جستجوی کتاب
عنوان کتاب، مولف، مترجم یا ناشر مورد نظر خود را برای جستجو وارد کنید.
ورود به فروشگاه
بیوگرافی: اینیاتسیو سیلونه
اینیاتسیو سیلونه، زادهی ۱ می ۱۹۰۰، رماننویس ایتالیایی، لیدر سیاسی و نویسندهی داستانهای کوتاه بود که به دلیل رمانهای قدرتمند ضدفاشیستی خود شهرت جهانی داشت. او ده بار نامزد جایزه نوبل ادبیات شد و در سال ۱۹۷۱ جایزهی معتبر چینو دل دوکا را از آن خود کرد. سیلونه در یک خانوادهی روستایی در شهر پسچینا در منطقهی ابروزو متولد شد. پدرش پائولو ترانکیلی در سال ۱۹۱۱ درگذشت و در زلزله سال ۱۹۱۵آوازانو، بسیاری از اعضای خانواده خود، از جمله مادرش ماریانا دلی کوادری، را از دست داد. در سال ۱۹۱۷، سیلونه به گروه سوسیالیستهای جوان حزب سوسیالیست ایتالیا پیوست و رهبر آنها شد. او در سال ۱۹۲۱ یکی از اعضای بنیانگذار حزب کمونیست جداشده ایتالیا بود و در دوران رژیم فاشیستی به یکی از رهبران مخفی آن تبدیل شد. برادر اینیاتسیو، رومولو ترانکیلی در سال ۱۹۲۸ به دلیل عضویت در PCI دستگیر شد و در سال ۱۹۳۱ در نتیجهی ضرب و شتم شدید در زندان درگذشت. سیلونه در سال ۱۹۲۷ ایتالیا را در مأموریتی به اتحاد جماهیر شوروی ترک کرد و در سال ۱۹۳۰، در سوئیس مستقر شد. در آنجا، مخالفت خود را با جوزف استالین و رهبری کمینترن اعلام کرد، در نتیجه از PCI اخراج شد. سیلونه از سل و افسردگی شدید بالینی رنج میبرد و نزدیک به یک سال را در کلینیکهای سوئیس گذراند. در سوئیس آلین والانژین به او کمک کرد و میزبان او و دیگر مهاجران بود. با بهبودی، شروع به نوشتن اولین رمان خود، فونتامارا کرد که در سال ۱۹۳۳ به ترجمهی آلمانی منتشر شد. نسخهی انگلیسی که برای اولینبار در انتشارات پنگوئن و در سپتامبر ۱۹۳۴ منتشر شد، در دهه ۱۹۳۰ به دلیل جنگهای داخلی اسپانیا و احساس شوم شعلهور شدن زبانههای جنگ جهانی دوم، توجه به محتوای این کتاب افزایش چشمگیری داشت. ارتش ایالات متحده نسخههای غیرمجاز «فونتامارا» و «نان و شراب» را چاپ کرد و در طول آزادی ایتالیا، پس از ۱۹۴۳، در میان ایتالیاییها توزیع کرد. این دو کتاب به همراه «دانهی زیر برف» سهگانه آبروزو را تشکیل میدهند. اینیاتسیو سیلونه در سال ۱۹۴۴ به ایتالیا بازگشت.قسمتی از کتاب فونتامارا نوشتهی اینیاتسیو سیلونه:
سحرگاه روز بعد، فونتامارا در یک وضع هیجانزدگی به سر میبرد. نزدیک مدخل دهکده، زیر کپهای از سنگ، چشمهی مفلوک و کثیفی وجود دارد. چند قدمی دورتر، آب توی یک سوراخ فرو میرود و از پای تپه، به صورت نهر کوچکی ظاهر میگردد. این جویبار، قبل از اینکه به طرف جلگه سرازیر شود. چندین پیچوخم پیدا میکند. از همین جوی است که مردم فونتامارا، تا بوده، برای چند تا مزرعهای که مالکاند و تقریباً همهی مایملک دهکده است، آب میگرفتهاند. هر تابستان مجادلات غیظآلودی، سر تقسیم آب درمیگیرد که در خشکسالیها، با زد و خود و مرافعه پایان میپذیرد؛ اما به نظر نمیرسد کسی، با این کار، آب بیشتری به دست آورده باشد. برای مردهای ما، در فصل تابستان، عادتی شده که ساعت سهونیم یا چهار موقعی که هنوز هوا تاریک است، بیدار شوند، لیوانی نوشیدنی سر بکشند، الاغ را بار کنند و بیسروصدا، روانهی جلگه شوند. برای اینکه کسی وقت را از دست ندهد و موقعی به آنجا برسد که آفتاب هنوز بالا نیامده، همه صبحانه را توی راه میخورند. این صبحانه، تکهای نان با یک پیاز یا یک دانه فلفل و احیاناً کمی پنیر است. حالا، آخرین دهقانانی که در دوم ژوئن، برای کار به طرف تپه میرفتند با گروهی از کارگران راه برخوردند که آمده بودند تا به قول خودشان مسیر آب را تغییر دهند و این جوی مفلوک را از مزارع و چمنزارهایی که تا هر کس به خاطر داشت، آبشان داده بود، منحرف کنند و آن را در مسیر دیگری بیندازند که از تعدادی تاکستان بگذرد و زمینهایی را آبیاری کند که نه به فونتامارا، بلکه به مالکی محلی موسوم به دون کارلوماگنا تعلق داشت. این مرد جزء یکی از قدیمیترین خانوادههای حومه است، خانوادهای که تقریباً به علت وجود خود او تباه شده است. وجه تسمیهی دون کارلوماگنا این است که وقتی کسی سراغ او را بگیرد کلفت جواب میدهد: دون کارلو؟ ماگنا داره غذا میخوره. اگه کار لازمیه میتونین با خانم صحبت کنین. در خانهی او زنش است که کارها را میچرخاند.
در حال بارگزاری دیدگاه ها...