جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: رضا براهنی
زادۀ بیست و یکمین روز آذر ۱۳۱۴ در تبریز. ۲۲ ساله بود که از دانشگاه تبریز مدرک کارشناسی زبان انگلیسی خود را اخذ کرد و سپس راهی ترکیه شد تا تحصیلات خود را در همین رشته ادامه دهد. او پس از دریافت مدرک دکترا به ایران بازگشت و تدریس در دانشگاه را آغاز کرد. براهنی تا زمانی که در ایران بود، با برگزاری چندین دوره کارگاه قصهنویسی، نقد و شعر، به نسل جدید نویسندگان ایرانی کمک شایانی کرد و شیوا ارسطویی، مهسا محبعلی، احمد نادعلی، سید علیرضا میرعلینقی، ناهید توسلی و رضا شمسی از جمله افرادی هستند که در کارگاههای آموزشی رضا براهنی شرکت کردند. رضا براهنی هر سه حوزۀ داستاننویسی، شعر و نقد ادبی را با اشتیاق و جدیت دنبال میکرد. خودش مجموعه شعر خطاب به پروانهها را، که مجموعه اشعاری است که از سال ۱۳۶۹ تا ماههای ابتدایی ۱۳۷۳ سروده شدهاند، مهمترین مجموعه شعر خود میداند. همچنین در حوزه داستاننویسی و رمان نیز رازهای سرزمین من شاید مهمترین رمان او باشد. براهنی دربارۀ زبان فارسی میگوید: «فارسی، زبان مشترک و رسمی همۀ ایران است و زبانی است شاهکار و فوقالعاده که من به این زبان مینویسم، اما در عین حال از زبان ترکی یعنی زبان مادریام نیز دفاع میکنم.» براهنی با آنکه سالهاست از فضای ایران دور است و در کانادا زندگی میکند، میگوید: «من مدام در حال تحقیق هستم و کل زمان روز را مطالعه میکنم و هرگز آثار درجه سه را نمیخوانم!» آواز کشتگان، رازهای سرزمین من، چاهبهچاه، تاریخ مذکر، قصهنویسی و بعد از عروسی چه گذشت از جمله آثار رضا براهنی است.قسمتی از رمان رازهای سرزمین من نوشتۀ رضا براهنی:
اوایل اصلاً کسی باورش نمیشد که همه چیز به آن صورت که اتفاق افتاد، اتفاق افتاده باشد. اصلاً کسی چیزی دربارۀ حادثه نشنیده بود. وضع من عجیب مأیوسکننده بود. دیگران محاصرهام میکردند، پشت سر هم سؤال میکردند و موقعی که من به هر کدام از سؤالهاشان جوابهایی میدادم که از نظر خودم قانعکننده بودند، تو صورتم خیره میشدند و به جای اینکه قانع شوند، سؤالهای دیگری میکردند و من احساس میکردم که با هر سؤال، یقین میکنند که هیچ اتفاقی نیفتاده است و من همۀ حادثه را از خودم ساختهام و حتماً کاسهای زیر نیمکاسه هست که مرا به زندان آوردهاند. یک عدهشان معتقد شده بودند که شانزده ماه انفرادی مغزم را معیوب کرده، سیمهایم قاطی شده، و همۀ جریان کرازلی و گروهبانها و سرهنگ و سروان را در نتیجۀ خبط دِماغی، در ماههای متوالی اقامت در سلول انفرادی از تحیل خود ساختهام و بافتهام و آنچه میگویم در هیچ محکمهای قابل ارائه و دفاع نیست. مسأله این بود که پس از رهایی از چنگ بازجوییهای متوالی و همه روزه در آن اتاقهایی که به سلولهای انفرادی تبدیل شده بودند، پس از کتک خوردنهای ساعت به ساعته از دست تبریزیها، تهرانیها و آمریکاییها و یک محاکمۀ سراسر قلابی در آن باغ پر درخت تبریز و محکومیت به حبس ابد، باید ماههای متوالی به زندانیها توضیح میدادم که به چه دلیل زندانی شدهام و تازه هنوز هم باورشان نمیشد و بسیاری از آنها که خود نیز زندانهای طولانی گرفته بودند، میگفتند اگر عبدالله خان کرمی پذیرفت، ما هم میپذیریم؛ اگر نپذیرفت، ما هم نمیپذیریم.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...