جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: نیل سایمون

بیوگرافی: نیل سایمون زاده چهارم ژوئیه ۱۹۲۷ در برانکس نیویورک. سایمون نمایشنامه و فیلمنامه می‌نوشت و از جمله نمایشنامه‌نویسانی است که آثارش در تئاتر برادوی به روی صحنه رفته است. بیشتر نمایشنامه‌های سایمون در ژانر کمدی است و او در سال ۱۹۹۱ توانست جایزه‌ی پولیتزر را از آن خود کند، آن هم برای نمایشنامه‌ی گم‌شده در یانکرز؛ یکی از بهترین آثارش. سایمون دوران کودکی خود را در فقر خانوادگی گذراند. در خانواده‌ای او، پدر در لباس‌فروشی کار می‌کرد و مادر هم برای تأمین مخارج و هزینه‌های زندگی مجبور بود پابه‌پای پدر کار کند؛ زندگی‌ای که به خودیِ خود بسیار دشوار بود. البته آن روزگار سخت، بعدها با توفیق مالی شگفت‌آور نمایشنامه‌هایش جبران شد و سایمون را در زمره‌ی پردرآمدترین هنرمندان قرار داد. ناگفته نماند که دنی سایمون، برادر نیل، نقش پررنگی در موفقیت هنری او داشت. دنی همیشه نیل را تشویق و ترغیب می‌کرد که خوب مطالعه کند و بنویسد و همیشه دورادور مراقب او بود. از سایمون نقل شده است: «نقش دنی در زندگی‌ام چنان پررنگ است که بدون او من نمی‌توانستم آن کسی باشم که اکنون هستم.» بعدها این دو برادر، در رادیو CBS منتقد فیلم شدند و فیلمِ «زمان را شکست بده» نخستین فیلمی بود که آن‌ها برای نقد به سراغش رفتند. سایمون بعدها در استودیو برادران وارنر برای مدتی مشغول به کار شد. بسیاری از نمایشنامه‌های سایمون را می‌توان گرته‌برداری از وقایع و ادوار گوناگون زندگی شخصی‌اش دانست. سه‌گانه‌ای که سایمون در سال ۱۹۸۳ به نگارش درآورد و «یادداشت‌هایی از ساحل برایتون»، «بلاکسی بلوز» و «جستن به برادوی» را شامل می‌شد، به ترتیب از تجربیات زمان نوجوانی، خدمت در ارتش و اجراهای موفقیت‌آمیز در تئاتر برادوی گرته‌برداری شده است. سایمون را می‌توان نمایش‌نامه‌نویسی با استادی هرچه تمام‌تر در کالبدشکافی شخصیت‌هایش دانست. اتاقی در هتل پلازا، پسران آفتاب، گم‌شده در یانکرز، پزشک نارنین، شایعات و کله‌پوک‌ها از جمله نمایشنامه‌های نیل سایمون در جهان ادبیات نمایشی است.

قسمتی از نمایشنامه‌ی کله‌پوک‌ها نوشته نیل سایمون:

اسلوویچ: سلام پُسچی. میشکین: سلام قصاب. اسلوویچ: روز آفتابی قشنگیه، مگه نه؟ میشکین: جداً؟ هنوز نگا نکرده‌م. (به بالا نگاه می‌کند) اوه، آره. قشنگه. خیلی عالیه. اسلوویچ: من نامه ندارم؟ میشکین: نه، متأسفم. من پُسچی‌ام. همه‌ی نامه‌ها مال منه. اسلوویچ: خواهرم که توی ادسا زندگی می‌کنه، حالش خوب نیس. امیدوار بودم خبری ازش به گوشم برسه. میشکین: از اُدسا تا اینجا خیلی راهه. مشکل چیزی به گوش برسه. شاید نامه نوشته باشه. بذار یه نگا بندازم. (در میان نامه‌ها جست‌وجو می‌کند) صدای ینچنای دست‌فروش را می‌شنویم که قبل از اینکه وارد صحنه شود، داد می‌زند: ماهی! ینچنا: (از بیرون صحنه با فریاد جنس‌هایش را می‌فروشد) ماهی! ماهی! ماهی! سفره‌ماهی و هالیبوت تازه! کپور تیکه شده واسه ناهار. اسلوویچ: سلام یِنچنا. ینچنا: یه تیکه هادوک تازه بدم؟ ماهی خوشگلی نیس؟ اسلوویچ: منظورت چیه ماهی؟ اون گُله. ینچنا: امروز ماهیگیرا چیزی صید نکرده‌ن. حالا اونا چیزی به تورشون نخورده، ضررشو که من نباید بدم. از این کپورا ببر، مزه‌ش حرف نداره. میشکین: اسلوویچ، من نامه‌ای از خواهرت ندارم، ولی یه نامه‌ی مفصل از پسر خاله‌ی کفاش دارم. اونو می‌خوای بدم بهت؟ اسلوویچ: طرف مریضه؟ من حالم از خبرای بد به هم می‌خوره. میشکین: نه، نه. صحیح و سالمه. بگیرش. از خوندنش لذت می‌بری. ینچنا: باورت می‌شه یه سال بیشتره دخترم برام نامه ننوشته؟ میشکین: مگه دخترت باهات زندگی نمی‌کنه؟ ینچنا: فکر خوبیه. به‌هر‌حال چیزی ازش به گوشم نخورده. لئون وارد می‌شود. لئون: (خطاب به اهالی روستا) روز به خیر. اسم من لئون استپانویچ تولچینسکیه. من معلم جدید مدرسه‌م. میشکین: (تعظیم می‌کند) میشکینِ پُسچی. اسلوویچ: اسلوویچِ قصاب. ینچنا: ینچنای دس فروش. لئون: حالتون چطوره؟ من همین حالا داشتم با یه چوپان به اسم اسنتسکی صحبت می‌کردم. میشکین: اوه آره. فلانی فلانی اسنتسکی. ماها خوب می‌شناسیمش. لئون: آدم نازنینی بود. هر چند -امیدوارم به حساب کم‌لطفی نذارین- یه کم شیرین عقل به نظر می‌رسید.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.