جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: خولیو کورتاسار
زادۀ بیستوششمین روز از اوت سال ۱۹۱۴ در بروکسل. کورتاسار را میتوان یکی از ستونهای ادبیات امریکای لاتین و کشور آرژانتین دانست. او در کشاکش شعلهور شدن زبانههای آتش جنگ جهانی اول در پایتخت بلژیک، از پدر و مادری آرژانتینی به دنیا آمد که در سال ۱۹۱۳ راهی بروکسل شده بودند. کورتاسار دربارۀ به دنیا آمدنش میگوید: «تولد من نتیجۀ توریسم و دیپلماسی بود.» کمی پس از تولد کورتاسار، خانوادهاش برای پیوستن به والدین مادریاش، راهی سوئیس شدند. آنها در ابتدا، مدتی در زوریخ ساکن شدند و کمی بعد راهی ژنو شدند. آنها سپس به بارسلونا رفتند و در نهایت پس از چندی به بوئنوس آیرس بازگشتند. بازگشت به آرژانتین، برای کورتاسار چندان خوشیمن نبود؛ زیرا در نامهای به گارسیلا سولا، این دوران را دورانی با اندوهی زایدالوصف و عمیق و زودرنجی آزاردهنده توصیف میکند. او در مورد دوران کودکیاش نیز مینویسد: «کودکی من در تصوراتی از ارواح و شیاطین گذشت و با احساسی متفاوت از دیگران.» دولت خوان دومینگو پرون شرایط وحشتناکی را در آرژانتین به وجود آورده بود. به همین دلیل کورتاسار در سال ۱۹۵۱ تصمیم گرفت به فرانسه مهاجرت کند؛ جایی که باقی عمر را در آنجا گذراند. او همچنین مترجم سازمان یونسکو نیز بود. او با انتشار رمان رایوئلا (لیلی) در سال ۱۹۶۳، نگاه منتقدان را به خود جلب کرد تا جایی که برخی از آنها معتقد بودند بسیاری از نویسندگان دهۀ شصت و هفتاد میلادی، تحت تأثیر این رمان بودهاند. لیلی از نظر سبک، یکی از نوآورانهترین رمانهای امریکای لاتین نیز است. جایزهها، تفنگ اسباب بازی:۶۲ و دستورالعملی برای مانوئل از دیگر رمانهای اوست.قسمتی از کتاب بیاهمیتها و با اهمیتها نوشتۀ خولیو کورتاسار:
در این دنیا وقتی میخواهی وارد یک بانک یا یک شرکت تجاری شوی، هیچکس کاری ندارد اگر یک کلم زیر بغلت باشد یا یک مرغ عشق، یا اینکه ترانههایی را که مادرت یادت داده، عین یک رشته طنابِ کنفی، آویزۀ دهانت باشد، یا دست شامپانزهای را که تیشرتِ راهراه پوشیده بگیری ببری تو. ولی وای به حالت اگر با دوچرخه بروی تو -چه قشقرقی که به پا نمیکنند: دوچرخهات را به هر ضرب و زوری که شده برمیگردانند توی خیابان و صاحبِ بخت برگشتهاش هم مورد شدیدترین ملامتهای کارکنان آنجا قرار میگیرد. برای دوچرخه -این موجود مطیع، این راهبر فروتن- مایۀ تحقیر و تمسخر است مواجه شدن با این اخطارهای خودخواهانه که به واسطۀ آنها محکوم میشود به منتظر ماندن پشت درهای شیشهای زیبای شهر. ناگفته نماند که دوچرخهها برای بهبود وضعیت اجتماعی اسفبارشان به هر دری زدهاند؛ اما دریغ از یک کشور بر روی کرۀ زمین که ورود دوچرخه ممنوع نباشد. در بعضی، تابلوها و سگها هم قید شده که این هم فقط بر عقدۀ حقارتی میافزاید که دوچرخهها و سگها ذاتاً در خود دارند. گربهها و خرگوشها و لاکپشتها اصولاً مانعی برای ورود به شرکت واردات-صادرات بانج اند بورن یا دفتر وکالت خیابان سان مارتین ندارند!...
در حال بارگزاری دیدگاه ها...