جستجوی کتاب

عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.

ورود به فروشگاه

بیوگرافی: علی اصغر خبره زاده

بیوگرافی: علی اصغر خبره زاده زاده دوازدهمین روز از ماهِ آخر زمستان سال ۱۳۰۲ در روستای تزرجانی از توابع یزد. تحصیلات آکادمیک خبره زاده در مقطع کارشناسی در رشته ادبیات فارسی دنبال شد و این مترجم توانست مدرک دکترای خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در سال ۱۳۲۸ اخذ کند. شرکت در کلاس‌های اساتیدی همچون بدیع‌الزمان فروزانفر و ملک‌الشعرای بهار و آموختن از این اساتید، بعدها نقش و تاثیر زیادی بر روی پرونده کاری خبره زاده گذاشت. علاقه خاص خبره زاده به ادبیات و تلاش و کوشش‌های فرهنگی‌اش سبب شد تا در سال ۱۳۴۹، سازمان یونسکو از او درخواست کند که برای یک ماموریت سواد آموزی به ماداگاسکار برود. این ماموریت یک ساله بود. دکتر ژیواگو، ژان کریستوف، همیشه شوهر، بیگانه و زن سی ساله تعدادی از ترجمه‌های اوست. زن سی ساله خبره زاده که در دانشگاه‌های علم و صنعت، علامه طباطبایی، تهران و مدرسه عالی پارس تدریس هم کرده، فرزند اول از یک خانواده ۵ نفری بود که پدر بزرگش قوام الحکما از پزشکان شناخته شده‌ای بود که بسیار علی اصغر را تشویق به تحصیل در رشته پزشکی می‌کرد. خبره زاده معتقد است هویت ایرانی بر پایه زبان و ادب فارسی شکل گرفته و این دو پایه اجزای جدایی نشدنی هویت ایرانی‌اند. او همچنین در مورد ادبیات به شکل کلی اعتقاد دارد: ادبیات دنیای گسترده‌ای است که مترجمان در شناساندن آن سهم بسزایی دارند.

قسمتی از رمان زن سی ساله با ترجمه علی اصغر خبره زاده:

آقای بارون دومونی با یک ضربت تبر کشته شده است. اما جانی با مهارت تعقیب شده. مطمئنیم که در همین حوالی است و ما الان او را محاصره می‌کنیم. ژنرال ببخشید. ژاندارم، هنگامی که می‌خواست بر اسب سوار شود، این مطالب را گفت، به قسمی که خوشبختانه برایش ممکن نبود تا چهره ژنرال را ببیند. گروهبان که عادت داشت به همه چیز بدگمان باشد، از دیدن قیافه باز ژنرال که با صحت و امانت هیجانات روحش در آن منعکس شده بود، شاید به او ظنین گردیده بود. ژنرال پرسید: اسم جانی را می‌دانید؟ سوار جواب داد: نه.کشو میز پر از طلا و اوراق بانکی را به حال خود گذاشته و به آن دست نزده است. مارکی گفت: موضوع انتقام در میان بوده است. -به! از یک پیرمرد!...نه،نه، این مرد جسور فرصت نیافته است تا دستبردش را کامل کند. و ژاندارم به رفقایش که اکنون دور شده بودند، پیوست. ژنرال یک لحظه دچار تردید شد که درک آن آسان بود.بلافاصله، صدای خدمتگزارانش را شنید که باز می‌گشتند و با حرارت بحث می‌کردند و صدایشان از چهار راه مونتروی به گوش می‌رسید، هنگامی که آنها رسیدند، خشمش که بهانه‌ای می‌جست تا آشکار شود، برق آسا چون صاعقه‌ای بر سر آن‌ها فرود آمد. صدایش خانه را به لرزه درآورد. هنگامی که پیشخدمتش که جسورترین و ماهرترین خدمتگزاران او بود از دیر رسیدن پوزش طلبید و گفت که در مدخل مونتروی ژاندارم‌ها و پلیس‌ها که در پی یک جانی بودند، آنها را بازداشت کرده، ناگهان خشمش فرو نشست. ژنرال ناگهان خاموش شد. بعد به شنیدن کلمه جانی، وظایف وضع غیر عادیش را به یاد آورد، با سردی به خدمتگزارانش دستور داد که فورا بروند و بخوابند و آنها را در بهت و حیرت باقی گذاشت، زیرا با سادگی دروغ پیشخدمتش را پذیرفته بود. اما هنگامی که این حوادث در حیاط وقوع می‌یافت، واقعه‌ای که در ظاهر ناچیز می‌نمود، وضع شخصیت‌های دیگری که در این داستان نقشه‌ای را به عهده دارند، تغییر داده بود. هنوز مارکی از سالن خارج نشده بود که زنش، متناوبا به کلید اتاق زیر شیروانی و هلن می‌نگریست و بالاخره به جانب دخترش رو کرد و با لحن ملایم گفت: هلن، پدرت کلید را روی پیش بخاری گذاشته است. دختر جوان، متعجب، سرش را بلند کرد و با حجب و شرمساری به مادرش نگریست که از چشمانش برق کنجکاوی جستن می‌کرد. با صدایی آشفته جواب داد: -خوب! مامان؟ -می‌خواستم بدانم که در آن بالا چه خبر است، اگر کسی در آنجا است هنوز از جای خود نجنبیده. برو آنجا... دختر جوان با وحشت گفت: من؟ -می‌ترسی؟ -نه مامان، اما گمان می‌کنم صدای پای مردی را شنیدم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...
هلال 4 سال پیش
با سلام، بنده سال ۱۳۶۸شاگرد مرحوم خبره زاده بوده ام. از خبر فوت ایشون بسیار متاسف شدم. اما به شما بگویم که ایشون خوشون سر کلاس اذان می کردند که مدرک تحصیلیشون دبپلم است و ادبیات فارسی نیازمند مدرک نیست. آقای خبره زاده بسیار با سواد و مطلع و فرهیخته بودند و کلاس های پرشور و جذابی برگزار می کردند. ضمن اینکه از مدرک زدگی و مدرک کرابی ، گریزان بودند. حیرانم که چرا دروغ به این درشتی در مورد شون در شبکه های اجتماعی درج شده است؟! مگر فعالیت های بزرگ فرهنگی ایشون بدون لیسانس و دکترا بی ارزش می شود؟