جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: مارگارت اتوود
مارگارت اتوود زادۀ هجدمین روز نوامبر سال ۱۹۳۹ در اتاوای کاناداست. او بهجز فعالیتش در زمینههایی چون شعر و داستاننویسی، در نقد ادبی نیز دستی بر آتش دارد. نشانۀ شایستگی او همین بس که پنجبار نامزد دریافت جایزۀ بوکر و یکبار برندۀ این جایزه شد. پدرش حشرهشناس بود و مادرش متخصص تغذیه و تولد در چنین خانوادهای و کارهای تحقیقاتی پدر سبب شد خانواده در نواحی شمالی و در سفرهای گوناگون روزگار بگذراند. اتوود تا عالیترین درجات آکادمیک پیش رفت و در دانشگاه هاروارد تحصیل کرد. عنوان پایاننامۀ او «رمانس متافیزیکی انگلیسی» بود. گفتمان فمینیسم حاکم بر آثارش نیز ازجمله مسائلی است که از چشمان تیزبین منتقدان پنهان نمانده است. ایدئولوژی پدرسالاری یکی از نکاتی است که اتوود همواره در آثارش به دیدۀ انتقادی به آن نگریسته و فمینیسم آگاهانه و بر پایۀ دانش، نکتهای است که او همواره بر آن تأکید کرده است. آدمکش کور، مرگ دنتون، سرگذشت ندیمه، خیمهات کاغذی است و خیابان و عشق ازجمله آثار اوست.در قسمتی از کتاب سرگذشت ندیمه نوشته مارگارت اتوود میخوانیم:
صدای پاندول ساعت قطع شد. آهسته از پلهها پایین میآمدم که احساس کردم سایهای در حال حرکت است! آن را در شیشههای طبقۀ پایین میدیدم. صدای تیکتاک ساعت انگار در گوش من میزند. پاهایم انگار از پلهها دل نمیکند و آرامآرام میرفت. وارد اتاق نشیمن میشوم. اما انگار کسی نیست. این طرف و آن طرف را نگاه نمیکنم. آرام و بیسروصدا به جایگاه خودم میروم و روی زمین زانو میزنم. دقیقاً جلو همان جایی که همیشه سِرناجوی مینشست و یک وزنش را روی عصا و باقیاش را روی شانههای من میانداخت تا بتواند بنشیند. گویی که من دستۀ مبل هستم. قبلاً به اینجا مهمانخانه یا اتاق پذیرایی میگفتند، اما امروز و بهخصوص در این خانه، به آن اتاق نشیمن میگویند؛ چون ساکنان آن کاری غیر از این نمیکنند. البته فقط آنها؛ چرا که برای بقیه، اتاق محل ایستادن است. همۀ اذیت ما در این اتاق همین ایستادنهای زیاد از حد است. اینجا اتاقی منفعل و بیحرکت است، شبیه به پول سفتشده یا یخزده. همه چیزش با هم در تقارن است. تعداد و چیدمان صندلیها، پردههای سرخ و هماهنگش، قالیچههای دستباف زیر پای فرمانده، چرم اعلا، روکش صندلیها. بعضی وسایل این خانه ارزشمند و قدیمی هستند، اما بعضی دیگر اصلاً به درد نمیخورند. مثلاً در دو طرف شومینه دو تابلو نقاشی وجود دارد که تصویر دو زن با لباسهای اصیل و قدیمی، روی آن حک شده. سرناجوی میگفت این زنان اجداد او هستند و مثلاً او متجدد است؛ اما به نظر من به خاطر اینکه از آن مقام بالایی که داشت به اینجا کشیده شده، اینها را گفته تا کم نیاورد. درهرحال، زنان با لباسی زیبا و کلاههای خزدار، پوستی روشن، جواهراتی در دستانشان و اندامی ورزیده و زیبا، گویی نگهبانان این اتاقاند. دقیقاً بالای شومینه، آینهای طلاکاریشده قرار گرفته و دو طرف آن مجسمۀ ربالنوع. سرناجوی خودش هم نمیداند عاشق عتیقه است یا وسایل مدرن و امروزی! از طرفی شیفتۀ کیفیت میشود و از طرفی دیگر نمیتواند جلوی احساسش را بگیرد. روی یک میز معرق و ظریفکاریشده یک گلدان گل نرگس طبیعی قرار داده است...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...