جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: ماکس فریش
زاده پانزدهمین روز می ۱۹۱۱ در زوریخ سوییس. فریش نمایشنامهنویس بود اما در کنار نمایشنامههایی که مینوشت، آثار داستانیاش نیز از شاخصترین آثار ادبی ادبیات آلمانیزبان بود. او با انتخاب تحصیلات آکادمیک و رشته ادبیات آلمانی در دانشگاه زوریخ، گامی مهم در مسیر موفقیت خود برداشت؛ اما نخستین اثرش، یورگ شاین بارت: سفر تابستانی سرنوشتساز، موفقیتی را که انتظار داشت به همراه نداشت. امتداد این قضیه به رمان بعدی او، پاسخی از سکوت، نیز رسید. و کار تا بدانجا پیش رفت که فریش تصمیم گرفت جهان ادبیات را رها کند و وقت خود را وقف معماری کند؛ اما دریافت جایزه فردیناند مایر تصمیم او را تغییر داد. اشتیلر که در سال ۱۹۵۴ منتشر شد موجی از تحسینها را برانگیخت و نام ماکس فریش را در جایگاه نویسندگان طراز اول قرار داد. شخصیتهای داستانی ماکس فریش، درون خود ویژگیهای متفاوتی را میآزمایند، یعنی کوک ساعت وجود آنها به عقب برمیگردد. فریش موجودیت انسان را، با همان اصالت خود به آزمایش میگذارد و اگر ما مثلاً در نمایشنامههای او، چندگونه بودن میبینیم، منظور این است که کاراکترهای نمایشنامههای او چند بعدی هستند؛ یعنی یک کاراکتر خودش را در کاراکترهای دیگر آزمایش میکند. این فرضیهای است که ماکس فریش با آن شخصیتهای آثارش را تست میزند. آندورا، اشتیلر، خشم شدید فیلیپ هوتس و ریپ فان وینکله از جمله آثار ترجمهشده ماکس فریش به زبان فارسی است.قسمتی از نمایشنامه خشم شدید فیلیپ هوتس نوشته ماکس فریش:
هوتس: من تمام تلاش خودمو کردم تا با صلح و خوشی از هم جدا بشیم. در همهچیز هم توافق شده بود (بانو سیمونه دوروتیا هوتس- فامیل پدری هاوس شیله- به دلیل خیانت شوهرش تقاضای طلاق دارد!) من هم به خاطر کم کردن زحمت دورلی درخواست طلاقمو بر مبنای عدم توافق اخلاقی تنظیم کردم. که البته اغراق هم نیست؛ من هیچوقت نتونستم همسرمو درک کنم. نظر خودش هم همینه! اما ناگهان نتیجه این میشه که امروز ساعت ۱۱ صبح، یکهو خانم تصمیم میگیره تقاضای طلاقو پس بگیره. خیلی ساده. پیردختر از جا بلند میشود. هوتس: بنشینید! پیردختر مینشیند. هوتس: عمه برتای عزیزم... پیردختر: شما اشتباه میکنید آقای دکتر. اشتباه میکنید. هوتس: اشتباه نمیکنم عمه برتا. متأسفانه یک ذره هم اشتباه نمیکنم. چیزی که باعث شکست ازدواج ما شد، یکی دو تا خیانت کوچک نبود -بگذریم که قبول دارم خیانت که فعلا!ًبرای خودش به صورت یک نوع مد روز در اومده- به ازدواج لطمه وارد میکنه. اما خانم، حقیقت، این حقیقت سادهای که همیشه ندیدهاش میگیریم، حقیقتی که باعث شکست ازدواج ما شد، اینه که من، علیرغم اینکه روشنفکر هستم، نمیشه منکر شد که یک مردم، و همسرم -خیلی میبخشید- زنه! صدای زنگ در. هوتس: معذرت میخوام. به طرف در میرود. برای اینکه بفهمد صدای گریه از کجا میآید به اطراف نگاه میکند. هوتس درحالیکه ارهای به دست دارد به جلوی صحنه میآید. هوتس: نه خانومها و آقایون محترم. من آدم حسودی نیستم. فکر نکنید چون دورلی با اون حشره کثیف، -اون رئیس کارخانه ماشینسازی- رابطه برقرار کرد، حسادت من تحریک شده، درسته فکر میکنم رئیس کارخانه ماشینسازی بود. اما اگه بخوام خیلی دقیقتر گفته باشم، کارش به تجارت خارجی ارتباط پیدا میکرد. بههرحال، بگذریم. داستان مال عهد دقیانوسه. نه، خانمها. من هیچ وقت حسادتم تحریک نشد. دو کارگر وارد میشوند. وسایل مخصوص بستهبندی با خودشان آوردهاند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...