عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
بیوگرافی: خوسه دونوسو
خوسه مانوئل دونوسو یانِز، متولد ۵ اکتبر ۱۹۲۴، نویسنده، روزنامهنگار و استاد شیلیایی بود. او بیشتر عمر خود را در شیلی گذراند، اگرچه سالهای زیادی را در تبعید خودخواسته در مکزیک، ایالات متحده و اسپانیا سپری کرد. گرچه در دهه شصت میلادی بنا به دلایل شخصی، کشور را ترک کرد، اما بعدها در سال ۱۹۷۳ اعلام کرد که این خروج از کشور فُرمی از اعتراض علیه دیکتاتوری آگوستو پینوشه بوده است. دونوسو در سال ۱۹۸۱ به شیلی بازگشت و تا زمان مرگش در همانجا ساکن شد.
دونوسو نویسندهی داستانهای کوتاه و رمانهای مهمی است که کمک زیادی به رونق ادبی امریکای لاتین کردند. از معروفترین آثار او میتوان به رمانهای «حکومت نظامی»، «جهنم هیچ محدودیتی ندارد» و «پرنده زشت شب» اشاره کرد. آثار او به موضوعات مختلفی از جمله جنسیت، دوگانگی هویت، روانشناسی و حس شوخطبعی میپردازد.
دونوسو در سانتیاگو به دنیا آمد. در مدرسهی گرنج شروع به تحصیل کرد، جایی که در آن با لوئیس آلبرتو هیرمانس و کارلوس فوئنتس همکلاسی بود. او قبل از آنکه وارد فضای نویسندگی و تدریس شود، مدتی در مقام کارمند دفتری کار میکرد.
در سال ۱۹۴۵، به جنوبیترین بخش شیلی و آرژانتین سفر کرد، در آنجا در مزارع دامداری در استان ماگالانز مشغول به کار شد. دو سال بعد دبیرستان را به پایان رساند و برای یادگیری زبان انگلیسی در دانشگاه شیلی ثبتنام کرد. در سال ۱۹۴۹، به لطف بورسیه تحصیلی بنیاد دوهرتی، به تحصیل در رشتهی ادبیات انگلیسی در دانشگاه پرینستون روی آورد و در آنجا زیر نظر اساتیدی مانند آر پی بلکمور، لارنس تامپسون و آلن تیت تحصیل کرد.
مجلهی پرینستون دو داستان کوتاه اولیهی او را به چاپ رساند. دو داستانی که هر دو به زبان انگلیسی نوشته شده بودند: زن آبی (۱۹۵۰) و شیرینیهای مسموم (۱۹۵۱). دونوسو در سال ۱۹۵۱ پس از تکمیل پایاننامه ارشدش با عنوان «ظرافت ذهن جین آستن: تفسیر رمانهای او از طریق نگرشهای قهرمانان» از پرینستون فارغالتحصیل شد.
در سال ۱۹۵۱، به مکزیک و امریکای مرکزی سفر کرد. سپس به شیلی بازگشت و در سال ۱۹۵۴ تدریس زبان انگلیسی را در دانشگاه کاتولیکا و در مدرسهی کنت آغاز کرد.
اولین کتاب او، تعطیلات تابستانی و داستانهای دیگر، در سال ۱۹۵۵ منتشر شد و سال بعد برنده جایزهی شهرداری سانتیاگو شد. در سال ۱۹۵۷، درحالیکه با یک خانواده ماهیگیر در جزیره نگرا زندگی میکرد، اولین رمان خود را به نام تاجگذاری منتشر کرد که در آن طبقات عالی و انحطاط آنها را توصیف کرد. هشت سال بعد، در ایالات متحده توسط Alfred A Knopf و در انگلستان توسط The Bodley Head ترجمه و منتشر شد. در سال ۱۹۵۸ شیلی را به مقصد بوئنوس آیرس ترک کرد و در سال ۱۹۶۰ به شیلی بازگشت.
دونوسو بعدها یک کارگاه ادبیات برگزار کرد که در آن، در دورهی اول بسیاری از نویسندگان مانند روبرتو برادسکی، مارکو آنتونیو د لا پارا، کارلوس فوئنتس، کارلوس ایتورا، ادواردو لیانوس، مارسلو ماتورانا و سونیا مونتچینو آگوئره در آن حضور داشتند. بعدها چهرههایی همچون آرتورو فونتین تالارو، آلبرتو فوگه و آگاتا گلیگو نیز به این کارگاه پیوستند.
قسمتی از کتاب حکومت نظامی نوشتهی خوسه دونوسو:
حالا که مانونگو به شیلی برگشته بود، آیا آن جادوگرها او را دوباره بدل به خودش کرده بودند؟ آیا او در عین حال همین مرد هم بود؟ یا این خیابانِ سرشار از بوی پیچک یاس و یاسمن، تنها سرابی بود پیش روی فردی که مانونگو هنوز بدل به او نشده بود؟
شور و هیجان او فقط به این دلیل نبود که با جودیت بود یا به این خاطر که بعد از طی مسافتی به سوی جنوب، گامهایشان با هم هماهنگ شد و گفتوگویشان نواخت طنین گامهایشان را گرفت، در شبی که میتوانست آن دو را به هر کجا بکشاند. این حیرت و اضطراب بیشتر شبیه گمگشتگی او بود در آن لحظه که پای پنجره در خیابان سرواندونی ایستاده بود و میکوشید ابرهای سربی آچائو را روی آسمان پاریس بکشد. در اینجا نیروی جاذبهی سبز خیابانها بود، نیرویی مایهگرفته از شبنم -آنجا که برگها زیر شاخههای ماگنولیا میپوسند و سگها روی چمن خیس، پشت نردههای فلزی زوزه میکشند، آنجا که قطرههای افشان آب بر پرچینها آونگ میشد و ایلانگایلانگ سرتاسر خیابان را دربرمیگرفت تا آنجا که عطر سحرآمیزش جانشین بوی داغ پیادهروهای تازه آب داده شود. همهی اینها بر هیجانات مانونگو مهار میزد و باز میداشتش از توسل به نوستالژی تا بتواند چنانکه جودیت میخواست، پاریس را برای او بار آفریند. یا دستکم این چیزی بود که مانونگو آرزو میکرد جودیت از او بطلبد، به جای پرسش دربارهی جزئیات زندگیاش یعنی آن قسمتی که در رسانهها آفتابی نمیشد. فکر میکرد جودیت مثلاً میخواهد بداند او فکر میکرد چه کار خواهد کرد وقتی دست زمان ماتیلده را از وسط صحنه کنار براند، آنوقت چه میشد، چگونه و در کجا، و بدل به چه کسی میشد.