جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: مکردیچ سارکسیان

بیوگرافی: مکردیچ سارکسیان

مکردیچ دیوینی سارکسیان (۱۹۲۴-۲۰۰۲) شاعر و نویسنده‌ی ارمنی است که در سال ۱۹۵۸ عضو کانون نویسندگان ارمنستان شد. او از سال ۱۹۵۹ تا ۱۹۶۲ سردبیر ماهنامه‌ی گراکان تِرت، نشریه‌ی ادبی کانون نویسندگان ارمنستان بود و در سال ۱۹۸۱ عضو هیئت مدیره‌ی کتنون نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی شد. سارکسیان در سال ۱۹۸۳ برای مجموعه داستان صلح قبل از جنگ جایزه‌ی دولتی ارمنستان را دریافت کرد و در سال ۱۹۸۴ به مناسبت پنجاهمین سالگرد تأسیس کانون نویسندگان اتحاد جماهیر شوروی و همچنین شصت سالگی خودش مدال دوستی ملت‌ها را گرفت. از او آثار بسیاری به جا مانده است.

نویسندگی در چهارچوب مرزهای ارمنستان فرآیندی پر فراز و نشیب است. نسل جدیدی از نویسندگان در حال حاضر در ارمنستان مستقل در حال رشد هستند. البته فقدان نقد مستقل ادبی تحلیل شرایط را دشوار می‌کند. تنش‌های موجود بین اتحادیه نویسندگان ارمنستان دوران شوروی و گروه‌های ادبی مستقل چالش‌هایی را به‌وجود آورده است.

از جمله محبوب‌ترین نویسندگان عصر حاضر که به موضوعات اجتماعی و فساد سیاسی می‌پردازند، و اهرام ساهاکیان و واهه آوتیان هستند که دومی از اواخر دهه نود و در نتیجه‌ی آزار و اذیت مقامات ارمنستان در سوئد زندگی می‌کند.

نویسنده‌ی دیگر، آرمن ملیکیان است که در سال ۲۰۰۲ برای مدت کوتاهی به ارمنستان بازگشت و شروع به نوشتن به ارمنی، زبان رسمی ارمنستان کرد. ملیکیان پس از تبعید و طرد شدنش، وفاداری به فرهنگ یا ادبیات ارمنی را انکار کرده است. بااین‌حال آخرین اثر او «سفر به سرزمین باکره» که در سال ۲۰۱۰ در ایالات متحده منتشر شد و یازده جایزه‌ی ادبی را به خود اختصاص داد، به برخی از اساسی‌ترین مسائلی می‌پردازد که جامعه‌ی ارمنی را آزار می‌دهد، مانند روابط جنسیتی، جهت‌گیری مذهبی و فساد سیاسی. سارکسیان نیز از دیگر نویسندگان مهمِ معاصر این کشور است.

قسمتی از کتاب سربازها و عاشق‌ها نوشته‌ی مکردیچ سارکسیان:

دم غروب، سایه‌ی مقراکار بلندتر می‌شود و روی روستا پهن می‌شود، کمی بعد، شب از راه می‌رسد و زیر سایه‌ی مقراکار دراز می‌کشد. سپس تاریکی همچون تیرگی غلیظ شب و سنگ خارا سفت و محکم همه‌چیز را در خود فرو می‌برد... صداهای انسانی فروکش می‌کنند و ساکت می‌شوند و صداهای طبیعت سربلند می‌کنند.

خانه‌ی سوکیاس چاخان بر بالای پرتگاه بنا شده و ایوان چوبی آن که جیرجیر می‌کند روی پرتگاه معلق است. غروب، هنگامی که باد تندپا از دره رو به بالا می‌آید، ایوان ما مانند گهواره‌ی گنجشکی این سو و آن سو تکان می‌خورد و به نظر می‌آید الان است که همچون تراشه‌ی چوبی در دره سقوط کند. من روزها با هراس به پایین نگاه می‌کنم و شب‌ها با هراس بیشتر. وقتی در روستای مرگاستان درون دره، چراغ‌های نفت‌سوز روشن می‌شوند، به نظر می‌آید که بین دو آسمان قرار گرفته‌ام و بی‌یار و یاور تاب می‌خورم.

سوکیاس چاخان به بزدلی من نیشخند می‌زند و می‌گوید: مال ما این جوریه پسرم، عادت داریم. یک‌بار وقتی رفته بودم شهر و از اونجا باید با هواپیما به ایروان می‌رفتم، راننده‌ی اون پرنده‌ی آهنی به من گفت: سنی ازت گذشته، نمی‌ترسی؟ خنده‌ام گرفت، گفتم: پسرم، ما سالی دوازده ماه تو هواپیماییم، چرا باید بترسم؟ باور نکرد، گفت: آدم سن و سال‌داری هستی، چرا دروغ می‌گی؟ قسم خوردم، زمین و زمان رو به هم بافتم، باور نکرد که نکرد. گارسوی زائر هم با من بود، اومد و این داستان رو توی دهن مردم روستا انداخت. اسمم شد سوکیاس چاخان. الان حدود هفت هشت ساله که با این اسم زندگی می‌کنم.

مشاهده آثار مکردیچ سارکسیان     

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.