جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: ماری کوبیکا

بیوگرافی: ماری کوبیکا ماری کوبیکا نویسنده‌ی پرفروش نیویورک تایمز و یواس‌ای تودی و نویسنده‌ی رمان‌های تعلیقی است. او دارای مدرک کارشناسی هنر از دانشگاه میامی در آکسفورد در رشته تاریخ و ادبیات آمریکاست. او در خارج از شیکاگو با همسر و دو فرزندش زندگی می‌کند. نخستین رمانش «دختر خوب» نامزدی جایزه‌ی استرند کریتیکز را برای بهترین رمان اول دریافت کرد. همچنین رمان‌های معمایی و تعلیقی او تاکنون نامزد جوایز زیادی بوده ‌است. آثار کوبیکا در سراسر جهان با استقبال قابل توجهی روبه‌رو شده و گواه آن اینکه آثارش تاکنون به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده‌ و بیش از دو میلیون نسخه از آن‌ها به فروش رفته ‌است. به ماری کوبیکا لقب «قصه‌گوی کاربلد» داده‌اند و شیکاگو تریبون از او به «نویسنده‌ای آن سوی مرزهای کنترل» نام می‌برد. کارین اسلاتر در نیویورک تایمز می‌نویسد: «کوبیکا عناصر تنش و توطئه را در هم می‌آمیزد. شخصیت‌های مرموز و جذاب او دارای همان کیفیتی هستند که از یک تریلر پیچیده و مبهم انتظار داریم. در یک کلام، پیش‌بینی‌ناپذیر.» همچنین جیلی مکمیلان درباره‌ی آثار ماری کوبیکا می‌نویسد: «شخصیت‌های دسیسه‌چین و نفوذناپذیر در فضای شوم قصه‌های او کاری می‌کنند که وادار می‌شوید تا پایان بهت‌آمیز ماجرا با آن‌ها همراه بمانید.» همه‌ی داستان‌های ماری کوبیکا در سبک معمایی_جنایی نوشته شده، ولی همیشه مضمونی خانوادگی نیز در داستان‌های این نویسنده به چشم می‌خورد؛ اما ویژگی بارز سبکیِ این نویسنده روایت غیرخطی آثار و راویان چندگانه‌ی آن‌هاست.

قسمتی از کتاب «زنِ دوم» نوشته‌ی ماری کوبیکا:

عصر همان روز، هوا گزنده است. دما به‌سرعت افت می‌کند. ماشینم را از پارکینگ برمی‌دارم و به خانه می‌روم. به خاطر می‌آورم که ویل و تیت امشب به لگوبازی رفته‌اند. فکر کردن به نبود ویل که به عنوان فیلتری میان من و ایموجن قرار بگیرد، نگرانم می‌کند. حین رانندگی سعی می‌کنم نگذارم این افکار بر من مسلط شوند. من برای خودم زنی هستم؛ خودم می‌توانم از پسش بربیایم. در ضمن، من و ویل سرپرستاران ایموجن هستیم. این وظیفه‌ی قانونی ماست که تا رسیدن او به هجده سالگی مراقبش باشیم. اگر بخواهم وسایلش را بگردم، این حق مسلم من است که این کار را بکنم. با توجه به این، سؤال‌هایی است که برایشان جواب می‌خواهم. مثلاً مرد توی عکس که صورتش به دست ایموجن نابود شده، کیست؟ آیا او همان شخصی است که آن نامه را -که در جیب سوئیشرتش پیدا کردم- برای ایموجن نوشته؟ آن‌طور که متوجه شدم، نامه‌ی ختم رابطه بود. اشاره‌ی نویسنده به زندگی دوگانه برای من به این معنی بود که ایموجن زن دوم بوده است. شاید آن مرد متأهل بوده و دل ایموجن را شکسته است. اما او کیست؟ جلوی گاراژ توقف می‌کنم و ماشین را در وضعیت پارک قرار می‌دهم. پیش از آنکه فضای امن خودروی دربسته را ترک کنم، نگاهی به اطراف می‌اندازم تا مطمئن شوم که تنها هستم. اما بیرون تاریک و تقریباً سیاه است. واقعاً می‌توانم مطمئن باشم؟ سریع از ماشین پیاده می‌شوم. شتابان به امنیت خانه پناه می‌برم و در را پشت سرم می‌بندم و قفل می‌کنم. دوباره دستگیره را می‌کشم تا خیالم از بسته بودنش راحت شود. به آشپزخانه می‌روم. روی اجاق، یک کاسرول که رویش با ورق فویل پوشیده شده تا گرم بماند، در انتظار من است. رویش یک برگه‌ی یادداشت چسبانده شده که نوشته تقدیم با عشق و امضای ویل پای آن است. سگ‌ها تنها کسانی هستند که برای استقبال از من به آشپزخانه آمده‌اند. نیش هردویشان باز است و منتظرند تا من اجازه بدهم که به حیاط بروند. در پشتی را برایشان باز می‌کنم. یکراست به گوشه‌ی حیاط می‌دوند تا مشغول حفاری بشوند. از پله‌های پر سر و صدا بالا می‌روم و به در بسته‌ی اتاق ایموجن می‌رسم. در قطعاً قفل شده تا اگر من خواستم وارد شوم نتوانم. ولی وقتی دقت می‌کنم، می‌بینم قفل جدیدی روی در است؛ یک سیستم جدید -به اضافه‌ی شب‌بند- که روی دستگیره‌ی در سوار شده است. در حالا از بیرون هم قفل می‌شود. ایموجن حتماً این را خودش نصب کرده تا مانع ورود من شود. اسپیکر بلوتوثی موسیقیِ گروه‌های راکی مانند کورن و دراونینگ پول را پخش می‌کند. صدایش تا بیشترین حد بلند شده و هیچ جای شکی در متن اشعاری که خوانده می‌شود باقی نمی‌ماند؛ جسد مرده مضمون مکرر همه‌ی آهنگ‌هاست. فحاشی جزء لاینفک شعرهاست و نفرت از طریق اسپیکرها به فضای خانه‌ی ما پاشیده می‌شود. اما تیت خانه نیست که این‌ها را بشنود، پس این‌بار اعتراض نمی‌کنم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.