جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: ماریز کُنده

بیوگرافی: ماریز کُنده

ماریز کنده، رمان‌نویس، منتقد و نمایشنامه‌نویس، در ۱۱ فوریه‌ی سال۱۹۳۷، در پوئنت اِ پیتر در جزیره‌ی گوادالوپ و در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد. او در آثارش بیشتر به تأثیر استعمارگرایی در تغییر جهان پرداخته است. رمان‌های کنده که به زبان فرانسوی نوشته شده‌اند، به انگلیسی، آلمانی، هلندی، ایتالیایی، اسپانیایی، پرتغالی و ژاپنی ترجمه شده‌اند. او جوایز مختلفی مانند جایزه بزرگ ادبیات زنان، جایزه آکادمی فرانسه و جایزه‌ی آکادمی جدید را کسب کرده است.

ماریز کُنده در مصاحبه‌ای با عنوان «من با جزیره خود صلح کرده‌ام» جنبه‌هایی از زندگی اولیه‌ی خود را بازگو می‌کند. کُنده پدر و مادرش را به عنوان اولین مربی سیاهپوست در گوادالوپ توصیف می‌کند.

کُنده نوشتن را از سنین پایین آغاز کرد. قبل از ۱۲ سالگی او یک نمایشنامه تک‌پرده‌ای و تک شخصیته نوشته بود. او این نمایشنامه را به‌عنوان هدیه‌ای برای تولد مادرش، جین کویدال، نوشت.

پس از فارغ‌التحصیلی از دبیرستان، از سال ۱۹۵۳ تا ۱۹۵۵، در لیسه فنلون تحصیل کرد و پس از دو سال از آنجا اخراج شد! او تحصیلات خود را در دانشگاه پاریس ادامه داد و در طول حضورش در این دانشگاه به همراه دیگر رنگین‌پوستان، باشگاه لوئیس کارلوس پرستس را تأسیس کرد.

این نویسنده نخستین رمان خود، «هرماخونون» را تا نزدیک به ۴۰ سالگی منتشر نکرد، زیرا به خود اعتماد نداشت و جرأت نداشت نوشته‌های خود را به دنیای بیرون ارائه دهد. تا زمان انتشار سومین رمانش، «سگو» (۱۹۸۴) به شهرت فعلی خود به‌عنوان یک نویسنده‌ی معاصر کارائیبی نرسیده بود.

پس از موفقیت «سگو» در سال ۱۹۸۵، به کُنده بورسیه‌ی تحصیلی فولبرایت برای تدریس در ایالات متحده اعطا شد. در سال ۱۹۹۵، استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه کلمبیا در شهر نیویورک شد. از آن زمان کُنده در دانشگاه‌‌هایی همچون سوربن، ویرجینیا و دانشگاه نانت تدریس کرد و در سال ۲۰۰۵ بازنشسته شد.

قسمتی از رمان داستان زن آدم‌خوار نوشته‌ی ماریز کُنده:

اگر مرد زندگی‌ات را تغییر دهی، ریتم زندگی‌ات را تغییر داده‌ای.

رزلی وقتی با استفان بود، همیشه یک نت ثابت را در زندگی می‌نواخت. شاد بود اما نه زیاد. او عملاً روز را به‌تنهایی سپری می‌کرد. استفان از ساعت هفت صبح با یکی از همکارانش که متخصص ویرجینیا وولف، رمان‌نویس انگلیسی، بود و مطالعاتِ درخور توجهی روی کتاب خانم دالووی انجام داده بود و در زندگی آن‌ها سکونت داشت، به دانشگاه می‌رفت. رزلی در غیاب استفان، بدون توجه به گذر زمان، نقاشی می‌کشید. حدود ساعت یک بعدازظهر، دیدو او را از پایین پله‌ها صدا می‌زد. رزلی کارش را متوقف می‌کرد، تا ناهار خوردن دیدو را تماشا کند که معمولاً زیاد هم می‌خورد. دیدو بسیار خوش‌اشتها بود. او بحث‌هایی درباره‌ی سختی شرایط زنان، هرج‌ومرج موجود در دنیا و خصوصاً افریقای جنوبی را چاشنی غذایش می‌کرد و این مباحث مانع با ولع غذا خوردن و تمیز کردن ته بشقابش نمی‌شد. رزلی همیشه کمی به حال این دهانی که غذاها در آن چپانده می‌شد و دندان‌هایی که آن‌ها را می‌جویدند، غبطه می‌خورد. او بعد از نوشیدن چند فنجان قهوه در پاسیو، دوباره به آتلیه‌اش برمی‌گشت. دیدو هم راه آشپزخانه را پیش می‌گرفت تا با سروصدا ظرف‌ها را درون ماشین ظرفشویی خیلی قدیمی مرتب کند؛ ماشین دستِ‌دومی که در حراج دانشگاه خریده شده بود. سپس در هال، همین‌طور که هیوماسکلا گوش می‌داد، لباس‌ها را اتو می‌کرد. موزیک که پخش می‌شد، دیدو پله‌ها را دوتا یکی می‌کرد و به رزلی در اتاقش می‌پیوست. رزلی علی‌رغم میل باطنی‌اش، آن‌قدر به این آهنگ‌ها گوش کرده بود که هر قطعه را مثل آهنگ‌های آفروکوبایی پدرش یا ترانه‌های عاشقانه‌های رز یا آهنگ‌های رگی سلاماسلاما، از بَر بود و آن‌ها را زمزمه می‌کرد.

در انتهای روز وقتی که استفان برمی‌گشت، روشنی را به خانه می‌آورد. او با ماشین یکی دیگر از همکاران که متخصص جفری چاسر شاعر و نویسنده‌ی انگلیسی بود بازمی‌گشت. بعد با هم به هتل مونت نلسون می‌رفتند و چای می‌نوشیدند و سپس برای شام، به رستورانی در ساحل دریا می‌رفتند. همان رستوران همیشگی. البته نه به خاطر اینکه غذاهایش عالی بود، اتفاقاً برعکس، سیب‌زمینی‌های سرخ‌شده‌اش چرب بود و مرغش بی‌مزه. گوشت‌هایش هم هورمونی بود و مثل جیر سفت. به‌خاطر تِد بود، مدیر رستوران که فردی انگلیسی بود و او هم با زنی سیاه‌پوست به اسم لورانس زندگی می‌کرد. اگرچه رزلی و لورانس در سکوت کامل به هم خیره می‌شدند، اما هیچ وجه اشتراکی نداشتند.

مشاهده آثار ماریز کُنده    

در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.