جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: نیکولاس اوبرگان

بیوگرافی: نیکولاس اوبرگان

نیکولاس اوبرگان نویسنده‌ای بریتانیایی است که از پدر و مادری اسپانیایی متولد شده و سال‌های رشد و شکل‌گیری‌اش در میان دو شهر لندن و مادرید سپری شده است. اوبرگان به عنوان مشاور امنیتی، سفرنامه‌نویس، نگهبان شبانه‌روزی، متصدی پیست یخ، کتاب‌فروش، کارمند اداره پست، ویراستار و مردی با مشاغل عجیب و غریب برای یک شرکت آب معدنی شکست‌خورده کار کرده است.

اولین رمان او، «نور آبی یوکوهاما» در سال ۲۰۱۷ در بریتانیا، ایالات متحده، چک و هلند منتشر شد و خوانندگان را با بازرس ایواتا آشنا کرد. این رمان دو روز مانده به تولد ۳۰ سالگی او درحالی‌که با قطار سریع‌السیر از هیروشیما به کیوتو سفر می‌کرد، شکل گرفت.

همزمان با انتشار دومین رمان این نویسنده، یعنی «گناهی به سرخی ارغوان» بود که خوانندگانِ نخستین اثر او با یک شگفتی بزرگ روبه‌رو شدند. رمان اول در ژاپن اتفاق می‌افتد، درحالی‌که رمان جدید در لس‌آنجلس و در امتداد مرز مکزیک به وقوع می‌پیوندد و ایواتا در اینجا به‌عنوان کارآگاه در امریکا کار می‌کند.

سال‌هاست که مهاجرت غیرقانونی از مرز مکزیک، داغ‌ترین موضوع سیاست‌های امریکاست. گناهی به سرخی ارغوان، ارزیابی تفکربرانگیزی از برخی از وحشت‌های بالقوه‌ای است که ممکن است در امتداد مرز جنوبی ایالات متحده در حال رخ‌دادن باشند.

اوبرگان می‌گوید: همیشه دوست داشتم بنویسم، اما فرآیند نوشتن هیچ‌وقت برایم چیزی بیش از یک سرگرمی نبود. تولد ۳۰ سالگی من نزدیک بود و احساس می‌کردم دارم زمان را از دست می‌دهم. آینده‌ای راحت اما خالی پیشِ رویم قرار داشت. از روی هوس تعطیلاتی را به ژاپن رزرو کردم، جایی که در اوایل دهه ۲۰ زندگی‌ام زیاد به آنجا سفر کرده بودم. می‌خواستم مسیرهای قدیمی‌ام را طی کنم. در اینجا بود که ایده‌ی نخستین رمانم به ذهنم رسید. خودم به‌شدت تحت تأثیر ایده‌ای قرار گرفتم که به من الهام شده بود. این ایده در مورد یک کارآگاه ژاپنی تنها بود که یک قتل خانوادگی را حل می‌کند. انگار با این ایده تسخیر شده بودم. در دو سالِ پیش‌رو پول کافی جمع کردم تا شغلم را ترک کنم و برای نوشتن تمام‌وقت به‌قدر کافی زمان و پول داشته باشم.

در تابستان ۲۰۱۶، به لس‌آنجلس نقل‌مکان کردم، جایی که می‌خواستم دنباله‌ی اولین کتابم را تنظیم کنم. لس‌آنجلس شهری است که همیشه مجذوب آن بوده‌ام. گاهی اوقات دور بودن از خانواده و دوستانم در لندن سخت است، اما من عاشق لس‌آنجلس شده‌ام و از بسیاری جهات این شهر برای من رؤیایی است.

گناهی به سرخی ارغوان در دسامبر ۲۰۱۸ منتشر شد. این کتاب، جذاب و شاعرانه توصیف شد و جفری دیور آن را شاهکار نامید.

