جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: هاروکی موراکامی

بیوگرافی: هاروکی موراکامی هاروکی موراکامی زادۀ سال ۱۹۴۹ در کیوتو، پایتخت باستانی ژاپن است. پدربزرگش یک روحانی بودایی بود و پدرش معلم ادبیات ژاپنی. موراکامی از همان ابتدا مجبور بود علیه فرهنگ سنتی­‌ای که احاطه­ اش کرده بود، بایستد. درنتیجه از همان نوجوانی به­ سراغ آثار بالزاک، داستایوفسکی و دیکنز رفت. او خودش می گوید: «اگر ادبیات ژاپنی می خواندم، مجبور بودم با پدرم درباره اش صحبت کنم و اصلاً حوصله اش را نداشتم.» موراکامی اگر بزرگ ترین نویسندۀ ژاپن نباشد، بی تردید از مشهورترین نویسندگان این کشور است. این نویسندۀ سربه­ زیر و کم حرف که تس گالاگر، همسر کارور، او را گوشه گیرترین انسان جهان توصیف کرده است، سال هاست به دلیل شهرت بی­ حد و مرز خود در جهان، به ­خصوص در امریکا، آماج حمله های روشنفکران ژاپنی است. طبیعی است اگر در فرهنگ تنیده در سنت  ژاپن، آب روشنفکران با نویسنده ای جین­ پوش که ترانه های بیچ بویز و بیل ایوانز گوش می دهد، در یک جوی نرود؛ به ­خصوص که آن نویسنده در جای­جای داستان هایش، همواره به این قبیل اسم های غربی اشاره می کند؛ اما موراکامی که به­ سادگی و بی­ پیرایگی معتقد است، پرده از دنیایی برداشته که در توکیوی امروز خودنمایی می­کند، توکیوی روزگار مک دونالد و راک احمقانۀ ژاپنی. Haruki Murakami شاید برای ادبیات دست­ به­ عصای ژاپن، انکار دیگر کافی باشد. کافکا در ساحل، شکار گوسفند وحشی، سوکورو تازاکی بی رنگ و سال های زیارتش، مترو، پس­ لرزه، و دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل از جمله آثار اوست.

در قسمتی از داستانِ کجا ممکن است پیدایش کنم اثر هاروکی موراکامی می خوانیم:

زن گفت: «سه سال پیش، یک تراموا پدر همسرم را زیر گرفت و کشت.» و مکث کرد. من چیزی نگفتم، فقط به چشمانش نگاه کردم و سرم را دوبار تکان دادم. مدتی مکث کرده بود. من به چند مدادی که در جامدادی ام بود نگاهی انداختم تا ببینم چقدر نوکشان تیز است. مثل گلف بازی که بادقت چوب مناسبش را انتخاب می کند، در این فکر بودم که از کدامشان استفاده کنم. بالاخره مدادی را برداشتم که نه خیلی تیز بود و نه خیلی کار کرده، دقیقاً همان چیزی بود که باید باشد. زن گفت: «همه­ چیز کمی ناراحت­ کننده است.» درحالی­که سعی می کردم نظرم را برای خودم نگه دارم، یک دسته کاغذ یادداشت مقابلم گذاشتم و با نوشتن تاریخ و نام زن، مداد را امتحان کردم. او ادامه داد: «تراموای زیادی در توکیو باقی نمانده، آن ها همه­ جا تبدیل به اتوبوس شده اند. حدس می زنم چندتایی که مانده، حالت یادبود گذشته را دارند و یکی از آن ها بود که پدرشوهرِ من را کشت.» آه آرامی کشید: «شب اول اکتبر بود، سه سال پیش. باران شدیدی می بارید.» نکات اصلی ماجرای او را یادداشت کردم: «پدرشوهر، سه سال پیش، تراموا، باران شدید، اول اکتبر، شب.» من دوست دارم در نوشتن خیلی دقت کنم؛ برای همین، مدتی طول کشید تا همۀ این ها را بنویسم. «پدرشوهر من آن لحظه مست لایعقل بود. در غیر این صورت، معلوم است که در یک شب بارانی، روی ریل های تراموا خوابش نمی بُرد.» دوباره خاموش شد، لبانش بسته شد، چشم هایش مستقیم به من خیره ماند. احتمالاً منتظر بود که حرف هایش را تأیید کنم...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.