جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: فیلیپ راث
زادۀ ۱۹ مارس ۱۹۳۳ در نیوآرک ایالت نیوجرسی امریکا. راث ازجمله نویسندگانی است که ادبیات را در سطح دانشگاهی هم تدریس کرده است. دوران کودکی فیلیپ راث در منطقۀ فقیرنشین نیوآرک گذشت. او تحصیلات آکادمیک خود را در دانشگاه باکنل به پایان رساند و پس از آن، دانشگاه شیکاگو را برای ادامۀ تحصیل برگزید. در همین دانشگاه شیکاگو بود که تدریس ادبیات را آغاز کرد و البته بعدها در دانشگاه پنسیلوانیا نیز ادبیات تطبیقی را تدریس کرد. نخستین کتاب فیلیپ راث خداحافظ کلمبوس نام داشت که در سال ۱۹۵۹ منتشر شد، اما پیش از آن، او دو سال، در ارتش امریکا خدمت میکرد و پس از آن هم برای مجلات و ژورنالهای گوناگون، داستانهای کوتاه و نقد مینوشت. ویراستاری نیز بخش دیگری از فعالیتهای ادبی این نویسنده بود و او تا سال ۱۹۸۹، یکی از ویراستاران اصلی انتشارات پنگوئن بود. اما با پایان یافتن فعالیتهای تدریس و ویراستاری، او با تمرکز کامل بر نویسندگی، آثاری را خلق کرد که هرکدام در ادبیات جایگاه ویژهای دارند. راث با همان نخستین اثرش، یعنی خداحافظ کلمبوس، جایزۀ کتاب ملی ایالات متحده را از آن خود کرد. جوایزی همچون پولیتزر، در سال ۱۹۹۸، جایزۀ فرانتس کافکا، در سال ۲۰۰۱ و جایزۀ پن در همان سال، نیز ازجمله جوایزی بود که کنار نام فیلیپ راث درخشید. یکی مثل همه، نویسندۀ پشت پرده، ننگ بشری، ارباب انتقام و زوکرمن رهیده از بند ازجمله آثار اوست.در قسمتی از کتابِ زوکرمن رهیده از بند، ازجمله آثار فیلیپ راث، میخوانیم:
اعتراف میکنم که با وجود اون همه توهین، از هواداراتم. من از تحسینکنندههاتم، زوکرمن. من کسیام که الان سالهاست پیگیر روند کارِت بودم. مدتهاست که منتظرم کارِت بین مردم گل کنه. میدونستم که بالاخره یه روز اتفاق میافته. باید اتفاق میافتاد. تو استعداد نابی داری. تو کاری میکنی که همه چیز برای مردم واقعی جلوه کنه. اما راستشو بخوای، به گمونم این بهترین کارِت نیست. -اوه، واقعاً؟ -ادامه بده، تحقیرم کن، اما اون عمق قبلی تو این کارت نیست. شتابزدگی، آره؛ عمق، نه. این کاریه که باید مینوشتی تا برات یه شروع تازه باشه. واسه همین ناکامله، خامه، هنرنمایی پر زرق و برقه. اما من درک میکنم. حتی این کارو تحسین میکنم. امتحان کردن همه چیز به شیوهای نو تنها راه رشده. میبینم که در جایگاه یه نویسنده رشد فوقالعادهای داری، به شرط اینکه دل و جرأتت رو از دست ندی. - و تو هم داری با من رشد میکنی، حرفت اینه دیگه؟ خندۀ عاری از شادی جنایتکار نمایش. ها ها ها زوکرمن گوشی را گذاشت. باید همان اول که صدایش را میشنید، چه میشناختش چه نه، گوشی را میگذاشت. باز هم همان مزخرفاتی که فقط میبایست به آنها عادت میکرد. پیشپاافتاده، بیمعنا، قابل پیشبینی بههرحال، او که تام سوئیفت ننوشته بود. بله، حق با راشل بود. ممکنه کار یه عوضی باشه، آقای زوکرمن. من اگه بودم، اهمیتی نمیدادم. با این حال، با خودش فکر کرد که آیا نباید به پلیس زنگ بزند؟
در حال بارگزاری دیدگاه ها...