جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: فردیناند فون شیراخ

بیوگرافی: فردیناند فون شیراخ فردیناند فون شیراخ، زاده سال ۱۹۶۴، وکیل و نویسنده‌ی آلمانی است. او اولین داستان‌های کوتاه خود را در ۴۵ سالگی منتشر کرد. اندکی پس از آن به یکی از موفق‌ترین نویسندگان آلمان تبدیل شد. کتاب‌هایش به بیش از ۳۵ زبان ترجمه شده‌اند و میلیون‌ها نسخه از آن‌ها در سراسر جهان به فروش رسیده‌اند. همین امر او را بدل به «ستاره مشهور بین‌المللی» ادبیات آلمان ساخته است. فون شیراخ در مونیخ متولد شد. او پسر بیزینس‌منِ مونیخی معروف رابرت فون شیراخ و همسرش الک است. مادربزرگ امریکایی وی از نوادگان دو امضاکننده‌ی اعلامیه استقلال امریکاست. او در مونیخ و تروسینگن بزرگ شد و در کالج یسوعیان کولگ بلاسین تحصیل کرد. پس از تحصیلات تکمیلی در بن، کلن و برلین، در سال ۱۹۹۴ در زمینه‌ی حقوق جزا متخصص شد. فون شیراخ در میان نویسندگان به عنوان وکیل برجسته‌ای شناخته می‌شود. در آگوست ۲۰۰۹، کتاب «جنایت» را با نشر پیپر ورلاگ منتشر کرد. این کتاب به مدت ۵۴ هفته در فهرست پرفروش‌ترین‌های اشپیگل باقی ماند. مجموعه داستان‌ها براساس مواردی از پرونده‌های حقوقی او نوشته شده بودند. حق رایت این کتاب در بیش از ۳۰ کشور به فروش رسید. در آگوست ۲۰۱۰، دومین کتابِ او «گناه» منتشر شد. این‌بار نیز شیراک از تجربیات خود در مقام وکیل برای خلق داستان‌ها استفاده می‌کند. در سپتامبر ۲۰۱۱، سومین کتاب فون شیراخ با عنوان پرونده کالینی به چاپ رسید؛ قتل هانس مایر، صنعتگر آلمانی، پیش‌زمینه‌ی این کتاب است. این کتاب به‌طور بحث‌برانگیز اما به شیوه‌ای ماهرانه برخورد سیستم قضایی پس از جنگ جهانی دوم در آلمان با نازی‌های سابق می‌پردازد. در سال ۲۰۱۸، مجموعه‌ داستان دیگری از فون شیراخ شامل ۱۲ داستان کوتاه با عنوان مجازات منتشر شد. کیفرخواست دادگاه‌های کیفری بن‌مایه‌ی داستان‌های این مجموعه را شکل می‌دهد.

قسمتی از کتاب ماجرا از این قرار بود نوشته‌ی فردیناند فون شیراخ:

قاضی‌ها در اتاق مشاوره ردای خود را پوشیدند. یکی از اعضای هیئت‌منصفه چند دقیقه دیرتر رسیدند و از نگهبان‌ها هم یکی به دلیل دندان‌درد تعویض شد. متهم لبنانی نخراشیده‌ای به نام ولید ابوفطرس بود که از همان ابتدا سکوت کرد. شاهدان شهادت دادند و قربانی ماجرا هم کمی پیاز داغ داستان را زیاد کرد. بعد مدارک مورد ارزیابی قرار گرفتند. بحث در مورد سرقتی معمولی بود که می‌توانست محکومیت پنج تا پانزده ساله برای متهم داشته باشد. قضات همگی هم‌رأی بودند و تردیدی درباره‌ی ارتکاب جرم و گناهکار بودن مجرم وجود نداشت. پس باتوجه به سابقه‌ی کیفری متهم، برای او تقاضای هشت سال زندان شد. این فرآیند تمام روز طول کشید. نکته‌ی خاصی در مورد این پرونده باقی نمانده بود و کسی هم چیز دیگری توقع نداشت. ساعت سه بعدازظهر بود و روز محاکمه به‌زودی پایان می‌یافت. کار زیادی برای آن روز باقی نمانده بود. رئیس دادگاه به فهرست شهود نگاه کرد. تنها کریم، برادر متهم، بازجویی نشده بود. او گفت: خب، همه از عذر و بهانه‌های معمولی که خانواده و بستگان می‌تراشند باخبرند! سپس از بالای عینک مطالعه‌اش به کریم نگاه کرد. رئیس دادگاه تنها یک سؤال از شاهد داشت که آیا واقعاً حاضر است شهادت دهد برادرش ولید هنگامی که بنگاه خیابان وارتان مورد سرقت قرار گرفت، در خانه بوده است یا خیر. قاضی سؤال را تا حد امکان ساده مطرح کرد و دوبار از کریم پرسید آیا متوجه سؤال شده است یا نه. هیچ‌کس انتظار نداشت کریم حتی دهانش را باز کند. رئیس دادگاه مفصل برای او توضیح داد او، به‌عنوان برادر متهم، اجازه‌ی سکوت دارد؛ این قانون بود. همه در اتاق، از جمله ولید و وکیلش، در بهت فرو رفته و منتظر پاسخ کریم بودند. پاسخی که آینده‌ی برادرش به آن بستگی داشت. حوصله‌ی قضات سر رفته و وکیل هم خسته بود. یکی از اعضای هیئت‌منصفه مدام به ساعت روی دیوار نگاه می‌کرد، زیرا می‌خواست قطار ساعت پنج به مقصد درسدن را از دست ندهد. همیشه مسائل بی‌اهمیت در پایان دادگاه مطرح می‌شوند و کریم آخرین شاهد این محاکمه بود. او می‌دانست دارد چه کاری انجام می‌دهد؛ او همیشه می‌دانست.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هیچ دیدگاهی برای این کالا نوشته نشده است.