جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: محمدعلی جمالزاده
زادۀ بیست و سومین روز دی ماه ۱۲۷۰ شمسی در اصفهان. جمالزاده هم در نویسندگی دستی بر آتش داشت و هم در ترجمه. بسیاری از منتقدان ادبی به اتفاق، آثار جمالزاده را، شروع سبک واقعگرایی در ادبیات فارسی میدانند و او را البته پدر داستان کوتاهنویسی در ایران نیز به حساب میآورند. در خانوادهای مذهبی در اصفهان به دنیا آمد و فرزند سید جمالالدین واعظ اصفهانی بود که در اصفهان زندگی میکرد اما برای وعظ به شهرهای گوناگون دیگر هم میرفت. سال ۱۳۲۱ هجری قمری، محمدعلی به همراه خانوادهاش به تهران مهاجرت کرد و تقریباً دوازده ساله بود که پدر، وی را برای ادامۀ تحصیل به بیروت فرستاد. به توپ بسته شدن مجلس شورای ملی در همان زمان اقامت تحصیلی جمالزاده در بیروت اتفاق افتاد. در آن زمان، تمامی آزادیخواهان با مشکلاتی مواجه شدند و سید جمالالدین واعظ اصفهانی که قصد داشت جان به در برد، در همدان دستگیر شد و از آنجا به بروجرد منتقل و حاکم بروجرد، حکم داد تا او را اعدام کنند! جمالزاده را به همراه صادق هدایت و بزرگ علوی از ستونهای اصلی ادبیات داستانی معاصر در ایران میدانند. شاید بتوان گفت داستان کوتاهِ فارسی شکر است، که نخستینبار در مجموعه داستان یکی بود یکی نبود به چاپ رسید، نخستین داستان کوتاه در زبان فارسی است که به تعریف آنچه در غرب به آن داستان کوتاه اطلاق میشود نزدیک میشود. مجموعه داستان کوتاه یکی بود یکی نبود، که در سال ۱۳۰۰ و در کشور آلمان منتشر شد، نخستین مجموعه داستانی است که یک ایرانی نگارندۀ آن است و از این حیث نام جمالزاده، در تاریخ ادبیات ایران حائز اهمیت است. یکی بود یکی نبود، عمو جمال، گنج شایگان، کهنه و نو، سر و ته یک کرباس، آسمان و ریسمان و قنبرعلی عناوین تعدادی از آثار اوست.قسمتی از کتاب قنبرعلی نوشتۀ محمدعلی جمالزاده:
اسدالله بیک با لحنی دوستانه دنبالۀ سخن را خطاب به قنبرعلی چنین آورد: ای جوان، درست گوش بده و آنچه میگویم به خاطر بسپار که در نفع و صلاح خودت است. تو هنوز سوارکار نشده داری جفتک میاندازی و خوابهای آشفته میبینی. بدان که اینجا را شیراز و کرسینشین ایالت فارس میگویند و ایران است و همین فارس. حالا تو هم فراش دارالحکومۀ چنین شیرازی شدهای. کار کوچکی نیست و مرد نر میخواهد و گاو کهن، چنین کار معتبری البته وظایفی هم دارد. درست گوش بده. قبل از همه چیز باید بروی از فراشباشی تشکر کنی. دستش را ببوس و فراموش نکن که یک پیشکش قابلی هم برایش باید ببری. خودت میدانی که هر کار قاعدهای دارد و بیمایه فطیر است. فراشباشی این کاره نیست. آدمی است حسابی و در دارالحکومه لولهنگش خیلی آب میگیرد و هر چند ظاهراً قدری تند و خشن و بد زبان است، اما در باطن یک خرمن مردانگی دارد و رفاقت سرش میشود و عموماً کار خود را بیاجر و پاداش نمیگذارد. پس در شرایط سپاسگزاری نباید مسامحه روا بداری. دهن هرکسی را باید به نوعی شیرین کرد. قاعدهاش همین است. چنین بوده و هست و خواهد بود. کار دنیا بیحساب نیست. قنبرعلی از شنیدن این سخنان که برایش تازگی داشت یکهای خورد، ولی باز توانست بر خود مسلط گردد و منمنکنان گفت جسارت استولی درست نمیفهمم. مثلاً نمیدانم مقصودتان از پیشکش چیست. اسدالله بیک تبسمی بر لب آورد، در جواب گفت خب دیگر اقلش پنج تومان پول طلا و چهار کله قند روسی. اگر دو شاخه نبات هم بر آن بیفزایی دیگر چه بهتر...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...