراحتی کنارش می‌نشیند. بالای سر آن‌ها، تابلوی مردی دلسوز و مهربان است. مردی که با دقت هر دوشان را زیر نظر دارد. هری چشمهایش را می‌مالد، از جایش برمی‌خیزد و شروع به قدم زدن در اتاق می‌کند. کش و قوسی به پشتش می‌دهد. آن‌گاه چشمش به چشم تابلوی روی دیوار می‌افتد که از اینکه کسی او را دیده است از جا می‌پرد.هری نیز از جا می‌پرد. هری: پروفسور دامبلدور. دامبلدور: شب به خیر هری. هری: خیلی دلم براتون تنگ شده بود. این اواخر هربار رفتم دفتر خانم مدیر، قاب تابلوتون خالی بود. دامبلدور: خب آخه خوشم می‌آد گاهی سری به تابلوهای دیگه‌م بزنم. ( به آلبوس نگاهی نگاهی می‌کند) حالش خوب می‌شه؟ هری: بیست و چهار ساعت بیهوش بوده، بیش‌تر برای اینکه خانم پامفری بتونه دست‌شو جا بندازه. می‌گفن عجیب‌ترین موردی بوده که دیده، انگار بیست سال پیش شکسته بوده و شکستگی‌ها درست در جهت مخالف چرخیده بوده‌ن. خانم پامفری گفت حالش خوب می‌شه. دامبلدور: فکر کنم سخت باشه که آدم درد کشیدن بچه‌شو ببینه. هری به دامبلدور و سپس به آلبوس نگاه می‌کند. هری: هیچ‌وقت بهم نگفتین از اینکه اسم شما رو رو پسرم گذاشتم، چه حسی دارین. دامبلدور: راستش، هری، بار سنگینی رو دوش پسر بیچاره گذاشتی. هری: به کمک و راهنمایی‌تون احتیاج دارم. بن می‌گه آلبوس در خطره. چه طور می‌تونم از پسرم محاافظت کنم، دامبلدور؟ دامبلدور: از بین این همه آدمف از من می‌پرسی چه طور می‌شه از پسری محافظت کرد که در خطر بزرگیه؟ ما نمی‌تونیم جوون‌ها رو از خطر محافظت کنیم. رنج و درد به سراغ‌شون اومد و باید هم بیاد. هری: پس من فقط باید وایسم نگاه کنم؟ دامبلدور: نه، تو باید یادش بدی چه طوری با زندگی مواجه بشه. هری: چه طوری؟ به حرفم گوش نمی‌ده. دامبلدور: شاید منتظره که درست و حسابی ببینیش. هری اخم می‌کند و می‌کوشد این حرف را هضم کند. (با حساسیت خاص) اینکه تابلوها خیلی چیزها رو می‌شنون هم موهبته هم مکافات. تو مدرسه، تو وزارتخونه، من حرف‌های همه رو می‌شنوم. هری: پشت سر من و پسرم چی می‌گن؟ دامبلدور: می‌گن پسرت از دست تو عصبانیه. برداشت من این بود که شاید عشقت به پسرت کورت کرده. هری: کورم کرده؟ دامبلدور: باید پسرتو همون طوری که هست ببینی، هری. باید بگردی ببینی اون چیه که بهش زخم زده. هری: مکه من همون طوری که هست نمی‌بینم‌اش؟ چی به پسرم زخم زده؟ (در فکر می‌رود) آیا نکنه کسی به پسرم زخم زده؟ آلبوس (در خواب جویده جویده حرف می‌زند): بابا... هری: منظور از این ابر سیاه، یه کسیه، درسته؟ منظور شی‌ء نیست، نه؟ دامبلدور: آخه نظر من دیگه چه اهمیتی داره؟ من رنگم و خاطره. هیچ وقت هم پسری نداشته‌م. هری: ولی من به راهنمایی‌تون نیاز دارم. آلبوس: بابا؟ هری به آلبوس و سپس دوباره به دامبلدور نگاه می‌کند اما او رفته است. هری: نه، کجا رفتین باز؟ آلبوس: ما توی-درمانگاهیم؟ هری باز حواسش را به آلبوس جمع می‌کند. هری (با سر در گمی): بله. و تو-حالت خوب می‌شه. برای تقویت و تجدید قوا، خانم پامفری درست نمی‌دونست چی برات  تجویز کنه و گفت شاید بهتر باشه یک عالمه شکلات بخوری. اشکال نداره منم کمی از شکلاتت بخورم؟ آخه می‌خوام یه چیزی بهت بگم و فکر نکنم از حرفت خوشت بیاد. آلبوس به پدرش نگاه می‌کند. چه می‌خواهد بگوید؟ تصمیم می‌گیرد خود را درگیر نکند.

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.