جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: محمد محمدعلی
زادهی هفتمین روز ۱۳۲۷ در تهران. ویژگی اصلی آثار محمدعلی نگاه واقعگرایانه و ناتورالیستی به زندگی طبقات مردمی است که فقر آنها را احاطه کرده است، اما از نظر شخصیتشناسی، شخصیتهایی قوی و محکمی هستند. از این لحاظ میتوان سویههای اجتماعی آثار محمدعلی را سویههایی قابل بررسی عمیق دانست. عنصر مرگ نیز در لابهلای آثار این نویسنده، عنصری درخور واکاوی است. همچنین مسئلهی آب، کمبود این عنصر حیاتی در اقلیم سرزمینی و معضلاتی که این پدیده با خود به همراه دارد از دیگر نکاتی است که عناصر اجتماعی کار محمدعلی را تقویت میکند. رمانهای محمدعلی از نظرگاه دید روایتی نیز یک ویژگی جالب توجه دارند: راویان متعدد که ما را با رمانهایی چند صدایی مواجه میکنند؛ راویانی که هریک در پیشرفت و تکامل فرم کامل قصه، نقش منحصربهفرد خود را دارند؛ اما نکته اینجاست که به پیروی از آثار مدرن ادبی، با قطعیتی در پایانبندی این آثار روبهرو نیستیم و نوعی تعلیق پرسشمحور معمولاً دریچهی پایانی این آثار است. شاید بتوان محمود سنایی را جدیترین مشوق محمدعلی در دل سپردن هرچه بیشتر به جهان ادبیات دانست. سنایی نخستین کسی بود که نوشتههای این نویسنده را میخواند، تصحیح میکرد و مشوق او در نویسندگی بود. او حتی در دوران دبیرستان بازیگر تئاتر هم بود، بازیگر آثاری که ایرج امامی آنها را کارگردانی میکرد. محمدعلی همچنین سردبیری تعدادی از نشریات ادبی را بر عهده داشت و جوایزی همچون جایزه نخست یلدا را برای رمان «برهنه در باد» از آن خود کرد. از ما بهتران، آدم و حوا، قصه تهمینه، نقش پنهان، دریغ از روبهرو، جمشید و جمک و شاملویی که من میشناختم از جمله آثار ادبی محمد محمدعلی در جهان ادبیات است.قسمتی از کتاب «مشی و مشیانه» نوشته محمد محمدعلی:
مسافتی سوار بر گاو بود، که آرامآرام خسته شد و زیر سایهسار درختی نشست. تا پلک بر هم گذاشت، پلنگینهپوشی بود نشسته بر تختهسنگی سرخ... زنان و مردانی از گوشه و کنار بیغولهها و غارها پیش آمدند تا ستایشش کنند. او در میان آنان در پی زنی خوشچهره میگشت، که زنان و مردانی با دستانی پُر از گلهای رنگارنگ، گویی پیچیده در هالهای از ابر و باد پدیدار شدند. گلها را بر سر و روی زنی ریختند که در کنار او نشسته بود. کیومرث از حضور ناگهانی زن در شگفت ماند. زن لبخندی زد و او را به سوی خود خواند. مانند ماه که در جذبی مهارناپذیر آب دریا را به سوی خود میکشاند. کیومرث معنی لبخند را نمیدانست. زن نیز نمیدانست از پس لبخندی که زد چه کند! تنها دست نوازش بر ریش کیومرث کشید. کیومرث نیز موهای خورشیدگون او را نوازش کرد. گاه که به اندامش خیره میشد، همه جا را چون خورشید و ماه، گرد و مُدور میدید و چون به دست میگرفت، مشتش پُر میشد... خیس عرق چشم باز کرد. نمیدانست دمادَم غروب است یا دمادَم صبح روزی دیگر. مُشت خود را چند بار باز و بسته کرد تا دریافت خالی است.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...