جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: فرناندو پسوا

بیوگرافی: فرناندو پسوا زادۀ سیزدهمین روز ژوئن سال ۱۸۸۸ در لیسبون. پسوا در طول زندگی‌اش، در کنار نویسندگی، به سرودن شعر، نوشتن نقد و همچنین ترجمه‌های ادبی نیز پرداخت. او را می‌توان از جمله جریان‎سازترین و تأثیرگذارترین نویسندگان کشور پرتغال دانست که سنگ بنای پست‎‎مدرنیسم را در این کشور پایه‎گذاری کردند. پسوا در خانواده‌ای به دنیا آمد که در آن، پدر، منتقد موسیقی بود و مادرش فارغ‌التحصیل آزورن. آموختن زبان انگلیسی و آشنایی با محافل روشنفکری مسیر زندگی پسوا را دگرگون کرد. اقتصاد زندگی مقوله‌ای بود که پسوا را نیز مانند بسیاری از نویسندگان، از نظر ذهنی درگیر کرده بود. سال ۱۹۰۸ بود که پسوا برای گذران زندگی، نمایندگی شرکت‌های تجاری را قبول کرد و تا پایان عمر، همین شغل را ادامه داد. کمتر پیش می‌آید که نویسنده‌ای، ۲۰ سال از عمر خود را صرف نگارش یک کتاب کند، اما پسوا بیش از ۲۰ سال از عمر خود را صرف کار کردن روی کتابی کرد که امروزه یکی از مهم‎ترین آثار ادبیات پرتغالی زبان به حساب می‌آید. کتاب دلواپسی همچون سندی است که به سیر در اندیشۀ نویسنده در مواردی همچون معنای زندگی، اسرار وجود و پیدایش انسان می‌پردازد. جالب آنجاست که یکی از شاعرانی که تأثیرات شگرفی روی پسوا گذاشته است، شاعر بزرگ ایران زمین، خیام، است. اندیشه‌ عمیق و همچنین دید جهان‎شمول خیام، سبب شد تا پسوا به‎شکل ژرفی تحت تأثیر اندیشه‌های این شاعر بزرگ باشد. از جمله نکات غریب زندگی پسوا آن است که این نویسنده در طول زندگی‌اش دچار اختلال چندشخصیتی بود و این بیماری، که از برآورده نشدن نیازهای جسمی-روحی حادث می‌شود در دسته بیماری‌های روان‌نژندی به حساب می‌آید. فاوست، بانکدار آنارشیست و دریانورد و کتاب دلواپسی از جمله آثار ترجمه‎شدۀ این نویسنده در زبان فارسی است.

قسمتی از کتاب دلواپسی نوشتۀ فرناندو پسوا:

اوایل که به لیسبون آمده بودم از طبقۀ بالای خانۀ ما صدای پیانو می‌آمد، تمرین یکنواخت دختری که هنوز چهره‌اش را ندیده بودم. امروز باید به این نتیجه برسم که به پاس پیش‌آمد نامشخص نشت آب در زیرزمین‌های روانم که به‎وضوح شنیدنی بود، اگر درِ پایین شود، هنوز هم طنین سرکوب‌شده پیانوی دختر آنجا پنهان است، حال آنکه دختر از مدت‌ها پیش خانمی شده یا درگذشته و در گوری سرد حبس است، جایی که در آن سرودهای سیاه سبز می‌شوند. آن وقت‌ها بچه بودم و حالا دیگر نیستم. ولی آن طنین در خاطرات من همان‌گونه مانده است که آن روز بود، طنین ناموزون اگر از آنجا که خواب‌آلود می‌نماید، برخیزد، همواره آرام و با یکنواختی مدام، تا ابد معاصر می‌ماند. به این فکر که می‌افتم یا احساس می‌کنم، اندوهی هراس‎انگیز و مبهم در وجودم رخنه می‌کند. من بر ضایع شدن کودکی‌ام اشک نمی‌ریزم، اشک می‌ریزم چرا که در کنار آن کودکی، همه چیز من بر باد می‌رود. این، فرار تجریدی زمان است و نه فرار واقعی آن. زمان از آن من می‌ماند و به شکرانه تکرار ناخواستۀ نت‌های هشت‌گانه پیانو در طبقه بالا، به شکلی هولناک و ناشناخته و دور، مغزم را به درد می‌آورد. این کل اسرار است که ناپایدار است، اینجا ضربه‌ای می‌خورد و تکرار می‌شود، ضربه‌ای که با موسیقی همسو نمی‌شود، بلکه در غرقاب پوچ انتظار قدرت خاطراتم می‌ماند. به شکلی نامحسوس در تلاشی بصری اتاق موسیقی را در برابرم می‌بینم، اتاقی که هرگز ندیده بودم و در آن دختر نوآموز پیانو که هرگز با او آشنا نشدم، هنوز هم به‎آرامی همان‌وقت نت‌های هشت‌گانه را با دقت و با تک‌تک انگشتانش تمرین می‌کند. من این‌ها را در برابر خود می‌بینم و پیوسته شفاف‌تر می‌بینم و در حین دیدن بازسازی‌شان می‌کنم و امروز با انتظاری گلخانه طبقه بالایی را به خاطر می‌آورم، موردی که دیروز احساس نکرده بودم و به شکلی تصنعتی از منظر بی‌قرار من برمی‌خیزد.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.