کارآگاه ایواتا ژاپنی_امریکایی است، بنابراین او بین دو فرهنگ، دو زبان و دو مجموعه ارزش بزرگ شده است. اوبرگان می‌گوید: من بین بریتانیا و اسپانیا با همین تفاوت‌ها بزرگ شدم و بنابراین کارآگاه من به تفاوت‌های بین توکیو و لس‌آنجلس علاقه‌مند است.

در زیر لایه‌های آثار اوبرگان مسائلی همچون هویت، بخش‌های آسیب‌پذیر جامعه، محرومان، بی‌خانمان‌ها و آزاردیده‌ها حضور پررنگی دارند و همین نکته عیار والای آثار او را هویدا می‌کند.

قسمتی از کتاب گناهی به سرخی ارغوان:

وارد مطب شد و فهمید متخصص اصالتاً ژاپنی است، هرچند ژاپنی بلد نبود. در دلش گفت، اگر مادرم این را می‌دید، جز اینکه ژاپنی بلد نیست، حتماً برای همسری‌ام می‌پسندیدش. زن همان‌طور که زخم ایواتا را بخیه می‌زد، سؤالاتی درباره‌ی ژاپن پرسید. طوری ستایش‌گرانه از ژاپن حرف می‌زد که دخترکی از آرزوی دیدن دیزنی‌لند می‌گوید. پاسخ‌های ایواتا کوتاه و مبهم بود. دو وطن داشتن یعنی دو زبان دانستن، دو تجربه از سر گذراندن، دو شیوه‌ی درک داشتن. ولی هم‌زمان یعنی بی‌وطنی. شباهت‌ها و تفاوت‌های دو وطن مشترک را نمی‌توان با کلمات گفت. آن هم با دهان بی‌حس‌شده.

دکتر بالاخره بینی ایواتا را جا انداخت و گفت این‌طور بهتر جوش می‌خورد. ایواتا با بینی پانسمان‌شده از مطب بیرون آمد. کوفتگی‌های زیر چشمانش به همین زودی سیاه شده بود.

ساعت دو بعدازظهر بود که به خانه رسید. عصبی‌تر از آن بود که بتواند استراحت کند. فکرش هزار راه می‌رفت. مردیت، ژن‌وی‌یو، مارا، جان اسمیت. دو تا مرده، یکی مفقود، یکی در خطر.

مطمئن نبود مردی که دیشب با او درگیر شده همان قاتل باشد، ولی به‌هر‌حال به خانه‌ی ژن‌وی‌یو آمده بود. از طرفی گواهینامه‌ی ما هم آنجا بود. اگر قاتل نبود، آنجا چه می‌کرد؟ سؤالاتش بیش از آن بود که برای این سر پردرد قابل تحمل باشد.

چشم‌هایش را مالید و نام مارا زامبرانو را در سایت مارپل جست‌وجو کرد. به یازده نام برخورد که فقط یکی با مشخصات مورد نظر او همخوانی داشت. ولی آن یکی هم زنی پنجاه و چند ساله بود که در نوادا زندگی می‌کرد. یکی مایا زامبرانو بود و یکی دیگر هم مایرا زامبرانو و هشت ماریا زامبرانو. فقط دو تا از آن‌ها هم سن‌وسال ما بودند که البته هیچ‌کدام در کالیفرنیا زندگی نمی‌کردند. اگر واقعاً اسمش مارا بود، معنای اطلاعات سایت مارپل این بود که وجود خارجی نداشت. پس کسی که در کلاب نوآر دید، چه کسی بود؟ صدای خنده‌اش در گوش ایواتا پیچید. تماس دستش را حس کرد و بوی عطرش در مشامش پیچید.

آدرس گواهینامه را در سایت وارد کرد. خیابان واقعی بود، ولی پلاک و کدپستی نه. شاید هم گواهینامه تقلبی باشه. همچنان که گواهینامه را روی لب‌هایش می‌زد، به فکر فرو رفت. مارا، مارا، مارا، کی هستی؟

مشاهده آثار نیکولاس اوبرگان    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.